ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18

کتاب: ساعتگرد

    ساعت‌گرد

    • نویسنده کتاب: مهراد ارشادی‌نیا
    • ژانر: علمی-تخیلی
    • دنبال کننده: 0
    • ایجاد شده در: 2018/06/17
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای مسائل 18+
    سلام.
    ساعتگرد یک داستان علمی-تخیلی تریلر است که در حال نوشتن آن هستم در حال حاضر. فعلاً هفت فصل نوشته شده از داستان و تا وقتی داستان به اتمام نرسه احتمال اینکه دستخوش تغییر قرار بگیرند وجود داره. امیدوارم لذت ببرید.
    همچنین دقت داشته باشید داستان شامل کلمات رکیک و صحنه‌هایی‌ست که احتمالاً مناسب همه سنین نمی‌باشد. ترجیحاً حداقل 16 سال داشته باشید.
    خلاصه داستان: اسم من... خب اسمم را نمی‌توانم به شما بگویم. اجازه ندارم. در همین حد بدانید که من راوی این داستان هستم و می‌خواهم برای شما قصه دختر بچه‌ای بینوا را تعریف کنم که از زمان بدنیا آمدنش زمین و زمان بر سر او خراب شده. کاش در توانم و در توانتان بود که کمکش کنیم اما نه در برنامه‌نویسی من چنین پروتکلی موجود است نه شما به دنیای ما دسترسی دارید. دستانم بسته و تنها کاری که از دستم برمی‌آید تعریف داستانش است بلکه دردش را درک کنید. و من همیشه خاموش مانده‌ام.
    ویرایش توسط The Naïve Vigilante : 2019/01/30 در ساعت 13:44
  1. 5
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    بابا ایول انگلیسی قوی.
    این فصلا قطعا ویراستاری لازم دارن.
    قطعا
    تاکید میکنم ؛ قطعا احتیاج به ویراستاری دارن چون حیفه ، با یه دور ویرایش خیلی بهتر میشه.
    و اینکه کلمات انگلیسی زیاد توش دیده میشن. مثلا لود کردن و بُلد، انتیتی و...هزار تا کلمه ی اینطوری دیگه.
    من شخصا مقدمه رو سه بار خوندم تا یه چیزایی ازش فهمیدم
    یکم گنگ و یه دفعه ای بود همه چیز.
    اما میتونه کتاب خوبی بشه چون نوشتن بلدی .از هارمونیش خوشم اومد.هرکسی نمیتونه داستان بنویسه.
    ولی کار لازم داره تا بهتر بشه.
    تو مقدمه یه کلمه تهیگی بود؛ این کلمه درسته؟ و دوتا کلمه ی دیگه بعدش
    توصیفاتت رو زیبا ادا میکنی ولی کلمات انگلیسی خیییلی زیاد پیدا میشن و شخصا احساس میکنم اتفاقا خیلی سریع دارن میفتن .
    آقا من الان یه دور دیگه مقدمه رو خوندم. هیچی نمیفهمم ازش ...مشکل از منه؟
    و یه چیز دیگه اینکه الان برام شخصیت اصلی روشن نیست .
    یکم شخصیت پردازی بیشتر فکر کنم . البته جسارت نباشه شاید مدل داستان اینطوریه.
    لحن داستان تعریف کردنتو شخصا خیلی خوشم اومد .
    این کتاب یه ویراستار لازم داره با چهار بار تاکید
    موفق باشی
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2013/12/27
    محل سکونت
    شمال شمال، غرب غرب، اورمیه
    نوشته‌ها
    540
    امتیاز
    48,951
    شهرت
    4
    1,673
    سردبیر نشریه
    من مقدمه رو ندیدم، پریدم فصل یکو خوندم
    شرمنده
    ولی خیلی خوشم اومد، ببینم در ادامه چه میکنی

    نقدهای نیکو رو منم دارم
    امضا:

    A.Gh

    والا
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2016/09/22
    نوشته‌ها
    17
    امتیاز
    2,235
    شهرت
    0
    28
    کاربر انجمن
    سلام و خیلی ممنون که خوندین.

    آقا من الان یه دور دیگه مقدمه رو خوندم. هیچی نمیفهمم ازش ������...مشکل از منه؟������
    نه والا. من شخصاً هدفم این بوده مقدمه رو مثل یه جور نویز سفید و برفکی بسازم که از پشتش صداهایی داره میاد. یعنی هدف این نیست که همه جملات معنی بدن و منظورشون مشخص باشه. هدف فضاسازیه صرفاً. و خب این فیلتر نویز سفید تو داستان و فصل‌های آتی هم دیده می‌شه. بعضی جاها کمتر بعضی جاها بیشتر.

    تو مقدمه یه کلمه تهیگی بود؛ این کلمه درسته؟ و دوتا کلمه ی دیگه بعدش
    تا جایی که من اطلاع دارم بله

    توصیفاتت رو زیبا ادا میکنی ولی کلمات انگلیسی خیییلی زیاد پیدا میشن و شخصا احساس میکنم اتفاقا خیلی سریع دارن میفتن .
    اینکه کلمات و حتی جملات انگلیسی توی داستان پیاده بشه یه تصمیم شخصی و تعمدی بوده برای من. و خب هدف اول زیبایی‌ای بوده که توش می‌دیدم و هدف دوم فضاسازی و یک جورایی به رخ کشیدن فرهنگ نیمه‌جونیه که الآن داریم و اکثر نردها یه تن واژه دخیل انگلیسی تو کلماتشون ظاهر می‌شه. به نظر من این چیزیه که نیاز هست توی کتب ثبت بشه و مردم آینده بدونن توی سال 97 مثلاً آدمایی بودن که این مدلی حرف می‌زنن یا لااقل به ذهنشون رسیده که این شکلی حرف بزنن. و خب یه نقل قولی بکنم از این دوستی که داستانم رو خونده بود:
    یعنی جدای از هر چیز زبانه اتفاقا زبانیه که می خوره به یه داستان سایبرپانکی که تو ایران داره نوشته میشه. یه هایبرید از کلمات تکنیکیه انگلیسی، که می خواد خودشو تو دل یه ساختار مزخرف کهنه جا بکنه.
    و این حرف رو در توصیف داستانم زد و من ایده‌ام رو از همینجا گرفتم.

    و یه چیز دیگه اینکه الان برام شخصیت اصلی روشن نیست .
    یکم شخصیت پردازی بیشتر فکر کنم . البته جسارت نباشه شاید مدل داستان اینطوریه.
    شخصیت پردازی شخصیت اول داستان (یعنی خب در حالت ایده‌آل اگه درست اجراش کرده باشم) قراره به این شکل اتفاق بیفته که اوایل داستان مثل یک بوم سفیده و به مرور رنگ‌های مختلف روش پرتاب می‌شه و ما واکنشش رو می‌بینیم نسبت به این مسائل. و خب دوست ندارم اسپویل کنیم چیزی رو برای همین تا همین توضیح امیدوارم کافی باشه

    این کتاب یه ویراستار لازم داره
    قطعاً. ولی سعی دارم ویراستارش خودم باشم که بتونم خودم اهدافی که دارم رو به شکل مطلوب روی داستان پیاده سازی کنم. برای همین اگر نکاتی هست حتماً بهم بگید.

    من مقدمه رو ندیدم، پریدم فصل یکو خوندم

    شرمنده

    ولی خیلی خوشم اومد، ببینم در ادامه چه میکنی
    خیلی ممنون امیدوارم لذت برده باشید.
    ویرایش توسط The Naïve Vigilante : 2018/06/18 در ساعت 09:29
    You're so amazing, ha
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    من ریپلای کردن بلد نیستم بنابراین به ترتیبی که نوشتی میگم
    درمورد مقدمه ؛ مشخصه که یه چنین حالتی رو داری ایجاد میکنی ولی اینکه توش مکالمه هست یکم برام عجیبش کرده بود
    نصف صفحه بود و اتفاقایی که شرح میدادی به اندازه ی یه اشاره کوچیک بودن اما یه مکالمه کوتاه داشت. نه اینکه مشکلی داشته باشه. فقط یکم گیج کننده بود. و یهویی درست وسط دل داستان سر در اورده بود . میشه یکم توضیحات بیشتر واضح ترش کرد؟
    دوم اینه جملات انگلیسی زیاد بود توی متنت که به شدت تعداد خواننده های کتابتو پایین میاره. چون زبانت به وضوح قویه و تعداد افراد با زبان بالاتر از اینترمدییت که علاقه به خوندن کتاب فانتزی داشته باشن به نظر من بسیار کمه.
    پس این کار به ضرر خودت تموم میشه.
    به شدت به ضررت میشه.
    درمورد اوردن کلمات فینگلیش هم هدف جالبی داری و قابل ملاحظه ست ولی راه درستی رو براش انتخاب نکردی به نظرم. ببین ، اگه میخوای نشون بدی که کلی کلمات بیگانه وارد زبانمون شده و توی سال های اخیر مردم خیلی از این کلمات استعاده میکنن ، نباید از راوی داستانت مایه بزاری.
    راوی داستانت چه اول شخص باشه چه دانای کل باشه چه حتی یکی از شخصیتای داستانت غیر لز شخصیت اصلی باشه ، باید به زبان معمول داستانو برای خواننده بگه.
    داری میگی میخوای نشون بگی مردم اینطوری حرف میزنن. حب باشه، مکالمات دایتانتو این طوری کن. حرفایی که در طول داستان بین افراد رد و بدل میشه رو پر کن از این کلمات تا نشون بدی مردم چطوری با هم حرف میزنن ؛ ولی این کارو با راوی داستانت نکن. بیشتر از اینکه تاثیر مثبت بگیری ، تاثیر منفی نصیب داستانت میشه.
    درمورد ویراستار. حتما حتما توصیه میکنم حداقل به یه نفر بسپری کتابو. بگو هرجایی که اشکال داشتو برات رنگی کنه، تغییر نده تا خودت ببینی و تصمیم بگیری. ولی یه هیچ وجه نظرات و توانایی یه ویراستارو از دست نده، به نفع کتابته.
    ویراستار دست به محتوای کتاب نمیبره، اکثرا غلط املایی ها و اشتباهات محاوره ای و گرامری و این چیزا رو درست میکنه. کاری به محتوای داستان نداره. کتاب خودته و هرکاری دلت بخواد میتونی بکنی در کنار یه ویراستار.
    به شدت توصیه میکنم کلمات انگلیسی رو از متن راوی داستانت دربیاری و فارسی جایگزینشون کنی . مطمئنم تواناییشو داری که کلمات خوبی انتخاب کتی و متنتو دوبرابر بهتر کنی.
    اگه بخوای کلمات فینگلیش تو متنت باشه،عملا فقط داری روی آتیش بلایی که سر زبانمون اوردیم نفت میریزی و اینطور به نظر میاد که داری کاملا تاییدش میکنی و ازش پیروی میکنی.
    ببخشید که نظراتمو راحت بیان میکنم
    فقط بخاطر این میگم چون حیفه کتابت، مطمئنم چیز خیلی خوبی میتونی ازش دربیاری
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2016/09/22
    نوشته‌ها
    17
    امتیاز
    2,235
    شهرت
    0
    28
    کاربر انجمن
    من یه جورایی درک می‌کنم نگرانی‌هایی رو دارید و باید در کمال احترام بگم نمی‌تونم این کار رو انجام بدم.
    من خودمو محصولی از محیط اطرافم به حساب میارم و اتفاقاً دوست دارم روش نفت بریزم و ازش پیروی کنم چون جوریه که زندگیم باهاش پیوند خورده. و البته اگه بگم من داخل این ترکیب ناهمگون زیبایی نمی‌بینم دروغ گفتم. اتفاقاً زیبایی دیدم که به این نتیجه رسیدم که باید یکی از پایه‌های نثر و روایتم باشه. این یکی از سیمپتوم‌های دنیای امروزه ماست و نه لزوماً چیز بدیه و نه چیز خوب، به نوبه‌ی خودش. می‌تونه تبدیل به یک چیز زیبا بشه و هدف من هم در این داستان همینه. اگر قصد فارسی نویسی رو داشتم از همون اول همین کارو می‌تونستم انجام بدم. من الآن 4 ساله دارم فارسی می‌نویسم.

    نصف صفحه بود و اتفاقایی که شرح میدادی به اندازه ی یه اشاره کوچیک بودن اما یه مکالمه کوتاه داشت. نه اینکه مشکلی داشته باشه. فقط یکم گیج کننده بود. و یهویی درست وسط دل داستان سر در اورده بود . میشه یکم توضیحات بیشتر واضح ترش کرد؟
    اینا قراره به بار بازخوانی داستان اضافه بکنن. یعنی وقتی مخاطب داستان رو کامل خوند و دوباره برگشت سر مقدمه توش معنای تازه‌ای درمیابه. همین نویزها هم هدفمند نوشته شده‌ان چون جمله‌هایی هستن که معنی‌هایی دارن من خودم هیچ‌وقت راضی نمی‌شم چرت و پرت بنویسم که مثلاً یه فضاسازی خاصی رو ایجاد بکنه.

    دوم اینه جملات انگلیسی زیاد بود توی متنت که به شدت تعداد خواننده های کتابتو پایین میاره. چون زبانت به وضوح قویه و تعداد افراد با زبان بالاتر از اینترمدییت که علاقه به خوندن کتاب فانتزی داشته باشن به نظر من بسیار کمه.
    اشکال نداره. همینکه اونایی که می‌خونن و متوجه می‌شن لذت ببرن دل من شاد می‌شه چون مطمئنم همچین چیزی جاهای دیگه زیاد پیدا نمی‌شه. من چون خودم به متن‌های اکسپریمنتال و عجیب علاقه دارم درک می‌کنم این عده رو.

    راوی داستانت چه اول شخص باشه چه دانای کل باشه چه حتی یکی از شخصیتای داستانت غیر لز شخصیت اصلی باشه ، باید به زبان معمول داستانو برای خواننده بگه.
    داری میگی میخوای نشون بگی مردم اینطوری حرف میزنن. حب باشه، مکالمات دایتانتو این طوری کن. حرفایی که در طول داستان بین افراد رد و بدل میشه رو پر کن از این کلمات تا نشون بدی مردم چطوری با هم حرف میزنن ؛ ولی این کارو با راوی داستانت نکن. بیشتر از اینکه تاثیر مثبت بگیری ، تاثیر منفی نصیب داستانت میشه.
    بله درسته این حرف ولی یکم سنتیه این طرز فکر. یعنی خب یه راوی استاندارد باید همچین خصوصیاتی داشته باشه. لذا بنده سعی داشتم حرکت رو به جلو داشته باشم در این داستان و زمینه‌های جدیدی رو امتحان کنم. و خب راوی هم فاکتوریه که تو داستان می‌شه باهاش بازی کرد نمی‌دونم چرا انقدر ترس وجود داره پیرامون این مسئله. اگر همه داستان‌ها از یه فرمول خاص پیروی بکنن پس خلاقیت و نوآوری کجا می‌ره؟

    درمورد ویراستار. حتما حتما توصیه میکنم حداقل به یه نفر بسپری کتابو. بگو هرجایی که اشکال داشتو برات رنگی کنه، تغییر نده تا خودت ببینی و تصمیم بگیری. ولی یه هیچ وجه نظرات و توانایی یه ویراستارو از دست نده، به نفع کتابته.
    ویراستار دست به محتوای کتاب نمیبره، اکثرا غلط املایی ها و اشتباهات محاوره ای و گرامری و این چیزا رو درست میکنه. کاری به محتوای داستان نداره. کتاب خودته و هرکاری دلت بخواد میتونی بکنی در کنار یه ویراستار.
    ایده خوبیه. فعلاً قصد اتمام داستان رو دارم بعد اینکه حداقل یک جلدش به اتمام رسید و تمام بازنویسی‌های لازم انجام شد درباره این مسئله فکر می‌کنم.

    با تشکر
    You're so amazing, ha
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    کاملا حدس میزدم اینا رو بگی.
    موفق باشی
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2018/06/08
    نوشته‌ها
    2
    امتیاز
    1,117
    شهرت
    0
    3
    کاربر انجمن
    سلام دو تا جلد اول رو خوندم تا حدی با نظر نیکو موافق بودم . میدونم دوست داری تفاوت نوشته تو با نوشته های دیگه کاملا مشخص باشه اینجای کارت رو دوست دارم اما باید بدونی برای انجام تغییرات از کم شروع کنی تا توی دل خواننده بشینه تا حس راحتی با متنت و داستان بکنه اگه تو توی شهر خودت باشی راحت با مردم ارتباط برقرار می کنی یا وقتیکه با آدم فضایی ها باشی ؟ البته شجاعتت رو دوست دارم اما این کار باعث میشه محبوبیت داستان کم بشه .
    در مورد داستان هنوز متوجه بیسش نشدم یک مقدار گنگه اگر یکم جریان داستان مشخص بود بهتر بود ببین داستانی موفقه که خواننده بتونه تو ذهنش اون رو تصور کنه و با هاش به یه جهان که تو نویسنده ساختی بره.این هدف کتابه .باید یه مقدار بیشتر جهان مورد تصویرت رو توجیه کنی کتاب خوبی بود نیاز به بازبینی هم داره موفق باشی
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2016/09/22
    نوشته‌ها
    17
    امتیاز
    2,235
    شهرت
    0
    28
    کاربر انجمن
    سلام. ممنون که خوندین

    در مورد داستان هنوز متوجه بیسش نشدم یک مقدار گنگه اگر یکم جریان داستان مشخص بود بهتر بود ببین داستانی موفقه که خواننده بتونه تو ذهنش اون رو تصور کنه و با هاش به یه جهان که تو نویسنده ساختی بره.این هدف کتابه .باید یه مقدار بیشتر جهان مورد تصویرت رو توجیه کنی کتاب خوبی بود نیاز به بازبینی هم داره موفق باشی
    با این مورد موافقم اتفاقاً. و خب جذابیت داستان توی فصل‌های ابتدایی خیلی روی روایت افتاده و خب فعلاً نتونستم پلات رو جوری تقسیم کنم که تا فصل 8 استارت بخوره. برای همین سعی کردم کاری کنم روایت یکم بار جذابیت داستان رو به عهده بگیره و به مرور شخصیت پردازی و از فصل 8 شروع به استارت زدن پلات بکنم.
    یکم صافکاری نیاز داره قطعاً سعی خودم رو می‌کنم تو بازنویسی دندونه‌هاش رو صاف تر بکنم.
    You're so amazing, ha
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2016/03/30
    محل سکونت
    ابادانجلس
    نوشته‌ها
    315
    امتیاز
    9,283
    شهرت
    0
    760
    تایپیست
    نمیدونم فصل فرنگیس رو اینجا گذاشتی یا نه.تو سایت مرجعت خاستم ج بدم واست ک متاسفانه نمیشد.عاااااااااااالییییی ییییییییی بود عااااالی.ینی واقعا کیف کردم اینقد ادمو میگرفت ک نیمشد در بیای.خیلی خوب بود.یادمه قول داده بودم اینو بخونم.واسه اولن بارم ک شده عمل کردم
    در هر صورت.تیکه های عالی توش بود.خیلی خوبه از ازادی اینجوری بهره بردن.صد در صد بومی یه جاهایی بورینگ میشه واقعا و اگر این سبک میتونه کمک کنه جذاب بشه پس حتمن همینطوری بنویس.
    درود بر تو.
    اصلا حسین جنس غمش فرق میکند.
صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایا به فال حافظ اعتقاد دارید
    توسط ShErViN در انجمن بایگانی
    پاسخ: 17
    آخرین نوشته: 2016/11/15, 19:02
  2. اعتماد به نفس پسران!
    توسط _c_l_o_s_e_d در انجمن بایگانی
    پاسخ: 7
    آخرین نوشته: 2014/10/14, 19:28
  3. پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/10/01, 17:28
  4. شما به چشم زخم اعتقاد دارین؟؟؟؟
    توسط trouble در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 18
    آخرین نوشته: 2014/08/15, 04:34
  5. اعتقادت را چند می فروشی؟
    توسط Prince-of-Persia در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/01/29, 23:27

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •