ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2014/04/28
    محل سکونت
    قبرستون
    نوشته‌ها
    304
    امتیاز
    172,578
    شهرت
    2
    1,885
    معاون سایت

    پابوت || داستان گروهی!

    سلام
    خب درباره ی اسم تاپیک
    اگه یک درصد فکر کردین کتاب جدیده باید بگم سخت در اشتباهید!
    پابوت مخففه! پیشنهاد، انتقاد، بحث و تبادل نظر!
    خب اول از همه ازتون میخوام یه لیست بنویسید! میدونید که 4 قسمت از داستان گروهیمون گذشت! و تقریبا یه چندماهی (براساس برآورد من 6 یا 7 ماه براساس برآورد بقیه 9 ماه!) ما توی داستان گروهی بودیم! میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
    اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    نمیکنید؟ چرا نه؟
    اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
    همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن! محمدجواد توروخدا بیش از 6 خط نشه فقط)
    پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
    کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
    درباره کاور کتابها؟

    و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:

    هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه! شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
    بفرمایید:
    ویرایش توسط admiral : 2016/08/03 در ساعت 17:01
    فقط برای کشف #nobody ها زنده هستم و نفس میکشم!
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/12/27
    محل سکونت
    شمال شمال، غرب غرب، اورمیه
    نوشته‌ها
    540
    امتیاز
    48,951
    شهرت
    4
    1,673
    سردبیر نشریه
    یاخدا
    یاابلفضضضضض

    خب

    به نام خدا

    - چه حسی داشتید؟
    + خب اولش که من اصرار داشتم یه نقش معمولی کوچولو موچولو بدین من نویسندگیم صفره و اینا. ولی بعد که شروع به نوشتن کردم خیلی به خودم امیدوار شدم. درواقع داستان گروهی بهم کمک کرد تا به این باور برسم که من هم میتونم بنویسم، تمرین لازم دارم. از خوندن داستان لذت میبردم. از این که ببینم بچه ها چی توی مغزشون میگذره و چه تخیلات و فانتزی هایی دارن لذت می بردم. یکی از بهترین فعالیت های سایت بود به نظرم.

    - اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    + آره. حتما. احتمالا حتی با اعتماد به نفس بیشتر و پست های بیشتر.

    - اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
    + اممم. مطمئن نیستم بخوام قدرت دیگه ای انتخاب کنم. درواقع چیزی به ذهنم نمیرسه. ولی فکر میکنم این نابینا بودن یه کم دست و پامو بسته بود. سر توصیفات بدبخت میشدم و دست به دامان سرماها. میدون جنگ که بماند...

    - و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    + علتشو که گفتم. هم کسب تجربه، هم شناخت، هم فور فان

    - خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    + خوبی هاش این بود که شرکت برای عموم آزاد بود. و این که ناظرای عزیز حسابی پاسخگو بودن. لازمه بازم به تجربه و اینا اشاره کنم؟
    بدی هاش که نمیدونم بدی داشت یا نه یا اصلا اینایی که میگم بدی حساب میشن یا چی... (چقدر یا) خود من اولین مشکلی که داشتم این بود که اون اوایل نمیدونستم سیر داستان چیه و چه اتفاقاتی باید توی داستانم بگنجونم. موضوع دیگه ای که به ذهنم میرسه این بود که توی فصول اول همه ی اتفاقات معمولی بودن و داستان سیر خیلی ملایمی داشت و یهو افتاد روی دور تند. اون اوایل جز معرفی خودمون و شناخت قصر اتفاق شاخی نیفتاد و این که کاش حجم نوشته های بچه ها یه میانگین مشخصی داشت. مثلا یکی ده بند نوشته بود و یکی دیگه دو بند. توی اون فایلی که pdf کردید هم داستانا بر اساس نویسنده ها مرتب شده که یه کم آدم رو گیج میکنه چون خواننده انگار خودش باید فلش بک بزنه (شایدم من اینطور حس کردم، اگر اشتباه میکنم ببخشید ) دیگه موردی به ذهنم نمیرسه.

    - نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟
    + دوتا ناظر دیگه کیا بودن؟!!! o_0
    خوب بود دوستان خداقوت و دستتون درد نکنه

    - کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    + من انتقادی ندارم. چه میدونم
    دست شما هم درد نکنه و ممنون کلی

    - اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    + آی لاو ایت که.
    نمره نمیدوم ولی با اختلاف کمی بعد از نایت ساید در رتبه دوم قرار داره.

    - بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    + بله

    - فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    + به نظر من اواخرش بهتر بود. هیجانش بیشتر بود چون.

    - اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
    + حالا که اصرار داری من یه نقدی بیان کنم
    حانیه اجازه نداد ارواح پیشتازی ها برن به دنیای ارواح چون نگهبانش بود و ارواح برگشتن، درست.
    سوال اینجاست روح اونایی که جسمشون ذوب، لهیده و پورد شده بود دقیقا کجا برگشتن؟
    سوال دوم این که چطور در عرض دوسال اون همههههه خرابی رو تعمیر کردن آدما که حالا یه قصر جدید هم داشتن؟
    من از سیری که داستان از ابتدا تا انتها طی کرد راضی ام (البته کاش اون اوایل هم هیجانش بالا میبود) احتمالا اگه من بودم روی تمرین ها و آمادگی هامون بیشتر تمرکز میکردم. مثل تربیت یه ارتش. و این که خیلی عجیب بود که هیچ ردی از دولت و سیاست توی داستان نبود. منظورم اینه که for god's sake، یه مشت آدم عجیب غریب توی یه آپارتمان ویرانه رفت و آمد کنن و هیچی به هیچی؟!

    - پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    + من از پایانش راضی هستم (غیر از اون یکی دوتا خلاء بالایی که اشاره کردم) راستی اونجا که امیرحسین مُرد رو فکر میکنم باید بیشتر توصیف میکردی از اوج ناامیدی و فلاکت و اینا، ناسلامتی همه فکر میکردیم نگهبان ایشونه.

    - توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
    + فکر نمیکردیم برگشته باشیم به دنیای خودمون. فکر میکردیم داستان قراره در یه دنیای دیگه ادامه پیدا کنه یا یه همچین چیزایی.
    فکر میکنم شعار رو باید به all men must die and then return تغییر بدیم.

    - کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    + قسمت های طنز رو والااااا
    ولی من از اون قسمت شیطانی شدن مجید خیلی خوشم اومد. ضربه ی مهلکی بود.

    - اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    + چمدونم رو میبندم و شبانه قاچاقی از مرز خارج میشم
    خو این چه کاریه؟
    هیچ ایده ای ندارم، شرمنده

    - نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
    + عکسها که با مشورت خودمون انتخاب شدن و مرتبط با قدرت هامون، پس فکر میکنم خوب بودن.

    - کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
    + فقط میتونم بگم

    - درباره کاور کتابها؟
    + خیلیم عالی

    - سخن آخر
    + خسته شدم
    جایزه ی من کو؟!

    و من الله توفیق
    امضا:

    A.Gh

    والا
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/04/28
    محل سکونت
    قبرستون
    نوشته‌ها
    304
    امتیاز
    172,578
    شهرت
    2
    1,885
    معاون سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط mixed-nut نمایش پست ها
    یاخدا
    - اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
    + حالا که اصرار داری من یه نقدی بیان کنم
    حانیه اجازه نداد ارواح پیشتازی ها برن به دنیای ارواح چون نگهبانش بود و ارواح برگشتن، درست.
    سوال اینجاست روح اونایی که جسمشون ذوب، لهیده و پورد شده بود دقیقا کجا برگشتن؟
    سوال دوم این که چطور در عرض دوسال اون همههههه خرابی رو تعمیر کردن آدما که حالا یه قصر جدید هم داشتن؟
    من از سیری که داستان از ابتدا تا انتها طی کرد راضی ام (البته کاش اون اوایل هم هیجانش بالا میبود) احتمالا اگه من بودم روی تمرین ها و آمادگی هامون بیشتر تمرکز میکردم. مثل تربیت یه ارتش. و این که خیلی عجیب بود که هیچ ردی از دولت و سیاست توی داستان نبود. منظورم اینه که for god's sake، یه مشت آدم عجیب غریب توی یه آپارتمان ویرانه رفت و آمد کنن و هیچی به هیچی؟!

    - پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    + من از پایانش راضی هستم (غیر از اون یکی دوتا خلاء بالایی که اشاره کردم) راستی اونجا که امیرحسین مُرد رو فکر میکنم باید بیشتر توصیف میکردی از اوج ناامیدی و فلاکت و اینا، ناسلامتی همه فکر میکردیم نگهبان ایشونه.

    - توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
    + فکر نمیکردیم برگشته باشیم به دنیای خودمون. فکر میکردیم داستان قراره در یه دنیای دیگه ادامه پیدا کنه یا یه همچین چیزایی.
    فکر میکنم شعار رو باید به all men must die and then return تغییر بدیم.

    - کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    + قسمت های طنز رو والااااا
    ولی من از اون قسمت شیطانی شدن مجید خیلی خوشم اومد. ضربه ی مهلکی بود.

    - اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    + چمدونم رو میبندم و شبانه قاچاقی از مرز خارج میشم
    خو این چه کاریه؟
    هیچ ایده ای ندارم، شرمنده

    - نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
    + عکسها که با مشورت خودمون انتخاب شدن و مرتبط با قدرت هامون، پس فکر میکنم خوب بودن.

    - کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
    + فقط میتونم بگم

    - درباره کاور کتابها؟
    + خیلیم عالی

    - سخن آخر
    + خسته شدم
    جایزه ی من کو؟!

    و من الله توفیق
    سلام! خب اول تشکر بابت نظرات قشنگت!
    اما چون چندتا سوال پرسیدی( خصوصا دوست نداشتم سوال دومو بپرسی ولی دیگه چه کنم مجبورم لو بدم!)
    آممم درباره حانیه من فکر میکردم واضح بود تو داستان... پیدایش انسان از اول دست شخص یا حتی خدا هم نبود...درواقع عبور از دروازه اینکارو میکرد کسی ک وارد دنیای مردگان بشه دروازه جسمشو نگه میداره و فقط روحش میگذره(فیلتره) و برعکس هرکی خارج بشه خود بخود تجسم پیدا میکنه... حانیه فقط مسول اینه ک کسی بی اجازه وارد و خارج نشه و قدرتای خودشو داره(دیگه پیشتاز نیست)
    درباره سوال دوم! همون ک نمیخواستم بپرسی باید بگم من از اولش روی اینکه جادو و جادوگر نداریم؛ اصرار داشتم برای این بود ک "اگه" قسمت دومی درکار باشه همشون تو قسمت دوم میان اجازه بدین بیشتر از این بازش نکنم فقط بدونید اگه تا الان پیشتازارو فقط موجودات قصر میشناختن و ارتش تاتادوم، خب متاسفانه دیگه اینجوری نیست!

    درباره سوال سوم ک چرا تمرین نظامی نداشتیم: حتما الان یادت نیست، علتش این بود ک میخواستیم حمله زامبیا غیرمنتظره باشه و ما سخت باور باشیم که درطی سالها صلح و صفا سست شدیم!

    درباره شعار هم کاملا حق باتوعه! من گفتم all men must die و عمل هم کردم! ولی نگفتم ک نمیتونن برگردن!

    جایزه ات بزودی ^_^ محفوظه و یادم هم نمیره!
    فقط برای کشف #nobody ها زنده هستم و نفس میکشم!
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    بندرعباس
    نوشته‌ها
    1,093
    امتیاز
    16,745
    شهرت
    4
    7,179
    مدیریت کل سایت
    - چه حسی داشتید؟
    + حس جالبی بود، اینکه شخصیت ساختیم برای خودمونف حرص تو رو در اوردیم و تو هم حرص ما رو در اوردی

    - اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    + صد در صد.

    - اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
    + از قدرتم راضی بودم

    - و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    + بخاطر حسش جالبش

    - خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    + خوبیاش این که حس جالبی میداد و بدیش هم اینکه حال نوشتن نداشتم بنویسم داستانام رو وگرنه الآن بجای تو من اختتامیه رو میزدم و همه رو میکشتم، چه وعضشه همه رو زنده کردی؟

    - نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟
    + لیلا و شهرزاد؟ من که با اونا در مورد داستانم در ارتباط نبودم همش با خودت بود

    - کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    + همین که همه رو نکشتی خیلی بد بود

    - اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    + می‌تونست بهتر باشه اگه همه مثل آدم می‌نوشتن داستاناشون رو، هفت خوبه فکر کنم

    - بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    + به همین سبک نه، زیادی حرص میخوری موهات سفید میشه. چندتا نویسنده باشن که وظیفه نوشتن چندتا از شخصیت‌ها با اونا باشه.

    - فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    + والا من حوصله‌‎ام نکرد کل داستان‌ها رو بخونم ولی شروعش یه هیجان تازه‌ای داشتف شروع رو بیشتر دوست داشتم

    - اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
    + به احتمال زیاد اصلا پیش نمی‌رفت

    - پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    + همه رو می‌کشتم و می‌نشستم با محمدحسین و مجید پاستیل می‌خوردیم

    - توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
    + باید همه میمردن

    - کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    + مرگ پنی

    - اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    + به نام خدا. بمب باران شد و تمام ساختمان خراب شد و همه مردن. تمام.

    - نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
    + خوب بودن

    - کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
    + لوس

    - درباره کاور کتابها؟
    + کاوری که محمدمهدی زد، ماموریت انجام شد رو بیشتر دوست داشتم(لازمه بازک بگم همه رو باید می‌کشتی؟)

    - سخن آخر
    + ولم کن

  5. #5
    تاریخ عضویت
    2012/12/02
    نوشته‌ها
    319
    امتیاز
    24,777
    شهرت
    0
    1,781
    تایپیست
    سلام!

    + میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
    عالی بود! اولین بار بود که یکم اعتماد به نفس درمورد اینکه منم میتونم یه چیزایی بنویسم پیدا کردم.


    + اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟

    نمیکنید؟ چرا نه؟
    نمیدونم به خاطر کنکورم احتمالا نه

    + اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    همین قدرتو. عاشق همین قدرتم.

    + خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    خوبی که زیاد داره پس از خوبی هاش میگذرم و میرم سراغ بدی هاش
    انسجام محتوایی نداشت. زیادی شاخ و برگ اضافی داره. دلیلش اینه که بیشترمون نمیدونستیم چارچوب اصلی داستان چیه. لااقل اگه یه ذهنیت کوچیکی از روند داستان بهمون میدادی شاید یکم بهتر میشد.
    و همینطوری که عذرا اشاره کرد محتوای نوشته ی بچه ها خیلی نامرتب بود و از نظر من خیلی کم بود. اگه فصل بندی در نظر بگیریم بهتر نبود نوشته ی هرکسی یه فصل حساب بشه؟

    + میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما
    ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
    اونارو خودت باید نظر بدی دیگه ما زیاد با اون دوتا ناظر دیگه درارتباط نبودیم که بتونیم چیزی بگیم

    + همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    عالی!

    + اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    با ارفاق 5

    + بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    ادامه

    + فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    شروعش، شروعش یه شور و هیجان دیگه داشت. ولی آخرش هم خوب بود.

    + توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
    واقعا انتظارشو نداشتم همه چیو یادمون رفته؟ (ببینم ریتای من کو؟! )

    + کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    گروهبندی و ماموریتامون

    + اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    همراه با ریتا

    + و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:

    هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه!
    شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)

    ریتای من کو؟!

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    یه سوال! یه جا نوشته بودی منو فاطمه به زودی از دانشگاه فارغ التحصیل میشیم، بعدش یه جای دیگه نوشته بودی فاطمه باید حدود 18-19 سال داشته باشه چجوریه که فاطمه ی تقریبا نوزده ساله داره به زودی از دانشگاه فارغ التحصیل میشه؟


    اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار
    این ملت کتاب نمی‌خوانند....

    احمد شاملو


    A.A
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2014/04/28
    محل سکونت
    قبرستون
    نوشته‌ها
    304
    امتیاز
    172,578
    شهرت
    2
    1,885
    معاون سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط azam نمایش پست ها
    سلام!

    + خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    خوبی که زیاد داره پس از خوبی هاش میگذرم و میرم سراغ بدی هاش
    انسجام محتوایی نداشت. زیادی شاخ و برگ اضافی داره. دلیلش اینه که بیشترمون نمیدونستیم چارچوب اصلی داستان چیه. لااقل اگه یه ذهنیت کوچیکی از روند داستان بهمون میدادی شاید یکم بهتر میشد.
    و همینطوری که عذرا اشاره کرد محتوای نوشته ی بچه ها خیلی نامرتب بود و از نظر من خیلی کم بود. اگه فصل بندی در نظر بگیریم بهتر نبود نوشته ی هرکسی یه فصل حساب بشه؟



    + اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    با ارفاق 5

    + توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
    واقعا انتظارشو نداشتم همه چیو یادمون رفته؟ (ببینم ریتای من کو؟! )



    ریتای من کو؟!
    سلام
    آره قبول دارم خیلی بچه ها اون اوایل نامرتب مینوشتن و اینا ولی کم کم هماهنگ شدن... او اوایل خیلی حرص میدادن ولی بعدش دیگه دستشون اومد!
    5 کمه

    ای بابا ریتات زنذه شده دیگه مثله پنی!
    کشتی منو میگم زنده شد...
    اصلا ریتات تکامل پیدا کرده مثه حانیه، ریتات از سوسک به ساس(کنه، شپش یا هرچی دوست داری) تغییر کاربری داده و الان لای پشمای پنیه و داره خونشو میمکه
    فقط برای کشف #nobody ها زنده هستم و نفس میکشم!
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2015/10/15
    نوشته‌ها
    46
    امتیاز
    3,175
    شهرت
    0
    256
    پليس سایت
    چه حسی داشتید؟
    +عالی . من نویسنده قوی نیستم اما این که با بقیه یه هدف اشتیم واسم قشنگ بود حتی دور دوم که میخواستم بمیرم بازم دو به شک بودم چون جو داستانو واقعا دوست داشتم
    و تازه اولین دلیل اشنایی من با خیلی از بچه های سایت شد ینی اگه نبود من مطمعنا الان شاید به جز محمد و ته تهش هادی هیچ کیو نمیشناختم
    - اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    + نمدونم شاید شاید شاید نه چون یادمه من دی ماه تازه واسه کنکور شروع کردم به خوندن بعد گفتم 4 روز اخر ماهو استراحت کنم و وقتی دیدم داستانه گفتم بزا این چهار روز این کارو کنم هر دفعه که میخواستم واسه کنکور بخونم میگفتم این دست که داستان گروهی تموم شد شروع میکنم و کنکور تموم شد اما داستان نه و کلا درسی که واسه کنکور خوندم شد هونی که تو دی ماه خوندم شاید اصن دی ما اون 4 روزم به خودم آبانس نمیدادم


    - اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
    +حقیقتش از اولم قدرت واسم مهم نبود همین دور هم بودنش کافی بود
    - و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    +


    - خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    + خوبیهاش گروهی بودن و سیر جالبش بود ولی بدیش این بود که واقعا اولش یه سردرگمی بدی وجود داشت

    - نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟
    + والا لیلا که عالی با ناظر دیگه ام برخوردی نداشتم


    - کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    +


    - اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    + نسبت به داستان گروهی بودنش 9
    - بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟صد در صد
    + بله


    - فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    + راند 3 که گروهی بود یه خاطره خوبی تو ذهنم با وحید و رضا و جواد و سارا موند با اینکه بدترین گروه شدیم ولی حال داد


    - اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
    +به نظرم سیرش خوب بود فقط سرعت بچه ها کند بود باید یه قانونی میزاشتی که مثلا هر 5 روز یه بخش 3 صفحه ای از داستانتونو بزارین چون همه ول میکردن میچسبیدن دیقه اخر

    - پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    + از پایانش راضیم غیر منتظره بود ولی میتونستی چند بخشم به جنگ یا بحثی بین حانیه و مجید اختصاص بدی قبلش که احتمالا با شناختی که تو این مدت نسبت به به ها پیدا کردم قشنگ میتونست باعث شه داستان یه سه ماهه دیگه باز بمونه


    - توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
    +فکر میکردم اخرش پنی با یه سیگار برگ ظاهر شه یه پک بزنه با یه نگاه خسته زل بزنه به دوربین بعد مجید بره بهش تعظیم کنه و از این کارا که نشون بده ارباب شیطانیه بعدم پنی رو به دوربین بگه یا بیبی ددز دی اند بعد صفحه تاریک شه


    - کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    + قسمتایی که چند نفر هماهنگ میکردن به یه داستان به پردازن ه تو بخش 1 چند جا بود تو بخش 2 هم خودتو لیلا انجام دادی.

    - اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    + احتمالا با صحبتای کسرا برای دوباره توضیح دادن اوضاع یا اینکه دوباره اتفاقای عجیبی میفته که توضیحی ندارن واسش یا مثلا یه رمزی دوباره کشف میشد مثلا رمز 4 امپراطور یه چیز خاص بود که حالا معلوم میشه البته یه ایده ام هس که با یه جنگ یا بحث بین حانیه و مجید شروع شه و حانیه لازم ببینه که ما برگردیم به کار


    - نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
    + من هنوزم میخوام عکس ال یا ان تو دث نوت میزاشتم

    - کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟

    + کانال داستان عالی

    - درباره کاور کتابها؟
    + عالی

    - سخن آخر
    + دمت گرم خیلی اذیت شدی ولی طاقت آوردی
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن

    + میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
    بسی خوب بود و حال داد ^_^

    + اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    نمیکنید؟ چرا نه؟
    حتمن شرکت میکنم
    + اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    همین قدرتمو. اول خیلی دوستش نداشتم ولی بعد کم کم خیلی دوستش داشتم ^_^ توی دور دوم خیلی فعال نبودم یعنی افتاد توی یکی از دوره های غیب شدنم از اینترنت و منم حوصلم نیومد کامل بخونم و الان فک میکنم چه حیف شد
    + خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    اوایل یه کم اشفته بود، خودم از همه بدتر ولی بعدش که ماموریت و اینا بود خوب شد ^_^ اخرشم یه کم زیادی همه پی به خوبی تموم نشد؟
    + میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)

    من کلن خیلی تو فاز نبودم نظری ندارم
    + همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    خیلی خوب

    + اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    6
    + بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    تو همین دنیا با شخصیتهای جدید
    + فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    وسطاش از همه بهتر بود ^_^

    + توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
    معذرت ولی فراموشی یه کم زیادی سرهمبندی اومد به نظرم اینکه درس عبرت بشه بهتر نیس؟
    + کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    ماموریت

    + اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    این که همه یهو به یاد بیارن
    + و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:

    هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه!
    شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
    امیدوارم ادامه داشته باشه
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2015/08/23
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته‌ها
    107
    امتیاز
    9,258
    شهرت
    0
    536
    کاربر انجمن
    میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
    عالی بود. اگه بهت بگم گاهی توی داستان غرق می شدم دروغ نگفتم. حس خوبی بود. داشتن یه هدف مشترک با چند نفر دیگه، و ذوق و اشتیاق دسته جمعی!

    اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    بله بی شک. و بهتر. و با تجربه بیشتری که توی این مدت پیدا کردم. یه چیزایی یاد گرفتم.

    نمیکنید؟ چرا نه؟
    اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    پیشگویی قدرت مورد علاقم نیست. اما می دونم اگه به عقب برمی گشتم باز هم همین رو انتخاب می کردم. چون مناسب ترین قدرت برای من بود. و درباره قسمت دوم سوالت، بالاتر جوابتو داشتم. علاوه بر اون، خیلی خوش گذشت. حتی اون دعواهای کوچیک بینش.

    خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    ایده ها و تخیلات چندین نفر، که با هم ترکیب میشه و یه چیز خیلی خوب میسازه. ضمن اینکه داستان گروهی، خیلی به پرورش قلم هامون کمک کرد. همه سعی کردیم بهتر از قبل بنویسیم. و اینکه خیلی از کسایی که هیچ وقت به نوشتن فکر هم نکردند، اینجا دست به قلم شدن و بهمون نشون دادند که استعدادش رو دارند. امیدوارم ادامه بدند. بدی های داستان گروهی هم، تفاوت نثرها، بی توجهی خیلی ها به قوانین، مشکلات نگارشی خیلی ها، علاقه به راه خود را رفتن و... بود.

    میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما
    ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
    من از دستت ناراحت نیستم اصلا. به بهترین شکل عمل کردی و ممکن بود هرکسی جای تو بود خیلی وقت پیش شکست می خورد. تو خیلی مسلط و عالی کنترل کردی. تو و دو ناظر دیگه...اونا هم کلی زحمت کشیدند و به شیوه ای خستگی ناپذیر این داستان رو به اینی که الان هست رسوندند. دمتون گرم.

    همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    چرا قبل اینکه بپرسی جواب میدم؟ ای بابا. علاوه بر اون نکاتی که گفتم، چیکار کنی کارت بهتر شه؟ رو اعصابت کار کن گرچه به نسبت خیلی ها اعصابت وضعش خوبه، اما بهتر بشه خوب تره

    اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    فکر می کنم شیش و نیم تا هفت منصفانه باشه.

    بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    بله. خیلی بله. مهم نیست که من جزوش باشم یا نباشم، مهم نیست که حضورم چطوریه، ولی لطفا ادامش بده. خیلی دوست دارم ادامش بدی.
    فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟ شروع بهتری داشت.

    اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن! محمدجواد توروخدا بیش از 6 خط نشه فقط
    )
    خخخ
    تو بخش پخش شدن ویروس تو جهان، یه پایگاه می زدیم و مقدار زیادی از انسان ها زنده می موندند. ما تو پایگاه با ویروس زامبی می جنگیدیم. با تحقیقات زیاد یه پادزهر میساختیم که زامبی هارو بازیابی کنه. هممون سازمان یافته شده تر می شدیم و با زامبی ها مبارزه می کردیم و انسان های بیشتری رو نجات می دادیم. جالب نمی شد؟ شاید هم کلیشه ای باشه.

    پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    نابودی زامبی ها، و شروع ساخت دنیا. یعنی، الان همه جا ویرونست، یه بخشی از جمعیت انسانی نجات پیدا کرده و حالا باید دنیا رو از نو بسازه!

    توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
    هیچ انتظاری نداشتم راستش. البته یادمه یه بار بهت گفتم حدس می زنم همه زنده شن، اما چون روشش اشتباه بود گفتی اشتباهه و درباره بقیه قسمت ها هم باید بگم نه اصلا انتظارشو نداشتم، مخصوصا نابودی قصر. کاملا شوکه شدم!

    کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    بخش اول.

    اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    برگشتن حافظه بقیه به صورت آهسته، برگشت جو.. مجید، اونم درحالی که اکثر بچه ها هنوز توانایی هاشون برنگشته.

    نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
    کانال داستان خیلی خوب بود عکس ها نه...یعنی می تونم بگم حداقل عکس من می تونست بهتر باشه.
    درباره کاور کتابها؟
    فوق العاده. هرچی راجبشون بگم کم گفتم. محشر بودن! آفرین
    [COLOR=#141823][FONT=helvetica][SIZE=4][FONT=comic sans ms]You say you love rain, but you use an umbrella to walk under it ![/FONT][/SIZE][/FONT][/COLOR]
    [COLOR=#141823][FONT=helvetica][SIZE=4][FONT=comic sans ms]You say you love sun, but you seek shelter when it is shining ![/FONT][/SIZE][/FONT][/COLOR]
    [COLOR=#141823][FONT=helvetica][SIZE=4][FONT=comic sans ms]You say you love wind, but when it comes you close your windows ![/FONT][/SIZE][/FONT][/COLOR]
    [COLOR=#141823][FONT=helvetica][SIZE=4][FONT=comic sans ms]So that's why I'm scared,
    when you say you love me...

    «Bob Marley»[/FONT][/SIZE]
    [/FONT][/COLOR]
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    خب اول از همه ازتون میخوام یه لیست بنویسید! میدونید که 4 قسمت از داستان گروهیمون گذشت! و تقریبا یه چندماهی (براساس برآورد من 6 یا 7 ماه براساس برآورد بقیه 9 ماه!) ما توی داستان گروهی بودیم! میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟

    +واقعا برام یه حس جالب بود! اینکه تصور کنی بیشتر از ده یا بیست نویسنده در سن های مختلف، دارن همکاری میکنن و یه کتاب رو مینویسن! تقریبا تونستم اون حسی که نویسنده های ۳۹ سرنخ داشتن رو حس کنم! ♥ واقعا واقعا واقعا جالب بود
    اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
    +اممممم... به احتمال زیاد بله‌‌♥
    نمیکنید؟ چرا نه؟
    +اگر نخوام کنم، احتمالا بیکاری بیشتری رو خواهم داشت
    اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
    + راستش چیزی ک اولای داستان منو شگفت زده کرد، این بود ک هر قدرتی ک از توی هر کتابی ب شما میگفتم، میگفتی ک رزرو شده! اون موقع بود ک به خلاقیت فوق العاده نویسنده هامون پی بردم
    قدرتی ک انتخاب میکنم احتمالا قدرت ملکه سرخ رو انتخاب میکردم
    و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
    + اینکه اگر قدرتم عوض شد، داستان رو از دید قدرتی ک دارم بنویسم
    خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
    +خوبی های داستان، حس خوب همکاری و در عین حال دیدن سبک نوشتن و ایده های نویسنده ها بود و همینطور اینکه داستانتو مینوشتی اما نمیدونستی که قراره در آخر چ بلایی سرت بیاد و شما چه سورپرایزی برامون آماده کردی
    بدی داستان... راستش بعضی جاهاش ک خیلی کند پیش میرفت دیگه واقعا کسل کننده میشد و همینطور اینکه وقتی ک این داستان جلد های مختلف داره، ای کاش ک اول هر جلد ب جز جلد آخر، میگفتین ک جریان داستان چطوریه و ب نویسنده ها بگین ک روال داستانشون رو چطور پیش ببرن. با اینکه شهرزاد یه راهنمایی هایی کرد توی تاپیک هاش اما ب نظرم بازم کافی نبودن و اطلاعات لازم رو برای پیش بردن روال داستان رو نداشتیم
    میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما
    + دادا بعضی وقتا اصن اعصاب نداریا
    ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
    لیلا و شهرزاد اگر اشتباه نکنم؟ ^_^ شهرزاد ک وظیفه ش رو به نحو احسن انجام داد و توی جلد اول اطلاعاتی درمورد قصر و اینکه برخورد هامون جطوری باشه، مث برخورد کردن با فسیل، خوب بود.
    لیلا هم... که... یادم نمیره ک دادا گفته بودی گروه لیلا ک منو فاطمه و شلغم و نگین باشیم، آخر همه داستان رو مینویسیم و هرکدوم فقط ۲ خط بنویسیم. ب لیلا ک اینو گفتم، ی جوری غیرتی شد ک من هیچوقت از یادم نمیرع فک کنم عصبانی بود ازینکه چرا باس دو خط بنویسیم
    همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
    +کارت ک خوب بود دادا فقط همون راهنمایی درمورد روال داستان و اعصاب نداشتنای یهوییتو و....
    اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
    +من ب نظر بقیه کار ندارم.... نمره ش هس ۹/۷۵ ک همون میشه ۱۰
    بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
    +ادامه داشته باشه اما جان خودت انقد دردسر نداشته باشه
    فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
    + به نظر من ک هم پایان هم شروع داستان، بهتر از تیکه های کسل کننده وسطش بود

    اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن!
    +من خلاقیت تو رو ندارم دادا ک بخوام شروع و پایانش رو طور دیگه بنویسم همینی ک هست، عالی بود♥
    پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
    +چیزی ک من نفهمیدم این بود ک چ بلایی سر مجید خیر ندیده اومد؟ یا اینکه تاتادومیا کجا بودن؟
    توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
    + من فکر میکردم الانه بریم با ی مشت موجود اهریمنی زشت سیاه شاخدار چشم باباقوری بریم بجنگیم و اینکه فکر میکردم مجید هم برای احضار این موجودات، ب معجونی ترکیب از همه قدرت های وجودی پیشتازی ها احتیاج داره. مثلا عنصر وجودی من ک کریستاب بود رو میخواست یا عنصر وجودی نگین ک آتش بود رو میخواست و برای همین، گیر می آورد ما رو، عنصر وجودی رو از حلقوممون میکشید بیرون و بعد ما رو میکشت
    کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
    +تیکه آخر آخر
    اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
    +همینی ک گفتم توی سوال یکی مونده ب قبلی معجون و اینا
    پ.ن: من تو ذهنم ی اتفاقای خفن واس خودمو لیلا ساخته بودمآآآآآ و همینطور ساختن ی شمشیر ک تو تلگرام بهت میگم چطور ساخته بشه ک رییس تاتادومیا رو لیلا بزنه بکشه^_^ ♥♥♥
    نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
    + از عکسم خوشم نیومد البته اونی ک گذاشتی برام خوب بود ولی برا قدرت من عکس کلا نایاب بود

    و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
    + منم با اسم #بتول_بانو براشون محتوا تولید میکنم و امیدوارم فاطمه۲ دوباره بهم نگه پنیر مؤنث
    درباره کاور کتابها؟
    +کاور کتاب آخر ک واقعا ترکونددددد 0___0 عاشقش شدم
    و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:

    هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه! شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
    بفرمایید
    خدا قوت امیدوارم توی همه مراحل زندگیت مثل همین کتاب ک با موفقیت پیش رفت، موفق باشی (با در نظر نگرفتن اعصاب خوردی هایی ک داشتی )

    پ.ن: دادا دیدی آخرش اسم منو از شمش تبدیل کردن ب نرجس؟ من بهشون گفتمممم خواهش توی ویرایش ها تغییرشون بدین ب شمش. البته با تشکر از مهسان؟ ک اسمم رو درست نوشت توی داستانش
    ویرایش توسط Banoo.Shamash : 2016/08/05 در ساعت 21:27
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خرد و زکاوت تیریون لانستر
    توسط Light.bringer در انجمن حکایات و اشعار
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2016/08/10, 22:00
  2. سکوت تاریک (فصل چهارم اضافه شد)
    توسط Rezaa در انجمن داستان‌های بلند نویسندگان جوان
    پاسخ: 18
    آخرین نوشته: 2015/10/03, 23:18
  3. خدمات تمدن باستانی چین : اختراع باروت
    توسط hamid reza834 در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/02/07, 17:02
  4. تابوت آتش
    توسط Fateme در انجمن داستان کوتاه
    پاسخ: 10
    آخرین نوشته: 2013/10/15, 00:20

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •