ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22

    سه گانه نگهبان قدرت

    • نویسنده کتاب: Rmin
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 7
    • ایجاد شده در: 2018/06/09
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور
    زاده شده از دو قوم از دو قدرت شاهزادی ای نا خالص زاده نیرو وارث بر حق نگهبان قدرت
    الکس پسر 14 ساله ای هست که با خاله خود زندگی آرومی دارد ولی با ورود لوسی زندگی او دچار دگرگونی می شود دگرگونی از جنس جنگ از جنس قدرت از جنس خیانت و در آخر چه می شود؟ نابودی دنیا و یا بازگشت تعادل و صلح در هفت دنیا
    سلام دوستای گلم لطفا با نظرتون هر فصل این کتاب رو جذاب تر از قبلش کنید

    فصل اول
    -
    فصل دوم
    ویرایش توسط Armin__nz : 2018/06/10 در ساعت 12:23
  1. 4
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/08/21
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    6,615
    شهرت
    0
    60
    کاربر انجمن
    سلام
    برای شروع یه کار جدید بهت تبریک میگم
    درباره کتابت یکم توضیح بده ازین مقدمه هیچی نفهمیدم
    یه مقدمه جزاب تر براش بذار
    معرفی نامه برای جذب خواننده خیلی مهمه
    خیلیا فقط همینو میخونن بعد برای خوندن کتاب تصمیم می‌گیرن
    در باره فصل دهی و زمانشم بگو فصل اولت کجاست
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    سلام
    قبل از اینکه شروع کنم به خوندن داستانت، یه چندتا درخواست داشتم.
    لطفا یه کاور واسه کتاب آماده کن و توی همین توضیحات تاپیک بزار که خواننده با دیدنش، مشتاقتر بشع برای خوندنش.
    بعد این کتاب کلا چند جلده؟ موضوعش دقیقا چیه؟
    منظورم این نیست که همه داستانو توی چند جمله بگی، فقط بگو مسیر اصلی این داستان چیه.
    مقدمه جالبی نوشتی ولی کافی نیس. توضیحاتی هم باید بهش اضافه کنی. اصلا بار چندمه که داری داستان مینویسی. از کی الهام گرفتی.
    اینا چیزایی هست که بد نیست ب توضیحات تاپیک اضافه کنی
    موفق باشی و قلمت سبز
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2016/09/20
    نوشته‌ها
    6
    امتیاز
    1,850
    شهرت
    0
    10
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط Banoo.Shamash نمایش پست ها
    سلام
    قبل از اینکه شروع کنم به خوندن داستانت، یه چندتا درخواست داشتم.
    لطفا یه کاور واسه کتاب آماده کن و توی همین توضیحات تاپیک بزار که خواننده با دیدنش، مشتاقتر بشع برای خوندنش.
    بعد این کتاب کلا چند جلده؟ موضوعش دقیقا چیه؟
    منظورم این نیست که همه داستانو توی چند جمله بگی، فقط بگو مسیر اصلی این داستان چیه.
    مقدمه جالبی نوشتی ولی کافی نیس. توضیحاتی هم باید بهش اضافه کنی. اصلا بار چندمه که داری داستان مینویسی. از کی الهام گرفتی.
    اینا چیزایی هست که بد نیست ب توضیحات تاپیک اضافه کنی
    موفق باشی و قلمت سبز
    سلام
    ممنون از راهنمایی خوبت در مورد کاور به فکرش هستم سعی میکنم زودتر آمادش کنم این کتاب کلا 3 جلد هست موضوعش هم در مورد پسری هست که از خانواده واقعی خودش چیزی نمیدونه ولی با گذشت زمان درگیر اتفاقاتی میشه که خانوادش برای اون در نظر گرفتن یا شایدم اصلا کار سرنوشت بوده در مورد الهام گرفتن هم تقریبا میتونم بگم چندین کتاب و افسانه مختلف کمک کرد این کتاب رو شروع به نوشتن کنم و این که امید وارم خوشتون بیاد

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیمه شب نمایش پست ها
    سلام
    برای شروع یه کار جدید بهت تبریک میگم
    درباره کتابت یکم توضیح بده ازین مقدمه هیچی نفهمیدم
    یه مقدمه جزاب تر براش بذار
    معرفی نامه برای جذب خواننده خیلی مهمه
    خیلیا فقط همینو میخونن بعد برای خوندن کتاب تصمیم می‌گیرن
    در باره فصل دهی و زمانشم بگو فصل اولت کجاست
    سلام
    دوست خوبم از راهنماییت ممنونم خلاصه رو سعی کردم بیشتر توضیح بدم فصل اول رو قرار دادم دومم شب میزارم سعی میکنم هرچه سریع تر فصل های بعدی هم قرار بدم
    ویرایش توسط Armin__nz : 2018/06/09 در ساعت 11:58
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2014/08/21
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    6,615
    شهرت
    0
    60
    کاربر انجمن
    سلام فصل اول رو خوندم
    داستان جذابی داره
    خیلی سری به پسره درباره دنیا ها گفت و پسره هم واکنشش خیلی خشک و رباتیک بود نه سوالی نه هم تعجبی هیچ احساسی رو بروز ندادیا صحنه رو برو شدنش با مرلین یا اون یکی استادش
    دبیرستان واقعا یکم خلاقیت بخرج بده و از دست دوره ها ی انسانی خودتو خلاص کن یه اسم و دوره خاص روش برار
    مخصوص دنیای که ساختی نه کپی شده از رو دنیای روز مره
    از دنیای واقعی ایده بگیر ولی وقتی میخوای استفادش کنی بسته بهنیاز دنیات تغیرش بده
    اینطوری باور پذیریش بیشتر میشه و البته زیباتر

    ولی یکم تند رفتی به یه ویراستار احتیاج داری
    با صفحه آرای خیلی بهتر میشه فونتت اگه ب‌نازنین بهتره یکمم نوشته هارو بزرگتر کن و فاصله بین خطوط رو یکم بیشتر کن
    وقتی که فصل اول رو میخوندم چشمام رو اذیت می کرد

    داستان رو کامل نوشتی
    یا همین که میری جلو مینویسی
    در باره زمان فصل دهی هم بگی ممنون میشم

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    ازت می خوام که قول بدی که کتاب رو تموم می‌کنی
    تعداد خیلی زیادی از کتابا رو نصفه ول کردن
    و هیچ کسم پاسخگو نیست
    و هیچ احترامی برای یه خواننده قائل نیستند
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2016/09/20
    نوشته‌ها
    6
    امتیاز
    1,850
    شهرت
    0
    10
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیمه شب نمایش پست ها
    سلام فصل اول رو خوندم
    داستان جذابی داره
    خیلی سری به پسره درباره دنیا ها گفت و پسره هم واکنشش خیلی خشک و رباتیک بود نه سوالی نه هم تعجبی هیچ احساسی رو بروز ندادیا صحنه رو برو شدنش با مرلین یا اون یکی استادش
    دبیرستان واقعا یکم خلاقیت بخرج بده و از دست دوره ها ی انسانی خودتو خلاص کن یه اسم و دوره خاص روش برار
    مخصوص دنیای که ساختی نه کپی شده از رو دنیای روز مره
    از دنیای واقعی ایده بگیر ولی وقتی میخوای استفادش کنی بسته بهنیاز دنیات تغیرش بده
    اینطوری باور پذیریش بیشتر میشه و البته زیباتر

    ولی یکم تند رفتی به یه ویراستار احتیاج داری
    با صفحه آرای خیلی بهتر میشه فونتت اگه ب‌نازنین بهتره یکمم نوشته هارو بزرگتر کن و فاصله بین خطوط رو یکم بیشتر کن
    وقتی که فصل اول رو میخوندم چشمام رو اذیت می کرد

    داستان رو کامل نوشتی
    یا همین که میری جلو مینویسی
    در باره زمان فصل دهی هم بگی ممنون میشم

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    ازت می خوام که قول بدی که کتاب رو تموم می‌کنی
    تعداد خیلی زیادی از کتابا رو نصفه ول کردن
    و هیچ کسم پاسخگو نیست
    و هیچ احترامی برای یه خواننده قائل نیستند
    مرسی از نقد خوبت فصل دومش هم قرار دادم کتاب اول آمادس فقط یه کم جزعی کاری داره که درستش میکنم هر فصل میزارم در مورد فصل دهی هم بستگی داره ولی دیگه نهایتش بین دو فصل بیشتر از 3 روز فاصله نمی افته .
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2013/12/27
    محل سکونت
    شمال شمال، غرب غرب، اورمیه
    نوشته‌ها
    540
    امتیاز
    48,951
    شهرت
    4
    1,673
    سردبیر نشریه
    دوست عزيز، ممنون كه داستانت و با ما به اشتراك گذاشتي. فصل اولش رو خوندم و به نظرم داستان جالبي اومد.
    نقدهايي كه دوستان قبلي كردن رو من هم دارم،
    از جمله اين كه داستانت به شدت به يه ويراستار احتياج داره. به شدت هاااااااا، علائم نگارشي نداره و چندين و چندجا هم غلط املايي ديده ميشد. پاراگراف بندي خوبي نداره و لحنت مدام بين كتابي و محاوره اي تغيير ميكنه.
    نكته ديگه سرريز شدن يهويي اطلاعات بود. به نظرم (البته من هيچي از نقد حاليم نيست، صرفا با توجه به كتابايي كه خوندم و از سبكشون خوشم اومده ميگم) بهتر بود كه اين اطلاعات رو تيكه تيكه دريافت ميكرد؛ مثلا اولش توي خونه خاله فقط در مورد غيرعادي بودنش و سفرشون گفته ميشد، بعد كم كم بقيه اطلاعات بهش داده ميشد.
    آخرين نكته توصيفاتت در مورد وفق دادن الكس با اين همه تغيير عجيبه كه يهو توي زندگيش رخ داده. هيچي؟ فقط تعجب و وحشت؟ فكر ميكنم اگه لابلاي توضيحات لوسي، راوي به حال و احوال خودش هم اشاره ميكرد بهتر بود.
    براي ويراست داستانت ميتوني از تيم ويراست سايت كمك بگيري. سعي كن از فصل هاي بعدي، نكاتي كه گفته شد و به نظرت منطقي اومد رو اعمال كني و اگر انتقادي به نظراتمون داري هم بگو
    موفق باشي


    آهان يادم رفت بگم، نويسنده هاي سايت (اونا كه كارشون حسابي تاييد ميشه) معتقدن كه يه داستان رو بايد چندين و چندبار قبل از به اشتراك گذاشتنش خوند. خيلي به ارتقاي كيفيتش كمك ميكنه.
    امضا:

    A.Gh

    والا
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2014/04/04
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    557
    امتیاز
    10,266
    شهرت
    2
    1,907
    نویسنده
    از نقطه استفاده کن+علائم نگارشی دیگه هم همینطور
    درواقع ادم موقع خوندن سرسام میگیره.
    حتماحتما یه مطلب درمورد علائم نگارشی و جای استفاده‌شون بگیر و بخون و عمل کن بهش.
    +بیشتر و بیشتر کتاب بخون
    +خیلی عالیه که کتاب رو تموم کردی و بعد میخوای قرارش بدی ولی بهتر بود قبلش به یک یا چنتا منتقد یا نویسنده یا ویراستار ماهر نشون میدادی. به طور عجیبی کمکت میکرد.
    ++هیچ چیز خاصی نمیدونم که داستان داره به کجا میره ولی کاملا تکراری بودن رو حس میکنم... حداقل شروعش. یادت باشه خیلیا با صفحه اول تصمیم میگیرن داستان رو بخونن یا نه. سعی کن برای داستانای بعدی حداقل دنبال ایده های جدیدتری بگردی. عناصر کلیشه ای احساس میشه کاملا.
    متن شکسته نویسی داره -چیزی که با محاوره اشتباه میگیرنش- شکسته نویسی برای متن داستان - نه دیالوگ- درست نیست و هیچ نویسنده ای نمیاد شکل گفتاری کلمات رو بکار ببره تو متن.
    بگذریم از ایرادای نگارشی و کلی، یکم که نه کاملا عجله کردی. نمیدونم از کجا شروع کنم به گیر دادن یعنی. حجم زیاد اطلاعات رو دادی که هیچ، ایراد منطقی. هیچی درمورد افسانه ها شنیدی؟؟
    +کاملا شبیه هری پاتره داستان.
    معمولا به کتابا نمره میدم طبق نظر شخصیم به کتابا... ولی خب الان بی خیال میشم چون کاملا معلومه اول راهی ������
    خودتو اذیت نکن. زندگی کوتاهه. اما عوض بقیه رو اذیت کن. خیلی حال میده.
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2018/06/10
    نوشته‌ها
    2
    امتیاز
    759
    شهرت
    0
    2
    کاربر انجمن
    الان تو سایت ثبت نام کردم که بهت بگم وجدانن داستانو نیمه کاره ول نکن وگرنه
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    سلامی دوباره
    من خودم تجربه نویسندگی رو دارم و یه کتاب ناموفق هم داشتم. یه سری از تجربیاتم رو بهت میگم.
    موقع به اشتراک گذاشتن کتاب یا حتی نوشتنش، ممکنه حسابی شور و شوق یا عجله داشته باشی که همین باعث میشه یه جاهایی رو مرتکب اشتباه بشی.
    عجله چرا؟ اصلا قبل از اینکه فصل دوم رو بزاری، یه ویراستار پیدا کن که کمکت کنه. پیدا نکردی، صبر کن تا پیدا بشه. باور کن ارزشش رو داره. ( اینو میگم چون ممکنه ویراستارامون سرشون شلوغ باشه. هم با کتابای بقیه هم با زندگی روزمره خودشون. )

    ممکنه وقتی داری متن داستانت رو مینویسی، تو ذهن خودت، تصاویری از اطراف و احساسات شخصیت ها و غیره داشته باشی. اینجا تویی که دانای تمام داستانی و ممکنه همین به اشتباه بندازتت ک خواننده هم مثل تو از احساسات شخص خبر داره. معلومه ک اصلا همچین چیزی ممکن نیست! پس توصیف، توصیف و فقط توصیف! هرچی دم دستت میرسه رو توصیف کن (نه خیلی که از داستان دور بشع و خواننده یادش بره ک قرار بود چه اتفاقی بیوفته! ) از احساسات شخص بگیر تا پدیده های طبیعی. از وزش باد روی صورت و حس خوبش بگیر تا کنش و واکنش. خودت رو بزار جای شخصیت داستانت. تو با شنیدن خبر، شوکه شدی. همون رو دقیقا بنویس. به قول یکی از دوستان، نزار متنت یه حالت رباتیک واری پیدا کنه.
    اگر میتونی قبل از تایپ کردن، بدی به یکی از اطرافیانت که بخونتش هم که چه بهتر!
    ببخشید زیاد حرف زدم
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •