خب متن میتونست کامل تر با جوابهای بهتری باشه اما حرف تو به نظرم اشکال داره ببین ارتباط دو همکار اسمش روشه همکار دوستی بهش نمیگن، اصلا واسه همین میگن در ارتباط بانامحرم مرزها رو رعایت کنین که ارتباط دوهمکار همکلاسی و... نزدیکتر دوستی طبعات بعدش نباشه .مثلا وقتی دو نفر عادی باهم حرف میزنن خب درظاهر مشکلی نیست اما اگه ارتباط شون بیشتر بشه گاه وبیگاه باهم حرف بزنن هموببینن کم کم وارد دنیای خصوصی هم میشن رابطه دوستانه و عاطفی برقرار میکنن بهم فکر میکنن واین جایی از ذهن وقلبشون رو اشغال میکنه حالا اگه این دو نفر دختر وپسر باشن فرض کنیم جلوتر هم نرن از این حد مثلا ، خب همچین کسی وقتی ازدواج میکنه با ادمی که هیچ وقت توزندگیش با جنس مخالف دوست نبوده مثل همن؟
فکر کن مثلا یه بارم که باهمسرش بیرون رفته طرفو ببینه
معرفی میکنن....
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه مطلب قشنگ دیدم میذارم اینجا:
به نام خدایی که انسان را آفرید ، قلب را و عشق را .....
دستی بر شانه ام زد و گفت: دیدیش؟
نگاهش را دنبال کردم و پسر جوانی را دیدم به دیوار تکیه زده بود
پرسیدم : کیه؟
لبخندی زد و در حالی که با شوق سرتا پای پسر جوان را بر انداز می کرد پاسخ داد:
دوست پسرمه!
نگاهم را به نگاهش دوختم وپرسیدم: دوستت دارد؟
نگاهش را به من دوخت وبا شور گفت: از تمام دنیا بیشتر و بیشتر....
سرم را کج کردم وآرام تر پرسیدم : دوستش داری؟
نفس عمیقی کشید وگفت : با تمام وجود از صمیم قلب ......
نگاهم را به زمین دوختم و پس چند لحظه سکوت گفتم: قول داده کنارت بماند ؟ خیانت نکند .حمایتت کند و عاشقت بماند؟
دوباره نگاهش را به پسر جوان دوخت و با حس عجیبی که در نگاهش موج می زد گفت: بله در اولین دیدار.....
لبخندی زدم وگفتم: خب ازدواج هم همین تعهد هاست
اخمی کرد وگفت: هنوز زود است
با نگرانی پرسیدم : برای عاشق شدن؟
با تعصب جواب داد: نه نه برای ازدواج زود است
با تحیر سری تکان دادم وگفتم : دست هایت از تو می خواهند به دستان کسی بسپاریشان که با تمام وجود دوستت دارد و محرم جسم وجانت است.هر عاشقی دوام عشق نهایت آرزویش است. ازدواج یک پیوند آسمانی ست که عشق را دوام می بخشد ومانع گناه می شود ودر هر دین ومسلکی که باشی حکم خدا در آن وجود دارد .خداوند مهربان به انسان قلب بخشیده روح بخشیده ، وبه آدمی سفارش کرده ازدواج کند.
لبخندی زد وگفت : بله اما او الان آماده نیست
لبخندش را با تبسم محبت پاسخ دادم وگفتم: دختر خوب الان که با او دوستی مبلغی به تو پرداخته؟ سندی به نامت زده ؟ گرانترین لباسها وباشکوه ترین رستورانها را برایت کرایه کرده؟؟؟
باتعجب گفت: نه
آرام ومهربان ادامه دادم: پس چرا به خاطر این چیز های بی ارزش عشق را به تاخیر می اندازید وگناه را به تعجیل؟
هرنگاهی که اکنون برایتان گناه است پس از ازدواج می شود خیر ونیکی .
زیبا نیست که پاداش عشق را از خدا در دنیا وآخرت زیبا بگیری؟
اگر عشق حقیقی باشد یک اتاق زیبا ترین مکان است .یک سفره ی عقد کوچک باشکوه ترین مراسم است و یک لبخند ، رویایی ترین لحظه ی زندگی ست.
اگر عاشقید به قلبهایتان سخت نگیرید .ساده هم می شود زندگی کرد و عاشق بود که عشق گرانبها ترین چیز زندگی ست!
نگاهش را به پسر دوخت ، دستی بر شانه ام زد وبلند شد چند لحظه مقابلم راه رفتند . یک ماه بعد از آن روز پیامکی برایم فرستاد:
دعوت از بهترین دوستم بصرف شام وشیرینی .......