ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 4 نخست 1 2 3 4 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 37

    خاطرات تاج شکسته (Memories of the Broken Crown)

    • نویسنده کتاب: وایولت جِی آرون
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 2
    • ایجاد شده در: 2019/07/14
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    سلام دوستان

    امیدوارم حال همتون خوب باشه
    امروز من داستانم روی برای شما قرار می دم و خوش حال می شم بخونیدش. باید بگم این اولین تجربه ی من از قرار دادن داستان هام توی اینترنته. تنها هدفی هم که از این کار دارم اینه که نظر کتاب خون های خوبی مثل شما رو بدونم. می دونید، هیچ نویسنده ای هر چقدر هم که خوب باشه بدون انتقاد و کمک دیگران به موفقیت نمی رسه. پس لطفا راحت باشید و تمام نقاط ضعف و قوت داستان رو بهم بگید.
    راستی این کتاب درواقع یه جلد فرعی از مجموعه ای هست که قراره بعداً بنویسمش.

    نام کتاب: خاطرات تاج شکسته

    ژانر: دارک فانتزی

    محدوده سنی: ترجیحاً 15 سال رو داشته باشین.



    خلاصه:
    هنگامی که آرنت خودش را میان آدمکش هایی بی رحم می بیند، تنها پسر بچه ای نه ساله است. او نمی داند که قاتل ها چگونه بدون عذاب وجدان به زندگی ها پایان می دهند و شب ها با آرامش به تخت خوابشان باز می گردند. از نظر او، قاتل شدن غیرممکن است؛ اما اکثر اطرافیان، از جمله سرپرستش، انتظار دارند او برای تبدیل شدن به چنین چیزی تلاش کند. زندگی برای آرنت دشوار است تا این که او راه هایی پیدا می کند تا روزنه ای از انسانیت را در وجودش باز نگه دارد. این راه ها گاهی احمقانه، خطرناک و دردسرساز هستند و استقامت این پسر کوچک را می سنجند. اما همیشه چیزهایی وجود دارد که میان آرنت و اعتقاداتش فاصله می اندازد. چیزهایی بد. خیلی بد.






    فصل یک

    http://s5.picofile.com/file/8372870518/Memories_of_the_Broken_Crown_Chapter_1.pdf.html

    فصل دو

    http://s3.picofile.com/file/83728705...ter_2.pdf.html

    فصل سه
    http://s3.picofile.com/file/83728705...ter_3.pdf.html



    فصل چهار

    http://s5.picofile.com/file/83728705...ter_4.pdf.html

    فصل پنج

    http://s4.picofile.com/file/83728706...ter_5.pdf.html

    تصاویر پیوست شده

    4aec4da2b190ca753a476d1a192a1872 - copy (2).jpg  


    ویرایش توسط Violet J Aron : 2019/09/20 در ساعت 23:03
  1. 3
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2013/09/28
    نوشته‌ها
    44
    امتیاز
    11,499
    شهرت
    2
    78
    کاربر انجمن
    بله خیلی دوست داشتم و به نظرم نثرش و کلماتی که استفاده کرده بودین خیلی قوی بود.ناامید نشین و با قدرت ادامه بدین
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2018/07/22
    محل سکونت
    وستروس، هاگوارتز، کمپ دورگه
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    2,447
    شهرت
    0
    61
    کاربر انجمن
    این عارکه بود.
    واقعا تبریک می گم آفرین. من معمولا کتاب ها رو با فصل اولشون نمی سنجم، ولی یه احساسی بهم میگه قراره خیلی خوب پیش بره

    البته، یه احساس دیگه هم هست که میگه نه
    آخه به نظر نوع نگارش و تحساس موجود در فصل اولتون خیلی شبیه من هست. انگار چهار پنج بار ویرایشش کردید(منم از اینکارا می کنم )چون خود منم اولین کتابمو همیجا گذاشتم بهتون میگم که خیلی کار درستی میکنید.
    با گذاشتن توی اینترنت شما مقید میشید به ادامه دادن و کلی روحیه می گیرید.
    ولی من موندم از چیش ایراد بگیرم. حس و حال که عالی. شخصیتم خوب. دنیاسازی که محشر (ولی یه حسی بهم میگه زیاد رو دنیاسازیش کار کردید. از من به شما نصیحت، شخصیت خیییلی مهمتره. باید دونه شخصیتاتو بکاریتا خودشون پش برن.)
    و فکر کنم چند تا کتابو ناتموم ول کردید درسته؟
    راستی حس و حالتون رو درک می کنم. منم اولین فورومی که عضو شدم دمنتور بود، نمی تونستم تاپیکو از پست تشخیص بدم! عین اولین بازی نقش آفرینی می مونه که بازی می کنید. کمکم قلق کار دستتون میاد. فقط از مدیرا بپرسید کمکتون می کنن
    آها راستی، کتابتونو تو بوک پیج و پیشتازان کتاب هم بذارید. اونجا هم کاربر زیاد داره.
    بعد یه نکته ای هم بگم، این بچه هه اصن بهش نمی خورد ده ساله باشه. یه ذره شخصیتشو بزرگ نشون دادین. بعد.. من فکر کنم الوی الکی گفت میخواستم ازمون بگیرم ازت. نمی دونم چرا
    پ.ن:خوب شد امرروز اینجا سر زدما!
    - دیوانه بودن خوب بودن است. چیپس و کتاب بهترند!
    - به من چه
    - به توچه
    - به درک
    این چهار جمله فلسفه زندگی من است.
    پس اگه جونتو دوست داری ازم فاصله بگیر
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2018/09/15
    نوشته‌ها
    81
    امتیاز
    370
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط marymary نمایش پست ها
    بله خیلی دوست داشتم و به نظرم نثرش و کلماتی که استفاده کرده بودین خیلی قوی بود.ناامید نشین و با قدرت ادامه بدین

    واقعاً ممنونم. من خودم خیلی نویسندگی رو دوست دارم اما یه مشکلی هست.
    من الان شونزده سالمه و دو سال دیگه کنکور دارم. متاسفانه مامانم به داستان نوشتن من توی این دو سال راضی نیست و ممکنه مجبور بشم ادامه ندم. اما من همه سعی ام رو میکنم که حداقل تابستون یکم داستان رو پیش ببرم. پس اگه دیدید فصل جدید نمی آد معنیش این نیست که من داستان رو عمدا ول کردم بلکه شرایط اجازه ی ادامه دادنش رو نمی ده. اما با این حال ممنون می شم همچنان جزء دنبال کننده های خاطرات تاج شکسته باشین.

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط helen orsineh prospro نمایش پست ها
    این عارکه بود.
    واقعا تبریک می گم آفرین. من معمولا کتاب ها رو با فصل اولشون نمی سنجم، ولی یه احساسی بهم میگه قراره خیلی خوب پیش بره

    البته، یه احساس دیگه هم هست که میگه نه
    آخه به نظر نوع نگارش و تحساس موجود در فصل اولتون خیلی شبیه من هست. انگار چهار پنج بار ویرایشش کردید(منم از اینکارا می کنم )چون خود منم اولین کتابمو همیجا گذاشتم بهتون میگم که خیلی کار درستی میکنید.
    با گذاشتن توی اینترنت شما مقید میشید به ادامه دادن و کلی روحیه می گیرید.
    ولی من موندم از چیش ایراد بگیرم. حس و حال که عالی. شخصیتم خوب. دنیاسازی که محشر (ولی یه حسی بهم میگه زیاد رو دنیاسازیش کار کردید. از من به شما نصیحت، شخصیت خیییلی مهمتره. باید دونه شخصیتاتو بکاریتا خودشون پش برن.)
    و فکر کنم چند تا کتابو ناتموم ول کردید درسته؟
    راستی حس و حالتون رو درک می کنم. منم اولین فورومی که عضو شدم دمنتور بود، نمی تونستم تاپیکو از پست تشخیص بدم! عین اولین بازی نقش آفرینی می مونه که بازی می کنید. کمکم قلق کار دستتون میاد. فقط از مدیرا بپرسید کمکتون می کنن
    آها راستی، کتابتونو تو بوک پیج و پیشتازان کتاب هم بذارید. اونجا هم کاربر زیاد داره.
    بعد یه نکته ای هم بگم، این بچه هه اصن بهش نمی خورد ده ساله باشه. یه ذره شخصیتشو بزرگ نشون دادین. بعد.. من فکر کنم الوی الکی گفت میخواستم ازمون بگیرم ازت. نمی دونم چرا
    پ.ن:خوب شد امرروز اینجا سر زدما!


    ممنون که نظر دادید
    در واقع زیاد ویرایش نکردم چون من همه چیز رو همون لحظه می نویسم و ویرایش کردنش ممکنه در حد اصلاح یه غلط املایی یا تغییر یه کلمه باشه. احتمالاً دلیلش این باشه که همه ی فصل رو توی یه روز ننوشتم و حدود سه هفته لفتش دادم.
    درمورد زیاده روی توی دنیا سازی:
    اینم احتمالاً به خاطر کم بودن دیالوگ های شخصیت هاست درست نمی گم؟
    سعی می کنم توی فصل های بعدی به شخصیت هام بهتر بپردازم اما اگه مشکل چیز دیگه ایه لطفا بهم بگید چی کار کنم تا اشکالات برطرف بشه.
    بگذریم.
    از کجا فهمیدین من استاد کتاب های نیمه کارم؟ من از سه سال پیش تا حالا یه عالمه چرت و پرت نوشتم که ناقص موندن.(البته اون موقع قلمم هنوز پختگی الان رو نداشت. هرچند الانم اون قدر عالی نیستم ولی حداقل بهترم.)

    و در پاسخ ادامه ی سخنان شما:

    زندگی پیشتاز یه جوریه که آدم توش گیج میشه. نمی دونم چرا ولی زیاد راحت نیست. ای کاش یه تغییراتی ایجاد می کردن که آدم بفهمه باید چی کار کنه. مثلا من حتی پست گذاشتن رو به سختی فهمیدم!
    و درمورد سن آرنت هم، شما راست می گین. اما دقیقاً منظورتون دیالوگ ها و کارهاشه یا توصیفات داستان؟ آخه اگه توصیفات رو بخوام در حد یه بچه ده ساله بنویسم کتاب کلاً نابود می شه که! حتی اگه کتاب نام باد پاتریک رافوس رو خونده باشین شخصیت اصلی داستان با وجود این که نه سالشه داستان رو با جملات قدرتمندی بیان میکنه.
    حالا درمورد الوی:
    اوه نه! الوی داشت راست می گفت. ایلاس بهش گفته بود آرنت رو به بهونه ی پیدا کردن شب گردها بیرون ببره و بعد بلایی سرش بیاره که فکر کنه الوی قصد کشتنش رو داره. در واقع هر کس که می خواد عضو تاج شکسته بشه باید ثابت کنه که بی رحمی و شرارت رو توی وجودش داره و آرنت هم با کشتن شب گرد چنین چیزی رو ظاهراً ثابت کرد. (اگرچه واسه ی خاموش کردن آتیش این کار رو کرد.) اما اگه ایده ای واسه ی این موضوع دارید می تونم به داستان اضافه کنم.
    راستی، چرا ادامه ی گل صلح رو نمی دید؟ من واقعاً دوسش داشتم. خیلی ایده های جالبی داشت و قلمتون هم فوق العاده قوی بود.

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    یه چیز رو یادم رفت بپرسم:
    قضیه ی این پ .ن چیه؟ هیچ وقت نفهمیدم.
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2013/09/28
    نوشته‌ها
    44
    امتیاز
    11,499
    شهرت
    2
    78
    کاربر انجمن
    پ.ن یعنی پانویس
  6. #16
    تاریخ عضویت
    2018/09/15
    نوشته‌ها
    81
    امتیاز
    370
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط marymary نمایش پست ها
    پ.ن یعنی پانویس
    آهان ممنون
  7. #17
    تاریخ عضویت
    2018/07/22
    محل سکونت
    وستروس، هاگوارتز، کمپ دورگه
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    2,447
    شهرت
    0
    61
    کاربر انجمن
    ما منتظریم خانم نویسنده.
    آیا زنده اید؟ به فصل نصفه هم راضی هستیما!!!
    - دیوانه بودن خوب بودن است. چیپس و کتاب بهترند!
    - به من چه
    - به توچه
    - به درک
    این چهار جمله فلسفه زندگی من است.
    پس اگه جونتو دوست داری ازم فاصله بگیر
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2018/09/15
    نوشته‌ها
    81
    امتیاز
    370
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط helen orsineh prospro نمایش پست ها
    ما منتظریم خانم نویسنده.
    آیا زنده اید؟ به فصل نصفه هم راضی هستیما!!!



    بلی زنده ام
    آخه فصل هام یکمی طولانین و منم که حساسسسسس.... واسه همین طول می کشه. اما قول می دم بذارمش
  9. #19
    تاریخ عضویت
    2019/08/12
    نوشته‌ها
    1
    امتیاز
    613
    شهرت
    0
    0
    کاربر انجمن
    عالی بود بیصبرانه منتظر ادامشو هستیم
  10. #20
    تاریخ عضویت
    2018/09/15
    نوشته‌ها
    81
    امتیاز
    370
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط Javadrabie نمایش پست ها
    عالی بود بیصبرانه منتظر ادامشو هستیم


    ممنونم. چشم حتما میذارم
  11. #21
    تاریخ عضویت
    2018/09/15
    نوشته‌ها
    81
    امتیاز
    370
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    بالاخره بعد از یک قرن انتظار فصل جدید گذاشتم البته سه نکته رو لازمه که بهتون یادآوری کنم:

    1: فکر کنم پاورقی ها مشکل داشته باشن. حقیقتش نمیدونم چی کارشون کنم که درست بشن. ولی طوری نیست که توی خوندن تلفظات به مشکل بر بخورید.

    2: داستان یه ذره محتوای بزرگسالان داره. البته منظورم صحنه ی ناجور نیست. من شخصیت اصلی داستانم رو طوری طراحی کردم که از کارهای حرام! پرهیز کنه. اما به هر حال دور و بری هاش ممکنه یه ذره منحرف باشن که بیش تر هم واسه ی اینه که از عواقب کارهای بد خبر بدم. قراره با این کتابم به جنگ کارای این مدلی برم!

    3: دیگه وقتتون رو نمی گیرم برید حالش رو ببرید! (البته اگه خوب باشه.)



    راستی پایین صفحه ی 32 توی قسمت طنزش شدیدا گند زدم. اگه پیشنهادی واسش دارین خوشحال میشم بهش اضافه کنم چون چیزایی که خودم نوشتم خیلی چرت و مسخره هستن. مخصوصا دومی!
    ویرایش توسط Violet J Aron : 2019/08/13 در ساعت 21:32
صفحه 2 از 4 نخست 1 2 3 4 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 37

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ژله بستنی
    توسط abramz در انجمن بایگانی
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2014/09/18, 17:12
  2. گوش شکسته/تن تن و میلو6
    توسط tars15 در انجمن کمیک و مانگا
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/08/31, 22:40
  3. هنر نقاشی با بستنی آب شده
    توسط abramz در انجمن بایگانی
    پاسخ: 5
    آخرین نوشته: 2014/08/30, 10:14
  4. دلنوشته ژوپیتر: خسته ام، خسته از...
    توسط JuPiTeR در انجمن بایگانی
    پاسخ: 45
    آخرین نوشته: 2013/12/25, 23:27
  5. معرفی انیمه Ef – a tale of memories
    توسط youra در انجمن فیلم و سریال و انیمه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2012/09/28, 11:37

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •