ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 5 از 9 نخست ... 3 4 5 6 7 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 82
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2017/06/11
    محل سکونت
    آشیانه اژدها
    نوشته‌ها
    10
    امتیاز
    1,301
    شهرت
    0
    31
    کاربر انجمن

    خاطرات ترسناک من

    سلام
    نظرتون چیه هرکس یک خاطره از ترسناک ترین چیزی که تو عمرش دیده بگه یا اتفاقات ترسناکی که براتون افتاده
    خاطرات ترسناک خودتونو با بقیه به اشتراک بزارید .
  2. #41
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط Just Alone نمایش پست ها
    این خاطره مثل روز برام روشنه:
    چار پنج سالم بود. می‌ترسیدم تنها بخوابم. خدا خدا می‌کردم جن نبینم که مادرم از اتاق رو به رو اومد بیرون، من رو بوسید و بی هیچ حرفی رفت پایین پله ها سمت آشپزخونه. دنبالش رفتم، دیدمش که رفت توی آشپزخونه، ولی از پله ها پایین نرفته صدای مامانم رو از اتاقش شنیدم. هرچی بهش گفتم الان رفتی پایین انکار میکرد شاید من خیالاتی شده بودم
    سلام. مثل این اتفاق رو از نفرات خیلی زیادی شنیدم که براشون افتاده. برادرم، زنداییم و ... . پس فکر کنم شما هم جن دیدید. زیارت قبول. خخخخخ
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  3. #42
    تاریخ عضویت
    2015/01/23
    نوشته‌ها
    134
    امتیاز
    6,291
    شهرت
    0
    197
    کاربر انجمن
    من وقتی بچه بودم تقریبا هر روز و همیشه اگه گوشه دیوار یا پشت چارچوب در همیشه صورت بچه هایی رو می دیدم که میومدن یه لبخند ریز میزدن میرفتن هر بارم دنبالشون میرفتم می دیدم نیستن و البته خیلی نمی ترسیدم به دو دلیل اول اینکه درباره جن و این چیزا نمی دونستم و دوم چون خونه تقریبا شلوغ بود و برادر و خواهرم همیشه بودن خلاصه اینکه زندگی بر وفق مراد بود تا اینکه در مورد جن فهمیدم

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    و البته این صدا کردن تقریبا همیشه تو خونه ما اتفاق میوفته می بینیم هیشکی نیست


    سرها
    ميغلتند
  4. #43
    تاریخ عضویت
    2013/11/24
    نوشته‌ها
    121
    امتیاز
    24,625
    شهرت
    12
    746
    مدیر ویرایش
    خب این هم از اولین خاطره ترسناک من
    بعد از اینکه خاطرات ترسناکتتون رو خوندم رفتم خوابیدم تو خواب و بیداری یه چهره رو دیدم
    البته قبلا هم این اتفاق افتاده بود ولی سعی میکردم فکر نکنم که واقعین
    درخواست ویراستار

    عضو گیری تیم ویراست

    باد می وزد …
    میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
    تصمیم با تو است . . .

  5. #44
    تاریخ عضویت
    2015/01/23
    نوشته‌ها
    134
    امتیاز
    6,291
    شهرت
    0
    197
    کاربر انجمن
    این خاطره رو تو یه سایت دیگه خوندم گرخیدم گفتم بخونید بگرخید
    داداش اگه رو تو بختک افتاده من جنو ویدم خودم از بچه تا ۳ ساله پیش با هام بود الانم‌مشکل اعصاب و روان دارم هیچوقت سمت‌اینجور چیزا نرید یا سعی نکید احظار کنید یا اصن در موردشون‌مطلب بخونید یا تحقیق کنید هیچوقت این‌کارو نکید. بخدا من‌زندگیم‌سر همین چیزا نابود شد من ۲.۳ با تو بچگی‌دیدم‌و خودم‌رفتم‌دنبالشو مقصر خودم‌بودم. اگه تو از پشت پنجره دیدیش من میومد کنارم‌میخوابید اگه پس میزدمش نمیزاشت تا صبح بخوابم بیشتر موقع ها باهام بود زنم بود قیافشو نمیگم چطور بود چون‌اصن بعد دنیای اونا با ما فرق داره هم از نظر زمان هم‌‌ مکان. اصن جسم نیست بیشتر موقع ها معلق بود بین زمینو هوا. ولی با این وجود اون میتونست لمس کنه منو وسایلمو بخدا شبا کنارم میخوابید نفس میکشد تو صورتم منم‌اوایل بیشتر موقع ها قفل میکردم‌ولی بعدش دیگه عادی شده بود واسم. همه شهرای ایرانو رفتم که یه دعایی طلسمی چیزی بهم بدن هر کی یه چیزی دادو گفت فلان کارو کن ولی هیچ‌ اثری نداشت این که میگن وقتی جن‌دیدی بگی بسم الله الرحمن الرحیم یا دها بخونی میره همش چرتو پرته. تنها بهم میگفت اگه ازدواج‌کنی‌زنتو دیوونه میکنم‌ اذیت میکنم ۲ بار خود کشی کردم زندگیم‌ به معنی واقعی جهنم بود تا اینکه خالم یه آقایو از اهواز آورد اون آقا هم میدیدش وقتی رفت تو اتاق من تنهایی که با اون حرف بزنه دیدم یهو اومد کنار من جنه به کسیم‌ نمیگفتم‌دیگه که این کنار منه یا با شماها اونم‌اینجاس. جنه اومد کنارم یهو ازم رد شد انگار آب یخ ریختن روم بعد اون آقاهه از اتاقم اومد بیرون گفت اگه تو این خونه بمونی همیشه باهاته. گفت من قفلش کردم‌به این خونه نتها راه همینه بعد سه ماه بعد خو نه رو فروختیم اومدیم‌ این خونه که الان هستیم‌دیگه خدارو شکر ندیدمش اون مردام هر کاری کردیم‌حتی پول بلیطشم نگرفت. ولی خونوادم مخصوصا خواهرم خیلی اذیت شد. من‌الان لکنت دارم اکثر شبا خوابشو میبینم داروی تشنج مصرف میکنم هیچی برام لذت بخش نیست با اینکه ۳ سال گذشته ولی هنوزم برق اتقمو روشن میذارم بذور میتونم بخوابم و خیلی چیزای دیگه که گفتنش درست نیست تو رو خدا دنبال اینجور چیزا نرین شوخی نگیرین وقتیم تنهایین اگه یه اتفاق قیر طبیعی واستون رخ داد خودتونو بزنین به اون راه رو اتفاقای غیر طبیعی فوکوس نکید. فیلم‌ ترسناکم خواستید ببینید توی روز ببینید من خودم نمی تونم ببینم‌ ولی خواهر زادم‌دوست داره.ببخشید سرتونو درد اوردم دلم گرفته بود. موفق بااشید
    اینم یکی دیگه
    دقیقا همچین تجربه ای را من ۳ سال پیش در خواب داشتم منزل ما طبقه همکف می باشد همچین عجوزه ای منتهی از لحاظ قیافه ترسناک تر بود صورت کشیده تر و چانه باریکتر و چشمان کاملا سبزی داشت (ایکاش در این فیلم هم رو قیافه عجوزه بیشتر کار میکردن) پنجره اتاق خوابم با دیوار کوچه در حد دو قدم فاصله داره اعجوزه از کوچه پرید روی دیوار و مستقیم به من خیره شده بود ناگهان از روی دیوار پرید طرف پنچره و با دست و پاهاش به حفاظ پنچره چسبید در این حالت فاصله من تا اون به اندازه یک وجب شد وقتی فاصلش با من انقدر نزدیک شد من میخواستم از ترس سکته کنم منتهی دلخوشی وجود حفاظ پنچره بود باعث شد دلگرم بشم به خودم میکفتم حفاظ هست ولی هیچ حرکتی نمیتونستم بکنم که نمیدونم چی شد که سوره الحمدالله کامل تو خواب با صدای بلند خوندم همینطور که داشتم سوره را میخواندم گویا تو خواب داشتم داد میزدم همین باعث شد خانومم که در قسمت پذیرایی منزل خوابیده بود از خواب بیدار بشه و متوجه حال من بشه و شروع کنه منو به صدا کردن حالا من در خواب صدای خانومم میشنفتم منتهی بیدار نمیتونستم بشم ولی در خواب دیدم خوانومم به سمت در ورودی خوانه دوید عجوزه هم متوجه این شد که خانومم قصد قفل کردن در ورودی را داره حفاظ را ول کرد و بسمت در ورودی منزل پرید عجوزه که ازم دور شد از خواب بیدار شدم خیس عرق شده بودم ولی یک حس مبارزه داشتم انگار که در یک مبارزه برده باشم و به خودم میگفتم اگه بازم برگرده دیگه از قیافش نمیترسم یکجورایی اماده شده بودم برای دیدار دوبارش البته بگم شبش دل و جگر گوسفندی خورده بودم از ان به بعد شبها غذا سبک تر خوردم و خدا را شکر دیگه هم ملاقاتش نکردم.
    اینا یه سری کامنت بودن درباره یه فیلم که از خود فیلم ترسناک تر بودن


    سرها
    ميغلتند
  6. #45
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط momo jon نمایش پست ها
    خب این هم از اولین خاطره ترسناک من
    بعد از اینکه خاطرات ترسناکتتون رو خوندم رفتم خوابیدم تو خواب و بیداری یه چهره رو دیدم
    البته قبلا هم این اتفاق افتاده بود ولی سعی میکردم فکر نکنم که واقعین
    از اینکه این اتفاق برات افتاده بسیار خوشحالم. تا باشه از این خوابا
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  7. #46
    تاریخ عضویت
    2017/06/11
    محل سکونت
    آشیانه اژدها
    نوشته‌ها
    10
    امتیاز
    1,301
    شهرت
    0
    31
    کاربر انجمن
    اون چهار حرفیه احتمالا موقعی که شنیدی سکته کردی
    چهار حرفی سکته نبود؟
  8. #47
    تاریخ عضویت
    2017/01/19
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    62
    امتیاز
    4,957
    شهرت
    0
    153
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط kianick نمایش پست ها
    میگم دوستان اون ۴ حرفیه لامپ نیس؟ شاید صدای لامپ بوده دیگه

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    خب من معمولا آدم نترسیم. ولی خدا خیرم نده تو ترسوندن استادم. یه بار آبجی ام می خواست من رو بترسون( موفقم شد دو تایی حمله کرده بودن.) من هم برآمدم بر انتقام
    خلاصه من رو تو تاریکی ببینی با جن اشتباه می گیری! شب شد و رفتم پشت تختش و اون هم آواز خون وارد اتاقش شد و رفت سمت کلید لامپ که اون سر بود. من از پست تخت سد برآوردم و وایستادم البته خدا رحم کرد که سر و صدا نکردم همونجوری که سکته کرد!! یه خاطره دیگه هم دارم از ترسوندن معلم و دوستام که بعد میگم ولی تو کل عمرم چیزی لذت بخشتر از جیغ های اون شب آبجی ام نشنیدم
    آخ آخ تو ترسوندن خیلی خوبم خداروشکر هم ابتکار عملشو دارم هم جراتشو ....خخخخخ
    چندسال پیش چهارشنبه سوری ، داداشم حموم رفته بود خیلی تو حال خودش بود و داشت آواز میخوند . حموم ما ی پنجره کوچیک داره ک به نورگیر باز میشه منم با چندتا سیگارت رفتم اونجا
    فک کنم ی چندتاییشم خورد تو سر و کلش ... خلاصه دستش نمیرسید وگرنه دو شقم میکرد چون بعدشم من رفتم بیرون تا اوضاع آروم شه ....
    ویرایش توسط MD128 : 2017/06/21 در ساعت 18:39
  9. #48
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    بازم سلام. بازم خاطرۀ ترسناک و بازم از اردوهای شمال. این رو به صورت ویس توی کانال گروه فرستادم اما اینجا هم میخوام بنویسمش.
    یادم نیست دقیقاً چه سالی بود اما بازم برمیگرده به 10-12 سال پیش. بچه ها رو برده بودیم بیرون، شب خسته و کوفته برگشتیم خونه. دهات حموم عمومی داره. شبا نوبت آقایونه و روزا بانوان.مردا آدم نیستن آخه، نمیترسن کهههههما از زور خستگی نتونستیم شب بریم استحمام. (خیالتون راحت، از ترس نبود، اونقدر شجاع هستم که برم حموم )
    صبح زود از خواب بیدار شدم و دیدم که بدجوری داره حالم از خودم به هم میخوره. گفتم چیکار کنم، چیکار نکنم تصمیم گرفتم برم مرده شورخونه حمام کنم.چندتا ظرف آب برداشتم و رفتم. ببینید انقدر خواب بودم که به ذهنم نرسید خوب خود مرده شور خونه آب داره.
    هوا نسبتا تاریک بود، اگر خاطرتون باشه قبلا گفتم که خونۀ ما و قبرستون و دو تا ساختمون متروکه نزدیک هم و نسبتا جدا از بقیۀ روستا بودن. مرده شورخونه هم وسط قبرستون بود. ما رفتیم سمت قبرستون . دورتادور مرده شورخونه فضای باز بود خلوت خلوت....اون موقع صبحم ک پرنده پر نمیزنه چ برسه ب آدمیزاد
    در مرده شورخونه رو باز کردیم. فضا خوف بودا بوی کافور پیچیده بود با بوی نم آب مونده هم قاطی شده بود. ی سنگ بزرگ مرده شوری و ی سنگم ک مرده رو روش میذارن کفن میکنن و ظرفای دیگه هم بود. ما در رو بستیم و کارمون رو شروع کردیم. حالا صبح اول وقت، هوا ی نمه گرگ و میش، همه جا سکوت مطلق؛ من تنها وسط مرده شورخونهیهو ی صدای پایی از رو سقف مرده شور خونه بلند شد. (تق تق تق) انگار یکی داشت راه میرفت..
    مو به تنم سیخ شد. خدایا چی کار کنم حالا. با خودم گفتم اگر اوضاع بی ریخت شد مثل ارشمیدس میزنم بیرون.زیر لب گفتم:
    -تو رو خدا بی خیال با من کاری نداشته باش .
    هیچی دیگه مثل برق و باد کارم رو تموم کردم و دوییدم سمت خونه. جرأت نداشتم پشت سرمو نگاه کنم. وقتی رفیقام فهمیدن چی شده کلی بهم بد و بیراه گفتن که احمق خوب میرفتی تو دستشویی یا پارکینگ یا هرجای دیگه. ولی خوب مرده شور خونه بیشتر حال داد
    ویرایش توسط ghoghnous13 : 2017/06/22 در ساعت 04:35
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  10. #49
    تاریخ عضویت
    2017/06/11
    محل سکونت
    آشیانه اژدها
    نوشته‌ها
    10
    امتیاز
    1,301
    شهرت
    0
    31
    کاربر انجمن
    از این که همتون در این تاپیک شرکت کردید ممنون
  11. #50
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط Lord Snake نمایش پست ها
    از این که همتون در این تاپیک شرکت کردید ممنون
    یعنی دیگه شرکت نکنیم؟
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
صفحه 5 از 9 نخست ... 3 4 5 6 7 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 82

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •