ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: اموال گمشده

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2016/08/02
    محل سکونت
    رؤیا و تخیلات
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    3,600
    شهرت
    0
    100
    کاربر انجمن

    اموال گمشده

    خب، خیلی وقته داستان کوتاه قرار ندادم. این یکی از یکی دو ساله پیش ایده ش تو ذهنم بود. بالاخره چند روز پیش ایده رو روی کاغذ آوردم. ترجیح دادم داستان کوتاهی باشه، حتی در مقایسه با داستان های کوتاه، پس شاید توصیفات به اندازه نباشه.

    اموال گمشده
    با دستانم گلویش را محکم چنگ می زنم و رویش آوار می شوم و او را زمین می زنم. با این حال گلویش را رها نمی کنم، بلکه هر لحظه حلقه ی دستانم را تنگ تر می کنم. او شروع به خرخر می کند. مطمئنم اگر این جا تاریک نبود، می دیدم که صورتش سرخ و منقبض شده است. برای نجات زندگی اش دست و پا می زند. بی فایده است، من ضربات او را تحمل می کنم. نمی گذارم از چنگم فرار کند. او چیزهایی که متعلق به من هستند را دزدیده، حقش است که این طور زجر بکشد و بمیرد.
    هر لحظه بر شدت فشار انگشتانم می افزایم. کم کم، خرخر ها ناله می شوند و دست و پا زدن ها تقلا هایی ضعیف و بریده بریده.
    دیگر حرکت نمی کند. صدای خرخر هم قطع شده است. مطمئنم که او مرده، اما من همچنان گردنش را می فشارم، آن چنان محکم که انگشتانم درد می گیرند. از او متنفرم. متنفرم، چون سال هاست که من را از آن ها دور کرده است. حقش است، حقش است که چند بار دیگر هم او را بکشم، دزد کثیف!
    برای پس گرفتن آن ها سال های سال همه جا را گشته ام. بالاخره جست و جو به پایان رسیده است. من اینجا هستم، در تاریکی روی سینه این دزد نشسته ام و تنها چند سانتی متر با آن ها فاصله دارم.
    ناخن هایم را از درون گوشت گردنش بیرون می کشم، دستانم را کورمال کورمال روی صورت منقبض شده اش حرکت می دهم. به چشم ها که می رسم، آن ها را با لذت و همراه با صدایی چندش آور از حدقه ها بیرون می کشم. سپس در حالی که از فرت خوشحالی نیشم تا بناگوش باز است و به زحمت جلوی قهقهه زدن خودم را گرفته ام، آن ها را در حدقه های خود می گذارم. چند بار پلک می زنم. بلافاصله لبخندم محو می شود و خوشحالی ام جای خود را به غم و نا امیدی می دهد. اینجا هنوز تاریک است. این ها هم چشمان من نیستند...


    یه درخواست دارم: اگه اسم بهتری سراغ دارید به من پیشنهاد بدید، عجله ای انتخاب کردم اسم رو. یه اسمی باشه که داستان رو لو نده، ممنون.

    دوستان یه سوال: شخصیتش شبیه اسمیگل نشد؟

    [SIZE=5]
    هر چه از دست می رود بگذار برود...
    چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم...
    [COLOR=#ff0000]هرچه باشد...حتی زندگی...[/COLOR][/SIZE]
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2016/06/17
    نوشته‌ها
    20
    امتیاز
    2,388
    شهرت
    0
    81
    کاربر انجمن
    یکم زیادی خشن نبوده :افکت بچه به دیوار چسبیده ای که در کپ کرده:

    قشنگ بود! من که خوشم اومد.
    اگه نمی گفتی احتمالا یاد اسمیگل نمی افتادم، ولی آره... هر چند که شخصا خوشحالم که دست اسمیگل هیچ وقت به بیل بو نرسید.
    راجع به اسمش هم... "دوباره خاموشی" ؟!
    [CENTER][B][COLOR=#0000ff][SIZE=5][FONT=b nazanin]هر گلی علّت و عیبی دارد!
    گل بی علّت و بی عیب، خداست![/FONT][/SIZE][/COLOR][/B][/CENTER]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2016/02/04
    نوشته‌ها
    4
    امتیاز
    2,783
    شهرت
    0
    1
    کاربر انجمن
    خیلی خیلی خشن بود !
    [SIZE=4] Inside every person you know

    there is a person [I]you don't know[/I] ,[/SIZE]
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2015/06/07
    محل سکونت
    همین دوربرا......،تهران البته!
    نوشته‌ها
    203
    امتیاز
    28,687
    شهرت
    0
    793
    کاربر انجمن
    شت
    نه خوب بود....ولی کاش از توصیفات قوی تر و با درونمایه ی بیشتری استفاده میکردی،نه اینکه الان داستان خام یا ضعیفیه و نه به اون معنا که توصیفات کم یا نابجاست، اما از سوی دیگه توصیفات قوی تر و با جزئیات بیشتر میتونست خیلی خیلی سبعیت بیشتری رو از ورای داستان جلوه گر کنه
    در رابطه با عنوانم میتونم بگم...مناسبه،باتوجه به کوتاهی داستان..ایده ای برای لو رفتن به خواننده نمیده
    نکته ی دیگه اینکه کاش همین طور که داره گلوشو فشار میده کلشم به زمین میکوبید تا جمجمش شکافته شه

    داستان خوبی بود و دوسش داشتم،محتوی ی لازم رو داشت،امیدوارم بتونه بالاخره دزد چشماشو پیدا کنه،بازم بنویس،نذا ایده ها زمین بمونه!هرچند..خودم یه دفترچه ایده دارم که تا 4 سال تامینم میکنه!
    منتظر بقیه ی داستانات هستیم!
    موفق و پیشتاز باشی.
    مهم نیست که شما چه هستید،فقط مهم این است که مردم چه فکری در مورد شما می کنند.
    [COLOR=#ff0000]لانس مورو[/COLOR]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2016/08/02
    محل سکونت
    رؤیا و تخیلات
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    3,600
    شهرت
    0
    100
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط س.ع.الف نمایش پست ها
    شت
    نه خوب بود....ولی کاش از توصیفات قوی تر و با درونمایه ی بیشتری استفاده میکردی،نه اینکه الان داستان خام یا ضعیفیه و نه به اون معنا که توصیفات کم یا نابجاست، اما از سوی دیگه توصیفات قوی تر و با جزئیات بیشتر میتونست خیلی خیلی سبعیت بیشتری رو از ورای داستان جلوه گر کنه
    در رابطه با عنوانم میتونم بگم...مناسبه،باتوجه به کوتاهی داستان..ایده ای برای لو رفتن به خواننده نمیده
    نکته ی دیگه اینکه کاش همین طور که داره گلوشو فشار میده کلشم به زمین میکوبید تا جمجمش شکافته شه

    داستان خوبی بود و دوسش داشتم،محتوی ی لازم رو داشت،امیدوارم بتونه بالاخره دزد چشماشو پیدا کنه،بازم بنویس،نذا ایده ها زمین بمونه!هرچند..خودم یه دفترچه ایده دارم که تا 4 سال تامینم میکنه!
    منتظر بقیه ی داستانات هستیم!
    موفق و پیشتاز باشی.
    خب، راجع یه توصیفات فقط می تونم بگم که چون نخواستم داستان از این بلند تر بشه زیاد توصیف نکردم.
    در مورد اون ایده ی کوبیدن سر به زمین هم باید بگم که از اونجایی که شخصیت داستان خیلی بی جنبه س نزاشتم این کارو بکنه چون اگه اجازه می دادم اونقدر این کارو می کرد که حتی چشمای طرف هم نابود می شد
    در مورد ایده ها، خب، من اونقدر ایده دارم که تا آخر عمرم تامینم، اینو بدون هیچ گونه شوخی گفتم ممنون که خوندی
    نقل قول نوشته اصلی توسط Atena نمایش پست ها
    خیلی خیلی خشن بود !
    ای بابا! یکی میگه خشونتو خوب نشون ندادی، یکی دیگه میگه زیادی خشن بود. منم آخرش نفهمیدم کدوم یکی از این دوتاس. به هر حال ممنون که خوندی
    [SIZE=5]
    هر چه از دست می رود بگذار برود...
    چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم...
    [COLOR=#ff0000]هرچه باشد...حتی زندگی...[/COLOR][/SIZE]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    یا جد اطهر جد جد جد امامزاده سید شاهزاده احمد o_____0 این چرا اینطوری بـــــــــــــــود؟؟
    منکه خیلی خوشم اومد و درواقع، یه جورایی وقتی به آخرش رسیدم، غافلگیر شدم. توصیفاتت هم در حد اینکه یه داستان کوتاه کوچیک بنویسی، به نظرم خوب بود
    منکه با اسمی که خودت انتخاب کردی هم موافقم. درواقع انتظار نداشتم یه داستان کوتاه باشه. و همینطورم انتظار داشتم که درمورد اشیا بوده باشه نه چیزای مهمتر مثل چشم
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2017/04/22
    نوشته‌ها
    4
    امتیاز
    1,221
    شهرت
    0
    6
    کاربر انجمن
    متن باحالی بود.
    پایانش پیچش خوبی داره و خلاف انتظارات من بود که فکر میکردم به این خاطر چشمای یارو رو درآورده که صرفا عصبانیه. و من حتی وقتی فحش دزد کثیف رو هم داد اولش فکر کردم چه فحش عجیبی چون نمیدونستم میخوای یارو رو دزد کنی. واسه همین پیچش داستان بنظرم خیلی جواب داد و خوب بود. اما چند تا نکته:
    داستان خیلی جزئیات کمی داره. ما نمیدونیم درمورد کی و چه اتفافی صحبت میکنیم، فضایی که توش هستیم درست توصیف نشده، شرایط راوی رو نمیدونیم(راوی دست خالیه و چاقو یا جسم تیز دیگه ای نداره؟ اگه نداره چرا؟ مگه نمیخواسته دزد چشماش رو پیدا کنه پس چرا مسلح نیست؟ تو خیابون دزده رو پیدا کرده؟ تو چه موقعیتیه خلاصه؟).
    موقعیتی که داستان توش شروع میشه بد نیست ولی صحنه ی اکشنیه که هیچ فرصت فکر کردنی به خواننده نمیده. به نظرم حتی اگه میخوای از وسط دعوا شروع کنی، بهتره که چند خط بعد درمورد این که چطور دزده رو پیدا کرده و چطور باهاش دعواش شده و درمورد احساسش به دزده توضیح بدی بدون این که افشا کنی که راوی دنبال چشمای خودش می گرده. توضیحات بیشتر کمک میکنه خواننده یه درک حداقلی از موقعیتی که یکدفعه توش افتاده داشته باشه و بتونه صحنه رو درک کنه.
    امیدوارم موفق باشی.
    وینترمیوت.
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    سلام.
    خشونت نوشتت خوبه. اینکه یکی میگه کمه و یکی میگه زیاده به سلیقۀ خودش بستگی داره.مثل من که میگم خوبه. مهم اینه که خودت چی فکر میکنی.

    ایکاش کمی طولانی‌تر می‌نوشتی اما همین هم قشنگ بود و با توجه به اینکه قصد خیلی کوتاه نویسی داشتی، توصیفات کافی بودن.

    بازم بنویس. باور کن من فقط دنبال ایدۀ نو می‌گردم تا بنویسم.
    موفق باشی
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •