اینا رو قبلنم گفتم ولی خاطرات خوبین گفتن دوباره ش ضرری نداره...
خب من دقیق یادم نیست اولین کتابی که خوندم کِی و چی بود، فکر کنم همون کتاب بز بز قندی و اینا بودن
ولی یادمه خیلی دوست داشتم برم کتابخونه کتاب داستان بگیرم. اون موقع اکثر کتابای داستان یا مال خردسال بود یا علمی تخیلی بود که جلدش کسل کننده میزد یا اسمش جالب بود ولی به درد نمیخورد (مثل دوتا کتاب ایرانی که هر چی زور میزنم نمیتونم فراموششون کنم متاسفانه
)، ولی یکی بود که اون حس و حال موقع خوندنشو هیچ وقت یادم نمیره: رونا، دختر یک راهزن. الان میبینم شاید خیلی بخشاشو متوجه نشده باشم، مثلا این که یه پری بخواد با آواز خوندن تو رو بخوره خیلی غریب بود برام
ولی اون هیجانی که باعث شد برای دوبار با ذوق اون کتابو ورق بزنم رو هیچ وقت یادم نمیره. کلا اگه خواستین به یه دختر بچه کتاب فانتزی معرفی کنین اینو معرفی کنین. دنیاشو میریزه به هم.
دومین خاطره ذوق دارمم مال هری پاتر بود. سال پنجم که بودم معلمم روزنامه دوچرخه (ضمیمه همشهری) رو معرفی کرد که برای نوجوونا بود. این روزنامه تو یکی از تابستونای اول یا دوم راهنماییم ویژه نامه ای داد که ص آخرش شخصیت شناسی بر اساس شخصیت های کتاب داشت. شخصیت من هری پاتر دراومد، و همین باعث شد وقتی تو یه کتابفروشی اسمشو ببینم سریع برش دارم. خوندن جلد اول یه کم لاک پشتی بود ولی بعد از جلد دوم حاضر بودم یکیو بکشم ولی جلدای بعدو پیدا کنم
که متاسفانه نمیکردم -_- تا این که رفتم مشهدو و دختر خاله گرامو کشوندم به کتابفروشی و جلدای 3 و 4 رو خریدم و چند روز بعد که مجبور شدیم دوباره بریم مشهد پسر داییم جلد پنجو هدیه داد بم. اون موقع اگه میمردم هیچ حسرتی به جز ناتموم موندن کتاب نداشتم! یه چراغ قوه ام داشتم با پول توجیبیم خریده بودم، با همون شب تا صبح کتابا رو یه شبه تموم میکردم... هرچند چون وسط تابستون بود کله م زیر پتو میپخت پاهام زیر کولر میقندیلید
جلدای آخرم که با کشوندن مادر گرام به خیابون انقلاب نصیبم شدن. خیلی ضد حاله تو بی آر تی در حالی که خطر سر گیجه رو به جون میخری جلد شیشو باز کنی ببینی بجای هری از اسنیپ داره حرف میزنه
و آهان قبل از همه اینا فکر کنم کلا دوم یا سوم دبستان کتاب ماهی سیاه کوچولو رو خوندم که نسبت به کتابایی که قبلش میخوندم خیلی طولانی محسوب میشد
و یکی از معدود کتابایی بود که منو به گریه انداخت... اینم اگه خواستین حتما به بچه ها معرفی کنین. بعدا تو آینده شون خیلی به فکر میندازتشون.
همینا فعلا