با سلام خدمت پیشتازی های عزیز. حالا که محیطی فراهم شده برای پخش آثار نویسندگان جوان گفتم من هم اشعارم رو براتون بفرستم تا از نظراتتون بهره مند بشم. خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم. ممنون

تبدارترین

درمان اگرم با توست، بیمارترین هستم
غمخوار اگر هستی، غمدارترین هستم
یک دیدۀ خمّار و چشمان سیه داری
در شام دو چشمانت، بیدارترین هستم
دستان تمنّا و گیسوی پریشانت
با حلقۀ گیسویت، بر دارترین هستم
دل بر دل تو بستم، قسمت نشده وصلت
در جرگۀ دلخونان، خونبارترین هستم
چون با سر پر باد و نامرد نمیسازی
در بین جوانمردان، عیّارترین هستم
معشوقه کسی خواهد چون قصه و افسانه
بر بیژن و بر مجنون، انصارترین هستم
در شهر چنین گویند؛ نازت دو سه کس کشته
دست از تو نمی‌شویم، بی عارترین هستم
در باغ چو می‌گردی دنبال گلی خوشبو
من آن گل خوشبویم، بی خارترین هستم
هرچند ز خودخواهی، دل را تو بیازاری
در عاشقی و مستی، پاکارترین هستم
دل را به رهت دادم، برداری و بگذاری
آن راز نمی‌گویم، تودارترین هستم
دنیا اگرم گردی، چون من که نمی‌یابی
زیرا به ره عشقت، تبدارترین هستم




دوبیتی

چون گوش به رعد نغمه‌هایت بدهم
سر را به دمی کنار پایت بنهم
آن برق که از دیدۀ تو می‌بارد
نوری شده بر این شب تار و سیهم
س.م.حسینی

نوشته اصلی توسط MIS_REIHANE

وای ببین.داشتم اینو میخوندم ب این صورت:






تک تک حالت من.خیلی خوشم اومد.عالی بود ((: مرسی واقعن

خوشحالم که خوشتون اومده.

گردوبازی

در قرار مرد مجنون با نگار
دیده شد از خواب غفلت زار زار
تا که شد بیدار، چند گردو بدید
بهر بازی، جای عشق، از سوی یار

س.م.حسینی

سرما

هوا سرد است و همراهش عجب سوز غمی دارد
گرفته نغمۀ بلبل و با خود ماتمی دارد
نمی‌دانم هوا سرد است یا حال دلم سرد است
بسی این چشم بارانی نزول نم نمی دارد

س.م.حسینی

درود
اشعارت واقعا زیباست مخصوصا عشقبازی و باران نگاه هم محتواش هم اهنگش خیلی دلنشینه
امیدوارم از شعر های بعدیت هم بهرمندمون کنی.

صیاد

تو به مژگان سیاهت به شکار آمده‌ای
به شکار دل این مست خمار آمده‌ای

همۀ هست مرا با نگهت تاخت زدی
بهر جانم تو دگر بار، قمار آمده‌ای

جان به لب آمده و صحبت رفتن شده است
خوب وقتیست که بر پای قرار آمده‌ای

رونق از خانۀ من بی گل رویت زده پر
خانه نه، بهر ملاقات مزار آمده‌ای

کاش نزد تو مرا قدر خسی ارزش بود
نامدی تا که بمانی، به گذار آمده‌ای

رفته سرمایه ز کف، هیچ دگر نیست مرا
بد زمانیست که دنبال شکار آمده‌ای

س.م.حسینی

جور و ناجور

ره هست و کوچه هست و نور هم هست
تن و جان من رنجور هم هست

چه کردی با دلم آخر عزیزم
اگرچه خون بُود، مسرور هم هست

عجب ناز و ادایی، وه چه مویی
به دار گیسویت منصور هم هست

نگو با من تو هستی یار ناجور
که این وصله برایت جور هم هست

ندارم باکی از راه وصالت
به دل شوق تو دارم، شور هم هست

تو از من سرتری اما بدان که
به دربار سلیمان، مور هم هست

س.م.حسینی