ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13

کتاب: دختر سایه

    دختر سایه

    • نویسنده کتاب: ار. ال. استاین
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 2
    • ایجاد شده در: 2017/07/21
    • امتیاز:
    • کتاب کامل است.
    • دارای خلاصه و کاور
    • نسخه چاپی وجود دارد
    • تک جلدی

    • ترجمه است
    • کتاب اسکن است
    سلام.
    این کتاب جالبی بود گفتم تو سایت بذارمش.
    منتهی کیفیت نسخه خیلی خوب نیست.
    اگه بهترشو پیدا کردم میذارم.
    خلاصه:
    او از سایه ها برمی خیزد دست هایش را از هم باز و در میابد که جریان هوا او را از زمین بالا می برد.شنلش از هم باز میشود و همچون دو بال بزرگ هوا را می شکافد.
    شهر زیر پای اوست. چراغ های خیابان ها و خانه های شهر زیر آسمان بی مهتاب می درخشند.
    هوای سرد گونه هایش را منجمد کرده است. سرش را پایین می آورد و از فراز ساختمان های خالی و خیابان های فرو رفته در سایه به سرعت میگذرد.
    از آن بالا به نظر می رسد که اتومبیل ها به وسیله دو باریکه نور چراغ هایشان به جلو کشیده میشوند.رود خانه همچون نوری سیاه به رنگ قیر به آرامی در بستر خود جاری است.
    او یک پرنده ی شب است.
    تنها شب ها به پرواز در می آید ، چرا که دنیای او اسرار آمیز است؛ رازی که تاکنون به خوبی حفظ شده است.
    هیچ کس اعتقادی به او - و امثال او - ندارد.
    او از قیافه بهت زده و حیرانی که هنگام فرود از آسمان می بینید لذت می برد. یا صدای بلند فرود می آید در حالی که شنلش همچون بالهای پرنده ای بزرگ در دو طرف او جمع میشود.
    جانیان ، دزدان ، چاقوکشان ، ولگرد های خیابانی و
    تمام آنانی که در طلب ایجاد ترس در دیگران و هیجان برای خودشان هستن با دیدن فرود او از آسمان فریاد حیرت و شگفتی سر میدهند و قبل از این که او حتی کلمه ای بر لب بیاورد یا حرکتی از خود نشان دهد ، پاهایشان به لرزه می افتد.
    چهره شان را ترس فرامی گیرد و آکنده از ترس میشود.
    گاهی که قدرت بی همتای او را میبینند بی درنگ تسلیم میشوند .
    البته گاهی....
    اما اگر آنان میدانستند در دل او چه میگذرد!
    اگر آنان خبر داشتند که او چه احساسی دارد ، زمانی که مثل یک دیوانه ی کله خراب به اعماق خطر شیرجه میرود.
    با چهره های خشمگین شان.... و با نگاه های زشتشان رو در رو میشود.
    در برابر سلاح هایشان قرار میگیرد...به این امید که از سرعت کافی برای مقابله با خشونت وحشتزایی که امثال آنها قادر به ابراز آن هستند بر خوردار باشد.
    در پشت آن نقاب آنها نمیتوانند ترس او را در چهره اش بخوانند.شنل بزرگ و باد کرده زانوان لرزان او را میپوشاند.
    با صدایی آهسته سخن میگوید تا لرزش صدایش را کسی نشنود.
    او هنوز از میزان قدرت خود آگاهی ندارد.او هنوز یاد نگرفته که به آن ایمان داشته باشد.او نمیداند چه مقدار نیرو و قدرت را میتواند به کار برد.او نمیداند این قدرت تا چه زمانی دوام خواهد آورد یا اینکه کجا ممکن است کم آورد.
    او قادر نیست از رویارویی بگریزد.او نمیتواند از انجام وظیفه ای که سرنوشت به عهده اش گذاشته شانه خالی کند.
    هر شب به گشت تنها و شبانه ی خود می رود.
    در پی دردسر...و آن را میابد.
    نبرد با زشتی ها و پلیدی ها ، از پا در آوردن قانون شکنان
    آری . این زندگی خاصی است. آری....بسیار-تا حدی باور ناپذیر-هیجان انگیز و در عین حال ترسناک است.
    اما او نیز میترسد.همواره در ترس و وحشت به سر میبرد.
    او سزاوار سرزنش نیست...آیا قادر به این کار است؟
    او فقط دوازده سال دارد...

    Shadow Girl ( www.fantasy-library.ir )
    ویرایش توسط kianick : 2017/07/21 در ساعت 15:16
  1. 4
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2017/03/18
    محل سکونت
    شمال غربی
    نوشته‌ها
    75
    امتیاز
    7,955
    شهرت
    9
    121
    تایپیست
    نه بابا از مقدمش خوشم اومد باید کتابو بخونم بعد نظر کلیمو بگم
    یادتون باشه جلد اول هر کتابی ازار دهنده س امیدوارم این اینطور نباشه
    S.D.B

    اسمم هم مثل خودم یک برنده
    والا


  3. #13
    تاریخ عضویت
    2017/07/04
    محل سکونت
    سرگردانم و درحال انجام ماموریت های امپراتوری
    نوشته‌ها
    52
    امتیاز
    2,805
    شهرت
    0
    90
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط Lord_SaM@N نمایش پست ها
    نه بابا از مقدمش خوشم اومد باید کتابو بخونم بعد نظر کلیمو بگم
    یادتون باشه جلد اول هر کتابی ازار دهنده س امیدوارم این اینطور نباشه
    این جلد اول یک مجموعه نیست لرد عزیز
    I some times agree with the wind
    that
    You have to pass , pass and pass
    I some times agree with the sun
    That
    You have to be kind ...
    I always agree with the nature
    That
    Nothing will be like it was, any more
    by:Me ,Celaena
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2017/03/18
    محل سکونت
    شمال غربی
    نوشته‌ها
    75
    امتیاز
    7,955
    شهرت
    9
    121
    تایپیست
    نقل قول نوشته اصلی توسط Celaena Sardothien نمایش پست ها
    این جلد اول یک مجموعه نیست لرد عزیز
    تک جلدیه
    S.D.B

    اسمم هم مثل خودم یک برنده
    والا


صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •