ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/11/24
    نوشته‌ها
    121
    امتیاز
    24,625
    شهرت
    12
    746
    مدیر ویرایش

    سکوت پرهیاهو

    به سمت بالا شنا کرد، خودش را به سختی به سطح آب رساند. دریا بیش از حد طوفانی بود. نفس حبس شده اش را آزاد کرد. خورشید وسط آسمان، در پشت ابرها سیاه، بزرگ و پر نور بودن خود را بیش از پیش به رخ می کشید. پرتوهای نور راه خود را از لابه لابه ابرهای خشمگین باز می کردند. چشمانش را بست. موجی بلند او را به زیر آب فرو برد. با تمام تلاشش در مقابل امواجی که سعی داشتند تا مانع او بشنود، مقاومت می کرد. برای مدتی روی آب بی حرکت ماند، امواج خروشان افسارش را به دست گرفتند و او را به هر طرف می کشاندند. اطرافش را نگاه کرد. از آن فاصله خشکی زیباتر و چشم نوازتر از آنچه که همیشه تماشاگرش بود، به نظر می رسید. به سمت ساحل حرکت کرد. با تمام قدرت شنا می کرد. نبردی بین او و موج های مزاحم- و خورشید و ابرهای سهمگین -در گرفته بود. این جا قلمروی او بود و برای افراد دیگر جایی وجود نداشت.
    خشکی نزدیک و نزدیک تر و هر لحظه از عمق دریا کاسته می شد و خانه های ساحلی زیبایی را نمیان می کرد. بدنش به شن های کنار ساحل بر خورد کرد. برای لحظه ای از حرکت ایستاد. امواج او را بر روی شن ها هل دادند. نفسش به شماره افتاده بود. صدای تپش قلبش در صدای امواج حل می شد. برروی شن های گرم دراز کشید و به آسمان آبی و خورشید درخشان نگاه کرد. برق پیروزی در چشمانش می درخشید. چشمانش را روی هم گذاشت و به موسیقی دلنواز دریا گوش فرا داد. فریادی سکوت پر هیاهوی منطقه ساحلی را در هم شکست: یک دلفین دیگه...
    (ویرایش شد)
    ویرایش توسط momo jon : 2016/12/18 در ساعت 16:10
    درخواست ویراستار

    عضو گیری تیم ویراست

    باد می وزد …
    میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
    تصمیم با تو است . . .

  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/04/28
    محل سکونت
    قبرستون
    نوشته‌ها
    304
    امتیاز
    172,578
    شهرت
    2
    1,885
    معاون سایت
    جالب بود! البته اگه درست متوجه شده باشم یارو خودش دلفین بوده
    اگرم نه حدس دوم اینه که غواصی چیزی بوده که میرفته به دلفینا کمک میکرده!
    اما اگه دلفین بوده باید بگم از شنا کردنش طوری دردآور و رنجر آور و با مشقت نوشتی که آدم فکر میکنه دلفینه از ناحیه گردن به پایین فلجه و فقط با هورت کشید آب و تف کردنش به بیرونه که داره شنا میکنه!
    ولی جالب بود
    فقط برای کشف #nobody ها زنده هستم و نفس میکشم!
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2015/12/14
    محل سکونت
    Hell!
    نوشته‌ها
    87
    امتیاز
    11,268
    شهرت
    14
    224
    مترجم
    خیلی داستان زیبایی بود..ممنونم ازت
    فقط من یک ایرادی بگیرم که خب شاید چندان مشکل هم نباشه ولی خب نظر منه
    راستش متن خیلی تیکه تیکه بود. منظورم اینه جمله ها کوتاه بودن و نقطه زیاد استفاده شده بود. شاید بهتر بود اگر میشد جمله ها رو بهم بیشتر میچسبوندی
    درکل موضوع جالبی داشت من که اصلا فکرشو نمیکردم طرف دلفینه
    بازم ممنون
    [CENTER][SIZE=2]دردریایی از ناگفته های زندگیم
    قایقی میسازم از دلواپسی
    بردوسوی پرچمش خواهم نوشت
    یک مسافر ازدیار بی کسی [/SIZE][/CENTER]
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2016/08/02
    محل سکونت
    رؤیا و تخیلات
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    3,600
    شهرت
    0
    100
    کاربر انجمن
    واقعا جالب بود، اما می خوام یه ایراد بگیرم.
    کی تا حالا دریای بیش از حد طوفانی و آسمون آبی با خورشید پرنور رو کنار هم دیده؟
    [SIZE=5]
    هر چه از دست می رود بگذار برود...
    چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم...
    [COLOR=#ff0000]هرچه باشد...حتی زندگی...[/COLOR][/SIZE]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2016/03/30
    محل سکونت
    ابادانجلس
    نوشته‌ها
    315
    امتیاز
    9,283
    شهرت
    0
    760
    تایپیست
    من چرا متنو نمیبینم 0_0 فقط صفحه ی سفید !
    اصلا حسین جنس غمش فرق میکند.
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    جالب بود. غافلگیری اخرش هم خوب بود. به شخصه فک نمی کردم دلفین باشه ^_^
    اونطوری که فهمیدم دوست داشت تو ساحل باشه ولی ایکاش بیشتر این دوست داشتنشو نشون میدادی
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    تیم نقد
    سلام. خوبی؟
    اول می خوام چند تا نکته بهت بگم:
    وقتی داستانی نقد می‌‌شه هم نقاط ضعف گفته می‌شه هم نقاط قوت. نقاط قوت برای این‌که که نویسنده اونا رو پرورش بده حتی اگه عالی باشه می‌تونه عالی‌تر بشه و همیشه هیچ‌چیز و هیچ‌کس بهترین نیست. نقاط ضعف گفته می‌شه برای این‌که نویسنده در داستان بعدی خودش اونارو اصلاح کنه و اصلاً در اینجا هیچ‌کس قصدش آزار کسی نیست و با هیچ‌کس هم دشمنی نداریم اگه از نقاط ضعف یک داستان حرف می زنیم برای اینه که تصحیحش کنید و سطح داستان رو بالا تر ببرید.
    حالا می خوام برم سروقت نقد داستانت. اول باید بگم این داستان شبیه فلش فیکیشن هست که ما با این تصور که این نوشته یک فلش فیکیشنه نقدش کردیم.
    ایده داستانت خوبه. توصیفات سطحش متوسط رو به بالا بود. ولی عالی نبود می تونه خیلی خیلی بهتر بشه و مطمئنیم که با این ایده‌های جالبت حتماً توانایی داری که توصیفات بهتری استفاده کنی.
    داستانت کاملاٌ از سبک فلش فیکیشن پیروی کرد. ضربه نهایی در آخر داستان خوب بود و باعث غافلگیری شد که بازم نشون دهنده توانایی بالاته.
    ولی می خوام چندتا ایراد کوچیک از داستانت بگیرم.
    شاید چیزی که خیلی به چشم بیاد دریای طوفانی با خورشید درخشان اونم وسط آسمانِ؟ مطمئناً خودتم می دونی که دریای طوفانی بوسیله باد ایجاد می‌شه وقتی هم که باد باشه ابر هست ها؟(مثلاً اینجوری بگیم: خورشید برای اثبات برتری خود با تمام توان نورش را از میان ابرهای بهم تنیده عبور می داد. نمی گم اینو بگو ها نه مثال زدم برات تا بگم جوری صحنه سازی کن که نشون بدی آسمون صاف نیست.)
    یا چشمانش را روی هم گذاشت و به موسیقی دلنواز دریا گوش فرا می داد. گوش فرا می داد؟ افعال باید با هم مطابقت داشته باشن. چشمانش را روی هم گذاشت و به موسیقی دلنواز دریا گوش فرا داد. یا گوش داد.
    یک مشکل بزرگ که امیدوارم درستش کنی مسئله حذف فعل به قرینه اس. ما وقتی فعلی رو حذف می کنیم که قبلش دقیقاً همون فعل رو داشته باشیم مثال: زندگی زیبا است. زندگی دلنشین است. زندگی زیبا و دلنشین است.
    ولی جمله تو در متن:خشکی نزدیک و نزدیک تر و خانه های ساحلی زیبایی را نمایان می کرد. خب خشکی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و خانه‌های ساحلی زیبایی را نمایان می کرد. دو تا فعل متفاوت داره که نمی‌تونیم فعل اول رو حذف کنیم و دو جمله رو ترکیب کنیم.
    خب اینم از نقد داستانت امیدوارم داستان های زیباتری ازت ببینیم به زودی
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2013/11/24
    نوشته‌ها
    121
    امتیاز
    24,625
    شهرت
    12
    746
    مدیر ویرایش
    داستان ویرایش شد
    ممنون از تیم نقد و بقیه دوستان
    درخواست ویراستار

    عضو گیری تیم ویراست

    باد می وزد …
    میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
    تصمیم با تو است . . .

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوت
    توسط Magystic Reen در انجمن دل‌نوشته
    پاسخ: 11
    آخرین نوشته: 2016/01/11, 17:03
  2. دید.قضاوت.اندیشه
    توسط M.A.S.K در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2015/05/29, 14:01
  3. دن کیشوت
    توسط pmirzad در انجمن کتاب‌ها
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/08/04, 12:14
  4. تــــفـــاوت هــا را بــیــابــیـــد !
    توسط Prince-of-Persia در انجمن بایگانی
    پاسخ: 7
    آخرین نوشته: 2014/07/16, 21:37

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •