میگم این اتفاق میتونه توهم باشه، یا یه مشکل دیداری حتی (با حداقل من اینطوری خودم رو گول زدم تا حالا) و قصدی هم برای اثباتش ندارم. صرفا اتفاقی که افتاد رو میگم:
یه بعدازظهر زمستونی، کسی خونه نبود، من هم گرفتم خوابیدم.
عصر که بیدار شدم، آفتاب غروب کرده بود و همهجا تاریک شده بود. هیچ لامپی توی خونه روشن نبود. از اون بیدار شدن ها که نمیدونی امروزه، فرداست، قیامت شده... من چشمام رو باز کردم و همینجوری که روی تخت رو به سقف دراز کشیده بودم، یه لکه ی سیاه درست روبروم روی سقف توجهم رو جلب کرد.
من فکر کردم از این کهکشان ها توی چشمم افتاده که بلافاصله بعد باز کردن چشما به وجود میاد، برای همین چشمام رو مالیدم، ولی لکه همون جا بود. یه لکه ی سایهمانند بیشکل بود.
خلاصه اون لکه رفت توی مخم (و من اون موقع اصلا توی فاز اجنه نبودم، فکر کنم حتی اعتقادی هم نداشتم که بخوان سراغم بیان یا چی...)
کنجکاوی فشار آورد. حدس زدم از پنجره ی اتاقم (که رو به پذیرایی باز میشه) سایه افتاده، برای همین رفتم چراغ پذیرایی رو روشن کردم و برگشتم.
خب اون سایه همچنان اونجا بود
کم کم درک و ترس بهم رخنه میکرد، ولی خب گفتم که، نمیخواستم باور کنم اون یه سایه نیست!
برای همین طی آخرین اقدام، چراغ اتاقم رو روشن کردم و...
اون سایه همچنان باقی موند ^____^
من وقتایی که میترسم فلج میشم واقعا.
نه میتونستم چشم ازش بردارم، و نه تحمل دیدنش رو داشتم. حتی صدام درنمیومد جیغ بزنم (الان که دارم تعریفش میکنم خنده م گرفته
)
بالاخره تونستم فرار کنم، از اتاقم زدم بیرون، سر راهم همه کلید چراغا رو روشن کردم و رفتم حیاط، چسبیدم به در و اونقدر منتظر موندم تا مامان برگرده...
مامان خندید، گفت حتما سایه افتاده. ولی وقتی برگشتیم داخل، چیزی روی سقف نبود.
من تا مدتها چراغ ها رو روشن و خاموش میکردم تا دوباره اون سایه رو به وجود بیارم، که ثابت کنم بازی نور بوده، ولی نشد.
باز هم میگم، هر احتمالی وجود داره، ولی من اصلا دلم نمیخواد که باور کنم جن بوده!
ترجیح میدم فکر کنم که خطای دیداری بوده...