ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 4 از 9 نخست ... 2 3 4 5 6 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 82
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2017/06/11
    محل سکونت
    آشیانه اژدها
    نوشته‌ها
    10
    امتیاز
    1,301
    شهرت
    0
    31
    کاربر انجمن

    خاطرات ترسناک من

    سلام
    نظرتون چیه هرکس یک خاطره از ترسناک ترین چیزی که تو عمرش دیده بگه یا اتفاقات ترسناکی که براتون افتاده
    خاطرات ترسناک خودتونو با بقیه به اشتراک بزارید .
  2. #31
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط kianick نمایش پست ها
    میگم دوستان اون ۴ حرفیه لامپ نیس؟ شاید صدای لامپ بوده دیگه

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    خب من معمولا آدم نترسیم. ولی خدا خیرم نده تو ترسوندن استادم. یه بار آبجی ام می خواست من رو بترسون( موفقم شد دو تایی حمله کرده بودن.) من هم برآمدم بر انتقام
    خلاصه من رو تو تاریکی ببینی با جن اشتباه می گیری! شب شد و رفتم پشت تختش و اون هم آواز خون وارد اتاقش شد و رفت سمت کلید لامپ که اون سر بود. من از پست تخت سد برآوردم و وایستادم البته خدا رحم کرد که سر و صدا نکردم همونجوری که سکته کرد!! یه خاطره دیگه هم دارم از ترسوندن معلم و دوستام که بعد میگم ولی تو کل عمرم چیزی لذت بخشتر از جیغ های اون شب آبجی ام نشنیدم
    نکن عزیز من. خطرناکه. برو خودتو بترسون
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  3. #32
    تاریخ عضویت
    2016/06/11
    نوشته‌ها
    13
    امتیاز
    3,214
    شهرت
    0
    27
    کاربر انجمن
    یکی از ترسناک ترین خاطره هایی که دارم مال موقع هشت سالگیم بود که پدر و مادرم با خاله و همسر خالم رفته بودن سفر و ما چهار تا دختر توی خونه تنها موندیم. خلاصه شب شد و وقتی که می خواستیم همه بخوابیم یه سوسک گنده در هال خونه مشاهده کردم با جیغ من همه پریدیم بالای مبلا که یه وقت آقا سوسکه نخورتمون. بعد یه مدت، دختر خاله بزرگم شجاعت به خرج داد و مارو شیر کرد که بگردیم دنبال سوسک. سوسک رو زیر میز پیدا کردیم.دو نفرمون میزو بلند کرده بودیم، دختر خالم هم دمپایی رو گرفته بود که سوسکو له کنه که بطور ناگهانی برق قطع شد. سوسکه هم فرار کرد و بعد از وصل شدن برق نتونستیم پیداش کنیم.
    اون شب از بدترین و ترسناک ترین شب های عمرم بود؛ خوابیدن با یک سوسک توی یک خونه.
  4. #33
    تاریخ عضویت
    2017/06/16
    محل سکونت
    جهنم
    نوشته‌ها
    351
    امتیاز
    9,855
    شهرت
    12
    593
    ویراستار
    من فوق تخصص ترسوندنم
    یه شب با دوستا و معلمان تا شب تو مدرسه اردو داشتیم. ساعت ۸ بعد از شام رفتم بالا توی آخرین کلاس با برقای خاموش! بعد از چند دیقه معلم محترم با دوستان نرم نرمک سر رسیدن و تازه داشتن بی خیال اون سایه ای که اونور راهرو دیده بودن میشدن که من به دوستم علامت دادم تا حواسشونو به اون طرف پرت کنه و بعد جلوشون ساکت ایستادم. راستشو بخواین رازش همینه یه جن خوب سر و صدا راه نمی اندازه. میزاره خود طرف زهر ترک بشه. خلاصه یهو ته راهرو رو نگاه کردن و من رو دیدن. بعد از مرحله ی سکته کردن و قبض روح شدن هم تا نیم ساعت من رو دنبال میکردن و آخر سر به مدیر پناه بردم که دمشون گرم یه راس تحویلم دادن. خلاصه من به مردم آزاری مشهورم!!!!
  5. #34
    تاریخ عضویت
    2016/08/19
    نوشته‌ها
    52
    امتیاز
    9,207
    شهرت
    0
    102
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ghoghnous13 نمایش پست ها
    چشم تعریف میکنم. ولی اخه کدومش رو تعریف کنم؟:-ss
    در خلال همون اردوهایی که بچه های مدرسه رو میبردیم سالهای بعدش اتفاقای جالبتری میفتاد برامون. البته ما خودمونم اذیت میکردیما. برای بچه ها تعریف کرده بودیم که اینجا جن داره و کلی هم کارای ترسناک کرده بودیم. ی شب که به دلیلی همۀ بچه ها رو تا پای مرگ ترسونده بودیم من تصمیم گرفته که گلاب به روتون برم دستشویی.
    اجازه بدید ی نقشه ای از خونه ای که توش بودیم بهتون بدم. توی همون روستای مذکور در خاطرۀ قبلی همۀ خونه ها سمت چپ جاده بودن به جز خونۀ ما و دو تا ساختمون متروکه و قبرستون ده. . ساختمونی هم که ما داخلش بودیم سه طبقه بود ولی از اینا که توی شیب ساخته میشه. طوری که در کوچک ساختمون هم سطح جاده بود ولی در پارکینگی ی طبق میرفت پایین. ما هم چون جمعیتمون زیاد بود قدغن کرده بودیم کسی از سرویس داخل ساختمون استفاده کنه و همه باید میرفتن توی حیاط و از سرویسی که زیر ساختمون و اول پارکینگ بود استفاده میکردن. طبقۀ بالا هم نیمه کاره بود. این نمای کلی ساختمون.
    خلاصه من داشتم میرفتم و به بچه ها که میدونستم هیچ کدومشون از ترس تنهایی بیرون نخواهند رفت گفتم هر کی میخواد بره سرویس من دارم میرم.
    ی نفر گفت من میام. گفتم کس دیگه ای نیست؟ همه گفتن نه آقا خیالتون راحت.
    ما رفتیم و برگشتیم ی نفر گفت اقا منم میخوان برم. خلاصه ما هفت هشت باری رفتیم پایین و اومدیم بالا. راه پله های حیاطم از این آهنیا که میپیچه میره بالا، اعصابم خرد شد. گفتم این بار آخره که من میرم پایین، هر کی میخواد بره بیاد که من دیگه کسی رو نمیبرم. ی نفر گفت آقا من. با این بنده خدا رفتیم پایین. این طفلک رفت داخل سرویس ما هم وایسادیم بیرون که این نترسه. حالا تصور کنید ساعت 11 شب، همه جا تاریک. دهات که نور درست و حسابی نداره. ی نمه نور مهتاب زده. من خودمم ی ذره ترسیده بودم. هی صدای خش خش میاد چراغ قوه رو بنداز اینور، صدای از اونور میاد نور رو بنداز اونور. دیگه خودتون تصور کنید که همه جا هم ساکته یهو ی نفر سه تا مشت محکم کوبید به دیوار پشتی دستشویی. صدا رو تصور کنید( بومب بومب بومب). حالا تو پارکینگ کسی نیست.
    پسره از تو سرویس گفت: آقا شما بودید؟ دیدم هر چی بگم این از ترس می میره. گفتم: آره خیالت راحت. فقط زود بیا بریم. اونم فهمیده بود من نبودم سه سوته اومد بیرون. گوله از راه پله رفت بالا و منم بدون اینکه نظری به پشت سرم بندازم پشت بندش رفتم.

    این یکیشون بود. ما سالها بچه ها رو اردو بردیم و از این خاطرات زیاد دارم. بازم میگم براتون.
    اون بیشتر احتمال یکی از بچه ها بوده که اومده بوده عوض اینکه ترسونده بودینش رو در بیاره( همینکه یجورایی مجبورت کرده هشت بار بالا پایین بری که هم با خسته کردنت عوض دربیارن هم اینکه اگه بار اول و دوم که رفتی پایین هنوز شجاع بودی، کم کم صدا های شب و سایه های تو تاریکی به نظرت عجیب بیاد و شرایط برای ترسوندنت کاملا آماده بشه)
    اگه هم بچه ها نبودن یکی از اون موجوداتی بوده که مشاهده کرده که ازش استفاده ابزاری کردی در راستای ترسوندن بقیه و حال کردن خودت از وضعیتشون! با خودش گفته بزار یه ذره عوضشو دربیارم!
    از این به بعد اردویی چیزی رفتی و محلیا بهتون گفتن جن یا هر موجود غیر عادی ای داره بهتر رفتار کنید. چون اصولا محلیا اونجا زندگی کردن و مثل شما تازه از راه نرسیدن هیجان زده نشدن که توهم بزنن و اصولا سعی در زهره ترک کردن همدیگه ندارن پس امکانش هست که واقعا چیزی اونجا باشه.
    خب شما خودتو بزار جای اون موجود؛ یه سری ادم پا شدن اومدن محل زندگی تو(رفتار خوب که چه عرض کنم سلامم ندادن) و شروع کردن فحش دادن بهت و ازت بد گفتن و استفاده ابزاری خب به جرعت میتونم بگم که خیلی مهربون تر از خیلی از ماها بوده که فقط باهاتون یه شوخیه کوچیک کرده!
    اجنه یا چیزای دیگه که وجود دارن اکثرا مثل ما مشکل ندارن همینجوری برن بقیه رو اذیت کنن یا مشکلی به وجود بیارن، شما خودت بخوای کسی رو اذیت کنی همینطوری از راهرو خونش رد میشی؟ همین؟؟!! پس اصولا بهتره دلیل دستشون ندین که بخوان تلافی کنن و دشمنی که برای خودتون درست نکنین که حتی نمیبینینش!!
    من که به شخصه فک نمیکنم همه شون اون قدر مهربون باشن که یه شوخی کوچیک کنن و بزارن برین!! پس با این موجودات صلح جو درست رفتار کنین. البته نمیگم برین سلام کنین به هوا
    [CENTER][COLOR=#008080][SIZE=3][FONT=b mitra]رها کردیم خالق را
    گرفتاران ادیانیم!
    تعصب چیست در مذهب؟!
    مگر نه این که انسانیم؟!

    اگر روح خدا در ماست
    خدا گر مفرد و تنهاست
    ستیز پس برای چیست؟
    برای خودپرستی هاست...

    من از عقرب نمی ترسم
    ولی از نیش میترسم
    از آن گرگی که می پوشد
    لباس میش می ترسم

    سیمین بهبهانی[/FONT][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  6. #35
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط girl of wind نمایش پست ها
    اون بیشتر احتمال یکی از بچه ها بوده که اومده بوده عوض اینکه ترسونده بودینش رو در بیاره( همینکه یجورایی مجبورت کرده هشت بار بالا پایین بری که هم با خسته کردنت عوض دربیارن هم اینکه اگه بار اول و دوم که رفتی پایین هنوز شجاع بودی، کم کم صدا های شب و سایه های تو تاریکی به نظرت عجیب بیاد و شرایط برای ترسوندنت کاملا آماده بشه)
    اگه هم بچه ها نبودن یکی از اون موجوداتی بوده که مشاهده کرده که ازش استفاده ابزاری کردی در راستای ترسوندن بقیه و حال کردن خودت از وضعیتشون! با خودش گفته بزار یه ذره عوضشو دربیارم!
    از این به بعد اردویی چیزی رفتی و محلیا بهتون گفتن جن یا هر موجود غیر عادی ای داره بهتر رفتار کنید. چون اصولا محلیا اونجا زندگی کردن و مثل شما تازه از راه نرسیدن هیجان زده نشدن که توهم بزنن و اصولا سعی در زهره ترک کردن همدیگه ندارن پس امکانش هست که واقعا چیزی اونجا باشه.
    خب شما خودتو بزار جای اون موجود؛ یه سری ادم پا شدن اومدن محل زندگی تو(رفتار خوب که چه عرض کنم سلامم ندادن) و شروع کردن فحش دادن بهت و ازت بد گفتن و استفاده ابزاری خب به جرعت میتونم بگم که خیلی مهربون تر از خیلی از ماها بوده که فقط باهاتون یه شوخیه کوچیک کرده!
    اجنه یا چیزای دیگه که وجود دارن اکثرا مثل ما مشکل ندارن همینجوری برن بقیه رو اذیت کنن یا مشکلی به وجود بیارن، شما خودت بخوای کسی رو اذیت کنی همینطوری از راهرو خونش رد میشی؟ همین؟؟!! پس اصولا بهتره دلیل دستشون ندین که بخوان تلافی کنن و دشمنی که برای خودتون درست نکنین که حتی نمیبینینش!!
    من که به شخصه فک نمیکنم همه شون اون قدر مهربون باشن که یه شوخی کوچیک کنن و بزارن برین!! پس با این موجودات صلح جو درست رفتار کنین. البته نمیگم برین سلام کنین به هوا
    احتمال اول رو که اصلا فکرش رو نکن. بعد تنها کسی که بی ادبی کرد برای همون گروه اول بود که سالها قبل بود. ولی کلا مردم آزاری حال میده. حالا به مرور زمان خاطرات دیگه ای براتون میگم ، یکی از یکی بدتر.البته چند تاشم نگم بهتره.
    اینم درسته که اجنه رو نباید اذیت کرد. ولی ما اونا رو اذیت نمیکردیم که
    من حیث المجموع اینا خاطراته و گذشته. الآن مهمه که هنوزم من کرم دارم و ملت رو میترسونم

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.s نمایش پست ها
    یکی از ترسناک ترین خاطره هایی که دارم مال موقع هشت سالگیم بود که پدر و مادرم با خاله و همسر خالم رفته بودن سفر و ما چهار تا دختر توی خونه تنها موندیم. خلاصه شب شد و وقتی که می خواستیم همه بخوابیم یه سوسک گنده در هال خونه مشاهده کردم با جیغ من همه پریدیم بالای مبلا که یه وقت آقا سوسکه نخورتمون. بعد یه مدت، دختر خاله بزرگم شجاعت به خرج داد و مارو شیر کرد که بگردیم دنبال سوسک. سوسک رو زیر میز پیدا کردیم.دو نفرمون میزو بلند کرده بودیم، دختر خالم هم دمپایی رو گرفته بود که سوسکو له کنه که بطور ناگهانی برق قطع شد. سوسکه هم فرار کرد و بعد از وصل شدن برق نتونستیم پیداش کنیم.
    اون شب از بدترین و ترسناک ترین شب های عمرم بود؛ خوابیدن با یک سوسک توی یک خونه.
    واقعا که. شماها نصف خاطرات ترسناکنون مبارزه با سوسکه. نچ نچ نچ
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  7. #36
    تاریخ عضویت
    2017/06/16
    محل سکونت
    جهنم
    نوشته‌ها
    351
    امتیاز
    9,855
    شهرت
    12
    593
    ویراستار
    از سوسک کسی چیزی نگه!!
    به بار سر کلاس کار و فناوری، یه سوسک بالدار وومد تو کلاس و معلم ما هم از رو صندلی اش پشت دستگاه جهشی زد که به عمرم ندیده بودم و رفت تو شورا پشت سر معاون!!!
    بچه هامون هم که همه ترسو، من شجاعشون هم مثلا....
    منو فرستادن جلو من هم خیلی ریلکس گذاشتم یکم آزار ببینن بعد سوسکه رو تو رو دربایستی قرلر داده و پرتش کردم بیرون..
    حالا یکی بیاد معلم رو بیاره! بعدش هم از من به خاطر خدمات سوسک گیری ام تقدیر شد.
    خلاصه من برای ترسوندن سرم رو هم شکستم. بی شوخی!
    ویرایش توسط kianick : 2017/06/17 در ساعت 08:42
  8. #37
    تاریخ عضویت
    2017/03/18
    محل سکونت
    شمال غربی
    نوشته‌ها
    75
    امتیاز
    7,955
    شهرت
    9
    121
    تایپیست
    تموم خاطراتمو چک کردم دونه به دونه متاسفانه ترسناکش موجود نبود جز یکی که در رده ی متوسط قرار میگیره ی روزی در یک جاده ای پیاده روی میکردم ی حسی بهم گفت این مکان یک مکان تیده ال برای سگای ولگرده تو همین افکار بود ک پام رفت رو دم ی سگ چنین ب طرفم اومد گفتم کارم تمومه از اراف جاد از مزارع گندم و جو حدود هشت هفت تا شگ پریدند جلوم دیگه اونقدر ترسیدم داد زدنو یادم رفت هی پارس میکردند منم اروم اروم رفتم عقب هی اونا میومدن جلو اخرش رسیدم ب کناری ک پر سنگ بود شروع کرم ب سنگ بارون کردنشون هرکدوم ب ی گوشه فرار کردند
    از اون موقع دیگه فکر پیاده روی ب سرم نزد
    S.D.B

    اسمم هم مثل خودم یک برنده
    والا


  9. #38
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط kianick نمایش پست ها
    از سوسک کسی چیزی نگه!!
    به بار سر کلاس کار و فناوری، یه سوسک بالدار وومد تو کلاس و معلم ما هم از رو صندلی اش پشت دستگاه جهشی زد که به عمرم ندیده بودم و رفت تو شورا پشت سر معاون!!!
    بچه هامون هم که همه ترسو، من شجاعشون هم مثلا....
    منو فرستادن جلو من هم خیلی ریلکس گذاشتم یکم آزار ببینن بعد سوسکه رو تو رو دربایستی قرلر داده و پرتش کردم بیرون..
    حالا یکی بیاد معلم رو بیاره! بعدش هم از من به خاطر خدمات سوسک گیری ام تقدیر شد.
    خلاصه من برای ترسوندن سرم رو هم شکستم. بی شوخی!

    کلا ابعاد جالبی از شخصیتت داره رو میشه ها. بازم تعریف کن بیشتر بشناسیمتون. سوسک گیر مردم آزاره سرشکن
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  10. #39
    تاریخ عضویت
    2017/06/16
    محل سکونت
    جهنم
    نوشته‌ها
    351
    امتیاز
    9,855
    شهرت
    12
    593
    ویراستار
    من از همون بچه گیا اینطوری بودم. ۴ یا ۵ سالم که بود یه خانمی اومده بود خونمون ازش خوشم نمیومد یه نقشه کشیدم فراری اش بدم!!!
    رفتم زیر پتو و چند تا سوسک مصنوعی گرفتم دستم در حال خزیدن روی سرامیک به سویش رفتم. چشمتون روز بد نبینه از تک پله ی آشپزخونه با کله پرت شدم و سرم هم دیگه واویلا...
    از اون موقع است اون خانومه رو ندیدم. خخخخ
    دل‌های رفته را بگذارید در اوج افتخار بمیرند ...
  11. #40
    تاریخ عضویت
    2016/07/27
    نوشته‌ها
    108
    امتیاز
    6,601
    شهرت
    0
    354
    کاربر انجمن
    این خاطره مثل روز برام روشنه:
    چار پنج سالم بود. می‌ترسیدم تنها بخوابم. خدا خدا می‌کردم جن نبینم که مادرم از اتاق رو به رو اومد بیرون، من رو بوسید و بی هیچ حرفی رفت پایین پله ها سمت آشپزخونه. دنبالش رفتم، دیدمش که رفت توی آشپزخونه، ولی از پله ها پایین نرفته صدای مامانم رو از اتاقش شنیدم. هرچی بهش گفتم الان رفتی پایین انکار میکرد شاید من خیالاتی شده بودم
    - تو از من میخوای مثل اون باشم. اونکه از مرگ نمی‌ترسید... ولی من اون نیستم. من می‌ترسم!

    - تو باید بترسی رایان! ترس زنده نگهت می‌داره. اگه میخوای مثل اون الگوی احمقی که برات ترسیم کردم نمیری، باید بترسی!

    «مرگ عزیز - به زودی»
صفحه 4 از 9 نخست ... 2 3 4 5 6 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 82

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •