سلام! بیمقدّمه بریم سراغ نگارش:
متنو یکی دوبار بعد از نوشتن بخون که این غلطایِ ریز توش نباشه. چندان مهم نیس، امّا ظاهرش رو خراب میکنه.
گربهی سیاهی یا گربه ی سیاهی اگه نیمفاصله استفاده نمیکنی درسته.
مردم آنقدر درگیرِ کارهایِ خودشانند فک کنم بهتر باشه! البّته اونم درسته.
بهسرعت وارد همان... یا همون، سریع واردِ همان... مینوشتی بهتر میشد. چون سریع دیگه خودش یه قیده. خیلی سریع اینجا لازم نیست.
کنارِ یکی از خیابانهایِ فرعیِ باریک* و ویرگول هم میخواست.
اعداد رو هم ریاضی ننویس.
یکی از اون"بسیار"ها رو حذف کن :-؟
پدیداری خوب نیست. پدیدار شدن. برای تکرار نشدنِ فعل هم میشد بگی با باز شدنِ در، فضایِ خاکستری و سیاهِ داخل پدیدار شد. یا یه چیزی شبیه همین.
واو فک نکنم لازم باشه اونجا.
بعد از نیست، ویرگول میخواد.
بیرون آورد. در آورد محاورهای بید.
بعد از تموم شدنِ جمله توی داستانها واو نمیذارن. (بهجز تویِ ترجمهها) درضمن بعد از باشد، ویرگول.
خب اینا نکتههایِ نگارشیای بود که دیدم. نثر رو یکم لازمه روش کار کنی. جملهبندیها زیاد جذاب نیست. ولی تکرارِ فعل و اینچیزا نداری و این خوبه. فککنم اگه بعد از نوشتنش یکی دوبار بخونی و جملهها رو عوض کنی و ویرایش کنی و اینا بهتر بشه. عجلهای که نداری. پس با دقّت ویرایش کن.
فضاسازی و توصیف کم بود. چون مقدّمهاش شاید اشکالی نداشته باشه ولی تویِ فصلهات سعی کن بیشتر و دقیقتر و مناسبتر توصیف کنی. البّته حواست به نوعِ توصیفهات هم باشه. مهمه که چطوری یه جمله رو بگی تا تاثیرِ درست بذاره. بههرحال، فضاسازی رو قویتر کن.
در کل به عنوان یه مقدّمه بهنظرِ من متوسط بود. کوتاه بود و زیاد شبیهِ مقدّمههایِ دیگه نبود. ولی موضوع جالبی داشت، آدمو جذب میکرد از همون اوّل که بدونه اون و کلید و اینها چیه، قشنگ بود!
بنویس بازم. فقد با نوشتن و تمرینکردن داستانت بهتر و قویتر میشه. منتظر فصل اوّلت هستم.
موّفق باشی