ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 3 از 3 نخست 1 2 3
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 21 , از مجموع 21
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2017/06/16
    محل سکونت
    جهنم
    نوشته‌ها
    351
    امتیاز
    9,855
    شهرت
    12
    593
    ویراستار

    طنزانه ی روزانه

    سلام دوستان:
    گفتم بیایم یه بخش طنز از خاطرات خانوادگی و مدرسه و موضوعات بزنیم حال و حوامون عوض شه.
    بگید رفتار طنز خونوادتون چیه، در سال تحصیلی چه گلی بر سر ما زدید و...
    این بخش، بخش شیطنته. شیطونا یالا.
    ویرایش توسط kianick : 2017/08/23 در ساعت 21:44
    دل‌های رفته را بگذارید در اوج افتخار بمیرند ...
  2. #21
    تاریخ عضویت
    2016/08/19
    نوشته‌ها
    52
    امتیاز
    9,207
    شهرت
    0
    102
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ghoghnous13 نمایش پست ها
    خوب. بذارید ی خاطره از ایام تحصیل خودم براتون تعریف کنم. برمیگردیم به دوران شیرین دبیرستان
    سال اول دبیرستان کلاس ما ترکیبی از تنبلا و اراذل و جمعی از درسخونا و بچه مثبتا بود. یعنی خر تو خری بودا. از کلاس 37 نفره، 6 نفر تا آخر سال یا اخراج شدن و یا ترک تحصیل کردن، اما در عین حال ما بالاترین معدل مدرسه رو داشتیم. نظافتچی مدرسه کلاس ما رو تمیز نمی‌کرد. می گفت اینا بیشعورن. ی همچین جماعتی بودیم ما.منم ترکیبی از هر دو تا قشر بودم.
    ما شیفت بعدازظهر بودیم یعنی از 1 تا 7. زنگ آخر نمیدونم چند شنبه بود که ریاضی داشتیم. یکی از بچه هامون فامیلیش اسماعیلی بود، این چاقم بود. ما بهش میگفتیم "اسی دنبه". ی شعر معرفیم بود که ما برای این اسی دنبه تغییرش داده بودیم. به این مضمون:
    اسی، اسی، اسی دنبه اسی دنبه
    اسی گرد و قلنبه اسی دنبه(اونایی که بلدن با سبکش بخونن)

    این قسمت دومش هم با صدای بلندی بیان میشه. من که میدونستم معلممون ممکنه هر لحظه سر برسه خیلی یواشکی با بچه ها همراهی میکردم. یه. معلم رسید و منم سریع پام رو گذاشتم روی نیمکت و شروع کردم بستن بند کفشم اما دست از خوندن نکشیدیم. ممعلمه شاکی شد و داد و بداد که ساکت بشید و از این حرفا. همون اولم چهار پنج نفر رو از کلاس پرت کرد بیرون.
    آقا ایشون ی نگاهی به همۀ بچه ها انداخت و تا چشمش به من افتاد گفت:
    -توی بی شعورم همیشه با اینایی. بیا برو گمشون بیرون.
    ما هم سرمون رو انداختیم پایین و رفتیم دفتر ناظم.
    حالا ناظم:
    دوباره چه غلطی کردید؟ من گفتم: بابا من کاری نکردم، من داشتم بند کفشم رو میبستم. گفت: غلط نکن، تو هم از همین جماعتی.
    اینجا بود که فهمیدم ظاهراً کار از کار گذشته و ما تازه فهمیدیم که از همین جماعتیمهیچی دیگه ناظم اسممون رو نوشت و از انظباطمون کم کرد؛ ما هم خیلی ناراحت و افسرده رفتیم توی حیاط مدرسه تا با اونایی که ورزش دارن فوتبال بازی کنیم. آخه خیلی روحمیون خراب شده بود. میفهمید؟ خیلیییییی
    عالی بود
    یاد دوران دبستان خودم افتادم.... واقعا چقدر شیرین بود این دوران...
    جو دبستان دخترونه کلا فرق میکنه... ینی اون موقع که خیلی فرق میکرد.... چون برخلاف پسرونه که خانواده ها یه عده پسربچه رو از وسط کوچه و فوتبال و شیطنت های پسرانه در محله و... از این دست چیز ها جدا کردن و به بهانه شروع سال تحصیلی سپردن دست یک سری (توهین نشه... البته خودشون که تجربه شو دارن میدونن واقعیته توهین نیس) نگون بخت که به این ها علم و ادب بیاموزند! در مدرسه ی دخترونه یه سری دختر رو از خاله بازی و عروسک ها و ناز و نوازش های مادر جدا کردن (اکثرا با ناله و گریه و حتی دیده شده حضور موقت مادر در مدرسه!!!) و سپردن دست همون عزیزان زحمت کش متاسفانه نگون بخت، که اولین دستاورد بزرگشون اینه که این جماعت رو اروم کنن! البته از واقعیت نگذریم در هر دسته استثنا هایی هم وجود دارن خب.... (البته این ماله زمان ما بود...الان اوضاع کلا فرق میکنه خب.... برای مثال سخت ترین جدایی واسه بچه ها فک کنم جدایی از تبلت و موبایلشون خواهد بود)
    شیرینی های این دوران از اونجا شروع شد که من و مادرم داشتیم خیلی عادی وارد مدرسه میشدیم...(اصولا روز اول والدین بچه ها رو میرسونن... و ضمنا منظور از عادی، مثل یه ادم عادیه نه مثل حالت عادی نیمی از دخترا در اون روز...) که مادرم به مادر یکی از بچه ها سلام داد... حالا شاید حالشم پرسید... خلاصه هیچ اتفاق خاصی این وسط بینشون نیفتاد ولی همین پیش زمینه ای شد برای این ک دختر اون خانوم برای مدت ها به من بچسبه و همراه با اشک های سوزناک مادرشو ازم بخواد! این خودش یکی از اتفاقات شیرینی که در هفته های اول برای من افتاد بود...
    شیرینی بعدی واقعا منحصر به فرد بود! در حدی که ما تو همون ماه های اول هشت تا معلم عوض کردیم!!! به دلایل مختلف.... در حدی ک من روز اول به مادرم گفتم: مامان من معلممو خیلی دوست دارم و روز بعد رفتم مدرسه دیدم معلمه نیست! یکی از دلایل عوض شدن یکی دیگر از معلما رو هم میگم براتون... از زبون یکی از بچه ها... در مورد این که چجور بچه ای بود هم در همین حد میگم که شلوغ بود... بقیش رو خودتون خواهید فهمید... ایشون تعریف میکردن:نگا کردم دیدم این معلمه چقد زشته! به فلانی گفتم: به این خانومه بگو زشته! فلانی گفت: نه خوب نیس... من نمیگم... اصلا خودت بگو... منم گفتم:باشه! پاشدم گفتم: خانوم ببخشید شما چقد زشتین! معلمه رفت بیرون... و دیگه برنگشته... واقعا برنگشت... تا اخر سال که برنگشت... تا وقتی ما تو اون مدرسه بودیمم برنگشت... فک نکنم هنوزم برگشته باشه...!!!!
    خب از شیرینی های اون سال و بعضا سال های بعدش میگذرم...و در مورد گوشه ای از وضع خودم در اون سال به این بسنده می کنم که چند سال پس از اتمام اون دوران شرین یکی از همکلاسیای اون زمانم باهام حرف زد و وسط حرفش گفت:.... تو جای مامان بابامون بودی... من در اون لحظه واقعا نتونستم ب این حرف چه از درون چه از بیرون واکنشی جز این نشون بدم...
    [CENTER][COLOR=#008080][SIZE=3][FONT=b mitra]رها کردیم خالق را
    گرفتاران ادیانیم!
    تعصب چیست در مذهب؟!
    مگر نه این که انسانیم؟!

    اگر روح خدا در ماست
    خدا گر مفرد و تنهاست
    ستیز پس برای چیست؟
    برای خودپرستی هاست...

    من از عقرب نمی ترسم
    ولی از نیش میترسم
    از آن گرگی که می پوشد
    لباس میش می ترسم

    سیمین بهبهانی[/FONT][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
صفحه 3 از 3 نخست 1 2 3
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 21 , از مجموع 21

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2015/09/29, 21:04
  2. کارگاه نقد | آموزش نقد
    توسط Nari در انجمن بایگانی
    پاسخ: 9
    آخرین نوشته: 2015/09/27, 17:21
  3. پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2015/09/25, 15:16
  4. من دارم میرم آموزشی(سهراب)
    توسط Mr.Sohrab در انجمن پاتوق گپ
    پاسخ: 15
    آخرین نوشته: 2014/02/17, 21:05
  5. اموزش موشن گرافیک با افتر افکت
    توسط youra در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2012/10/31, 12:28

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •