ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 3 از 4 نخست 1 2 3 4 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 37
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    Holy Hell
    نوشته‌ها
    510
    امتیاز
    15,923
    شهرت
    0
    739
    وبمستر

    Lightbulb نقد امضای اعضای سایت

    در این تاپیک امضای اعضای سایت را نقد و بررسی میکنیم .

    فقط توجه داشته باشید که توهین نکنید .

    اول پستتون دقیق و با یه رنگ دیگه مشخص کنید نقد مربوط به کیه .


    ممنون


    ویرایش شده توسط نپتون(خودم)ههه ههه ههه




    قوانین مهم





    1.از دادن پست در این مکان خود داری کنید


    2. برای درخواست نقد به لینک زیر مراجعه کنید





    3.برای صبت پیرامون نقدها به لینک زیر مراجعه کنید


    ویرایش توسط nepton : 2014/03/29 در ساعت 11:31
    طفلی به نام شادی دیریست گم شده است .
    با چشم های روشن براق با گیسویی بلند به بالای آرزو .
    هر کس از او نشانی دارد ما را کند خبر .
    این هم نشان ما :
    یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر .
  2. #21
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    نقد امضایNemesis



    تابلو نقاش را پرآوازه کرد
    شعر شاعر به تیتراژ چندهزارتایی رسید
    و کارگردان اسکار را محکم در دستان خود میفشارد
    ولی هنوز سر همان چهارراه واکس میزند، کودکی که بهترین سوژه بود


    سلام العلیک به تمامی دوستان مخصوصا محمد مهدی که از سبک جدید نقدام خوشش نمی اومد و گفته بود سعی کنم از سبک قدیمیم استفاده کنم، این نقد رو تا جایی که تونستن نزدیک به سبک قبلی نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد... حالا اگه هم نیومد.... مشکل خوتونه به من ربطی نداره



    قبل از شروع نقد یک سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟


    خب البته این چنتا سوال شد ولی من فقط یکیشو می پرسم.


    نمی دونم یادته یا نه نمسیس، ولی یه زمانی یه جایی ازت خواستن که امضا قرار بدی تا نقدش کنم ولی تو گفتی که هرگز امضایی قرار نخواهی داد حالا سوالم من چه اتفاقی افتاده که الان امضا قرار دادی اون هم نه یک خط بلکه چهار خط و گفتی
    نقل قول نوشته اصلی توسط Nemesis نمایش پست ها
    منم بنقد لطفا
    ؟؟؟؟؟هان؟؟؟؟


    به نظرتون از این موضوع چه نتیجه ای میشه گرفت غیر از اینکه حرف زن ها برهکس مردها نه تنها یکی نیست که توی کتاب گینس تا 321568 هم ثبت شده





    تابلو نقاش را پرآوازه کرد







    من به شخصه از این جمله چندین برداشت داشتم که به ترتیب اون ها رو عتوان و موشکافی خواهم کرد.



    برداشت اول:تابلو، نقاشی را پر آوازه کرد.


    کاملا مشخصه که اون مقاشی توسط یک از هنرمندان بی ذوق و استعداد کشیده شده و هیچگونه ارزشی حتی برای از گوشه چشم نگاه کردن هم نداره ولی تابلو نگه دارنده نقاشی یا همون قاب با اون کنده کاری های زیبا به قدری هنرمندانه طراحی شده بود که نقاشی موفق شد با قیمت 6000میلیون دلار به فروش برسه.
    و اون نقاش بی ذوق با فکر اینکه استعداد و هتر زیادی داره تمام پولشو برای خرید بوم و رمگ و قلمو خرج کرد و آخرش هم ور شکست شد و الان هم معتاد شده و افتاده گوشه خیابون.
    و طبق آخرین خبرهای رسیده قاب تصویر الان توی کلکسیون شخصی یکی از میلیونر های خارجی در حال خاک خوردنه لی از تصویر داخل آن خبری نیست.
    ولی.. صبر کنید... آهان ممنون... بله ...به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید: طبق گزارش خبرنگار ما همین الان نقاشی توی سطل اشغال گارلی هنر روئیت شده به گذارش خبرنگارمان توجه کنید



    ممنون نپتون جان، سلام به همگی خوانندگان خبرگذاری نپتون ما الان در جلوی گالری هنر هستیم و می خوایم باکسی که برای اولین با نقاشی رو توی سطل آشغال دیده نصاحبه کنبم


    سلا.


    سلام.


    شما اولین کسی بودید که نقاشی روو دیدید تعریف کنید چه اتفاقی افتاده.


    خب من اومده بودم سطل اشغال رو خالی کنم که دیدم یه تکه کاذ او حا افتاده برش داشتم و نگاه کردم و...اووووی... یه نقاشی دیدم که نصفشو ته مانده سبزی پوشانده بود. اوق ... من با چمای خود دیدم که حتی یک تکه موز هم بهش چسبیده بود.... اوووووووووووووق
    .
    .
    .
    .


    به خاطر ناقص موندن گذارش از شما خوانندگان عیزی پوذش می طلبن اینک به ادامه نقد توجه فرمایید.







    برداشت دوم:تابلو نقاش را پر آورازه کرد



    همون طور که قبلا گفتم اون نقاشی فاقد هر گونه ارزشی می باشدو چون قاب اون بسیار زیبا و طبق آخرینارزش گذاری6000میلون دلار قیمت دارد نقاش تصمیم گرفت تا نقاشی را کنار گذتشته و به شغل شریف قاب سازی رو بیاره که صد البته توی اون کار پیشرفت چشم گیری داشته و الان جزو ده قاب ساز برتر جهان شناخته می شه و می تو نید آثارش رو تو کاری هنر ملی ببینید.


    ساعت کار گالری:عر روزه از ساعت 8 صبح الی 11 و 6عصرالی12شب


    روز های تعطیل صبح7شب الی1بامداد



    بلیط های گالری به صورت اینتزنتی پیش فروش خواهن شد








    سومین برداشت:از بس که آن مقاشی تابلو(ضایع بود) هیچ کس حتی حاضر نمی شد به او یه نگاه کوچیک بندازه و نقاش از روی بیکاری برای دل خودش شروع به آواز خواندن کرد.
    و اکنون مقاش به عنوان یکی از بهترین خوانندگان پاپ جهان شناحته می شه و هر ساله مردم برای خرید بلیط کنسرت هایی که در سرتا سر دنیا برگذار می کنه صف می کشن.
    بلیط های کنسرت نقاش به صورت اینترنتی به فروش نمی رسد و بری خرید باید بالش هاتون رو ببرید تو مدمدتی طولانی توی صف بایستید واگه شامس بیارید و بلرط ها تموم نشه می تونید یه بلیط گیر بیارید.





    نتیجه اخلاقی ای قسمت از امضا: والدین عزیز لطفا برای شغل آینده فرزندانتان به علایق ۀنها توجه کنید همون طور که دیدی ادامه دادن حرف نقاشی باعث دبختی اون نقاش شد ولی وقت به سراغ کارهایی رفت که به آن ها علاقه داشت توانست موفقیت های چشم گیری رو بدست بیاره.





    شعر شاعر به تیتراژ چندهزارتایی رسید





    شاعر جان تبریک می گم. من همیشه می دونستم که اگه نرشی خورن رو کنار بگذاری یه چیزی می شی.


    ولی گه من غریبه بودم که بهم خبر ندادی؟ یعنی نمسیس از ما محرم تر بود که اون باید بدونه کتابت موفقیت زیادی به دست آورده ولی ما نباید بدونبم؟


    نکنه نمی خواستی با ما شیرینی چاپ کتابت رو بدی؟هان؟


    حالا که اینطوره انشااله چاپ صدمین کتابت با تیراژ چندهزارتایی رو جشن بگیریم در حالی که پیر شدی و بخ خاطر مرز قندت نمی تونی شیرینی چاپ کتابت رو بخوری.


    تا تو باشی دفعه دیگه شیرینی چاپ کتبت رو بدی.






    و کارگردان اسکار را محکم در دستان خود میفشارد





    بله اون کارگردان اسکار رو در دستانش می فشرد ولی برعکس تصور شما که فکر می کنید اون یک کارگردان معروف با ساخت یک فیلم معناگرا و استفاده از بازیگران معروف هالیوودی نیست برعکس اون یک کارگردان تازه کاره که با یک فیلم در پیت به نام خروس کجاست توی جشنواره اسکار شرکت کرده و با کمک عموی مهربانش که یکی از داوران مسلبقه بود با رانت خواری و میزان قابل توجهی رشوه موفق به گرفتن جایزه اسکار در دستانش شده ولی آنقدر آن را فشرد که اسکار له شد و کارگردان بیچاره مجبور شد برای در آوردن بودجه فیلم بعدش ان را به نصف قیمت به نمکی محله شان با قیمت بسیار ارزانی بفروشد ولی موضوع جالب اینجاست نمسیس چرا از اون کارگردان طرفداری می کنه؟؟ چرا از اون تعریف می کنه؟؟ هان؟؟


    غیر اینه که اون ها برای ساختن سریال ها و فیلم ها ابکی دستشون توی یه کاسه هست؟؟ و می خواد با مطرح کردن اون کارگردان فروش فیلم هاشون را بالا ببره و سودی از این ماجرا ببره؟؟









    ولی هنوز سر همان چهارراه واکس میزند، کودکی که بهترین سوژه بود






    الن این پسرک چه ربطی به اون نقاشه و شاعر عزیز و کارگزدان درپیت جمله های قبلیت داشت؟ هر کس که فهمید به ما هم خبر بده ؟؟؟؟


    ولی با این حال اون پسه رو یادمه... یادش بخیر اون موقع ها که بچه بودیم توی راه برگشت به خونه یه پسر واکسی بود که قیافش خیلی ضاع بود و سوژه هر روزه خنده ما بود.


    هر روز بعد از مدسه می رفیتیم جلو بساطش و نسخرش می کردیم.... خب بچه بودیم، نمی فهمیدیم


    ولی الان وقتی به اون روز ها فکر می کنم خیلی ار خودم بدم میاد و پشیمونم


    اون بیچاره توی اون سن به خار فقر مجبور بود کار کنه ولی ما مسخرش می کردیم


    ولی لااقل من پشیمونم وای نمسیس نه تنها پشیمون نیست بلکه هنوز هم اون پسر بیچاره رو نسخره می کنه


    آخه یه آدم چقدر می تونه سنگدل و ضالم باشه؟


    الان اشک توی چشمام جمع شده و داره بغضم می ترکه آخه ما آدم ها چقدر می تونیم ظالم و سنگدل باشیم... من دیگه نمی تونم بنویسم.


    خدا حافظ
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  3. #22
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    نقد امضای Blue moon




    در پس هر تاریکی نوریست؛ نوید روشنایی
    آنگاه که سرنوشتم تغییر کند، من آن را دوباره خواهم ساخت
    تا قدرتم... چرا که قدرت از آن من است
    آنگاه که درهای سرنوشت بسته شوند... تنها من محرم خواهم بود
    ای دستان ناپیدای سرنوشت
    من شمارا به مبارزه می طلبم


    در پس هر تاریکی نوریست؛ نوید روشنایی


    آفرین جمله ی خیلی زیبایی بود و صد البته تاثیر گذار مورد تایید من که بود هرکس هم که مخالفت کرد خودم باهاش طرفم

    برای اثبات حرفم یه مثال می زنم مثلا شما رفتید بیرون بعد از کلی بدو بدو توی صف سبد کالا خسته و خورد برمی گردی وارد خونه می شی می بینی هوا تاریکه چراغ رو روشن می کنی و از ظلمات به سوی روشنایی ها حرکت می کنی

    همان طور که دیدید این جمله یک جمله واقع گرایانه بود من خودم پشتتم کارت درسته

    آنگاه که سرنوشتم تغییر کند، من آن را دوباره خواهم ساخت

    این بخش امضا تاثیر عمیقی بر من گذاشت و احساس می کنم جاده ی زندگیم وارد مسیر فرعی دیگری شده و بن کل دچار تحولات محول حول و الاحوالی شدم

    الان احساس می کنم می تونم نامه ی نوشته شده ی تقدیرم رو به سی و شش تکه تقسیم کرده سپس به وسیله ی یک گالن بنزین و یک قوطی کبریت آتش زده و به هیچ تبدیل کنم و تقدیری از نو نوشته و یواشکی آن را در زونکن مسئول بایگانی تقدیر و سرنوشت گذاشته و احوال خوب و دنیا به کام به زندگی خود در قالب یک انسان موفق ادامه دهم کور شود هر آنکه نتواند دید.

    من رفتم دنبال سرنوشتم خدا حافظ..
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .


    ببخشید یادم رفت وسط امضا بودم بعد از نقد می رم دنبال سرنوشتم

    در کل وری گود نایت کارد درسته ایول خوشمان آمد

    تا قدرتم... چرا که قدرت از آن من است

    برعکس قسمت های قبلی در این بخش یک مشکل جزعی داشتی .

    نوشتی قدرتم اما نوع قدرت رو مشخص نکردی مثلا قدرت بدنی قدرت ذهنی قدرت روحی و... که به نظر من عنوان این مطلب خیلی مهمه چون ممکنه دوستان خواننده دچار سوء تفاوت بشن که اصلا خوشایند نیست

    نظر من اینه که روی این قسمت باید بیشتر کار کنی در بقیه ی موارد مشکل خاصی مشاهده نفرمودم


    آنگاه که درهای سرنوشت بسته شوند... تنها من محرم خواهم بود

    در این جا هم دوباره همون مشکل قبل رو داری و دقیقا ذکر نکردی به چه کسی محرم خواهی شد راستی مبارک باشه کی هست حالا از بچه های سایته من می شناسمش یادت نره مارو دعوت کنی ها

    یا در آن جا که نوشتی درهای سرنوشت بسته شوند دقیقا باید جنس در و جنس قفل آن را ذکر می کردی چون هر چقدر راجع به ان اطلاعات داشته باشیم راحت تر و سریع تر کلید سازمون(اسما کلید سازه ولی در اصل دزده ولی برای حفظ آبرو اسم نمی برم) می تونه اون رو باز کنه وقتی مردم در صدم ثانیه رکورد جا به جا می کنن زشت نیست ما وقتمان را صرف باز کردن در بکنیم؟

    ای دستان ناپیدای سرنوشت

    آه ای دستان ناپیدای سرنوشت بودن یا نبودن مسئله این است آه ای بادهای مخالف ب وزید من ایستاده ام به تنهایی مقابل تمام دشمنان ...

    ببخشید یک لحظه رفتم توی جو تئاتر خدایش پتانسیل خوبی برای متن تئاتر داره یادم بیار معرفیت کنم به یک کارگردان تئاتر آینده ی خوبی رو توی نویسندگی تئاتر برات پیش بینی می کنم تئاتر


    من شمارا به مبارزه می طلبم


    این جمله هم مثل جمله ی دوم تاثیر عمیقی بر من گذاشت الان به داشتن جوانانی همچون شما در مملکتمون افتخار می کنم اصلا روح استقلال و آزادی رو در وجود من زنده کردید حالا که می بینم بعد از خودم افرادی مثل شما امور رو بدست خواهند گرفت می تونم با خیال راحت سرم رو بگذارم زمین و بمیرم و کشور رو به دستان توانای شما بسپارم بغض گلوم رو گرفته دیگه نمی دونم باید چی بگم جز اینکه آفرین به وجودت افتخار می کنم و در آخر یک نصیحت هیچوقت جلوی دشمنات کم نیاور و از حقت دفاع کن.
    ویرایش توسط nepton : 2014/03/25 در ساعت 11:28
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  4. #23
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    Montazer




    برآ ای آفتاب ای توشه ی امید
    برآ ای خوشه ی خورشید
    تو جوشان چشمه ای من تشنه ای بی تاب
    برآسرزیر کن تا جان من شود سیراب
    چو پا درکام مرگی تند خو دارم
    چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش جو دارم
    به موج روشنایی شست وشو خواهم
    ز گلبرگ تو ای زرینه ی گل من رنگ و بو خواهم


    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان نقد دوست خودم باید عرض کنم که...

    آخه این چه امضاییه محمد؟ نمی تونستی یک امضای کمتر ادبی قرار بدی که من مجبور نشم بشینم برای دوستان عزیز تفسیر المیزان رو کنم؟

    البته این امضا نشان دهنده ی شخصیت ادبی و فرهیخته ی تو هست اما کار منو در آورد و مجبورم برای دوستان کلمه به کلمه ترجمش کنم


    برآ ای آفتاب ای توشه ی امید


    برآ: یعنی بیرون بیا
    آفتاب: یعنی نور روشنایی و در نوشته های ادبی به خورشید اتلاق می شه و از اون به عنوان مظهر امید یاد می شه
    توشه: همون بار و بنه ی سفر هستش
    امید: یعنی امید

    معنی کلی بیت یه همچین چیزی می شه البته بعد از درآوردن معنی به نظم

    خورشید خانم. چشماتو واکن. منو نگا کن. سر زده سپید. اومده امید. توشه ت رو بردار. از پشت کوه ها. زودی بیا بیرون. وقت بهاره. خورشید موقع کاره.(بر وزن گل پامچال)




    [
    برآ ای خوشه ی خورشید



    برآ: قبلا گفتم
    خوشه: یعنی دسته
    خورشید: در اینجا به معنی گندم هستش چوم مثل گندم طلاییه شاید هم گندم مثل خورشید طلاییه

    ای خوشه های گندم از دل خاک بیرون بیایید


    تو جوشان چشمه ای من تشنه ای بی تاب



    جوشان: همون طور که می دونید از کلمه ی جوشیدن گرفته شده مثل آب جوش
    چشمه: چمه یعنی جایی که آب از اون می جوشه و بیرون میاد مثل کتری
    تشنه: در این جا منظور تشنگی از بی آبی نیست نمی دونم تا حالا شنیدید طرف می گه من تشنه ی حق و عدالتم این هم از اون نوع تشنگی هاست.
    بی تاب:یعنی تاب و سرسره و الکلنگ و این جور چیزها

    شاعر در ابنجا می گه من از نداشتن تاب بی تابم یعنی چون بی تابم بی تابم و تو نه تنها بر بی تابی ناشی از بی تابی من مرهمی نیستی و برام تاب نمی خری تا من از این بی تابی در بیام بلکه به جای اون آب جوش توی کتری رو هم روی من خالی می کنی و درواقع دردی هم بر درد بی تابی من می افزایی


    برآسرزیر کن تا جان من شود سیراب



    برآ: که میدونید دیگه لازم به گفتن نیست
    سر زیر کن: یعنی سر زیر آب کردن. سر به نیست کردن. کشتن. قتل. پخ پخ. انا لله و انا الیه راجعون. دارفانی الوداع. فرت. ....
    جان: یعنی زندگی بر وزن میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
    سیراب: هم که یعنی از خوردن آب سیراب شده

    داره می گه که پاشو برو سر یک نفر را بکن زیر آب تا از آب خوردن سیرا بشه دل ما هم از خوشی سیراب بشه




    چو پا درکام مرگی تند خو دارم



    چون: مثل. مانند
    کام: دهان دل و روده شکم مثل شیرین کام باشید
    مرگ: مرگ die الموت
    تندخو: عصبانی. از کوره در رو
    دارم: فعل

    معنی این مصرع توی یک جمله خلاصه می شه

    یه پام لب گوره


    چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش جو دارم



    دل: یعنی دل و قلوه ولی در این جا درون معنی می شه یعنی درون وجود خودش
    جنگ: war
    اهریمن: شیطان. آدم بده (فکر کنم منظورش همون قاتلی باشه که براش سر زیر آب می کرده)
    پرخاش جو: آدم عصبی از این آدمایی که اعصاب مهصاب درست و حسابی ندارن و به زمین و زمان گیر می دن


    یعنی دچار دو گانگی شخصیت هستم و با خودم خوددرگیری دارم و در یک کلام بن کل دیوانه ام.



    به موج روشنایی شست وشو خواهم



    موج: همون هایی که توی دریا بالا و پایین می رن
    روشنایی: نور در این جا به معنی درک و فهمه
    شست و شو: شستن تمیز کردن مثل شستن لباس یا شستشوی مغزی

    یعنی به حدی اوضاع مغزم خرابه که نیاز به یه شست و شوی مغزی دارم




    ز گلبرگ تو ای زرینه ی گل من رنگ و بو خواهم



    ز: از
    گلبرگ:همون چیز های رنگی گل
    زرینه: زر یعنی طلا زرینه یعنی طلایی
    گل: گل
    رنگ: color
    بو= جوراب نشسته ی من

    داره می گه تو مثل گلبرگ های زیبای گلی هستی که بوی جوراب نشسته ی من رو می دهد





    آرش کمانگیر سیاوش کسرایی



    امیدوارم حوصلتون سر نرفته باشه چون تازه رسیدیم به اصل داستان تمام اون معنی شعر ها تازه این جا به کار میاد


    سیاوش کسرایی یا همون شاعر شعر رئس یک باند مخوف مافیاییه و آرش کمانگیر هم دست راستشه و براش سر دشمناش رو زیر آب می کنه
    مدتی هست که وجدان سیاوش از خواب غفلت بیدار شده و به جنگ بخش اهریمنی وجودش رفته و سیاوش هم برای خلاصی از دست اون ها رفته مغزش رو شست و شو داده
    بعد از اون کار به این نتیجه می رسه که تا این لحظه راه اشتباهی را انتخاب کرده بوده و می ره پیش آرش و برای متنبه کردن اون مصرع آخر رو به کار می بره
    می گه تو مثل گلبرگ های زیبای یک گلی و چه گلی. گلی که بوی جوراب نشسته می ده که یعنی تو انسان خوب و با استعدادی هستی ام راهت رو اشتباه انتخاب کردی
    و این جوری بود که رئس یکی از بزرگ ترین باند های مافیایی و دست راستش متنه شدن و به آغوش گرم جامعه بازگشتند.



    پایان
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  5. #24
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    #8




    khas




    چشمامو بستمو وا کردم و دیدم یکی از بال بسته ام آسمون ساخته

    یکی بختک شده افتاده رو سینم یکی از استخونام نردبون ساخته





    سلامی چو بوی خوش نقد بنده

    امروز نقد امضای صادق رو خواهیم داشت امیدوارم مورد قبول دوستان واقع شود.





    چشمامو بستمو وا کردم و دیدم یکی از بال بسته ام آسمون ساخته



    این جوری که صادق گفته چشمامو بستم و باز کردم و دنیام زیر و رو شد فقط یک نتیجه می شود گرفت که اون حدود سیصد سالی خوابیده بود و از این موضوع فقط یک نتیجه می شود گرفت و اون هم اینه که صادق یکی از اعضای گروه اصحاب کهف هستش حالا تا اینجا رو داشته باشید که باهاش کلی کار داریم


    بعد صادق می گه دیدم یکی از بال بستم آسمون ساخته چه نتیجه ای می شه گرفت؟ حتما داستان اصحاب کهف رو شنیدید دیگه که بخاطر ایمانشون به خدا مجبور شدند توی غار کهف قایم شن.

    صادق به قدری ایمان داشته و خدا رو عبادت می کرده که خدا مثل فرشته ها بهش یک جفت بال می ده اون هم وقتی وارد غار می شه و می خواد بخوابه بال هاش رو درمیاره و تا می کنه و می گذاره یک گوشه که چروک نشه

    بعدا هم که بعد از سیصد سال بیدار می شه و بال هش رو می بنده پشتش تا یه گشتی توی آسمون بزنه که با یک هواپیما برخورد می کنه درواقع منظور از بال بسته آسمان ساختن یعنی هواپیما های که آسمان رو که قبلا اون تنها انسانی بود که می توانست در آن پرواز کند را به تسخیر خود در آورده اند.

    من که اگه بعد از سیصد سال از خواب بیدار می شدم از دیدن تکنولوژی های موجود در جا سکته می زدم خودتون حال صادق رو محاسبه کنید.




    یکی بختک شده افتاده رو سینم یکی از استخونام نردبون ساخته




    آقا سیصد ستال اینهو بختک افتاده یک گوشه با خیال تخت خوابیده و خرو پفش به هشت آسمون می رسیده(البته اون زمان من تو آسمون سوم بودم تا اون جا که می آمد بقیه آسمون ها رو دیگه باید از یک نفر دیگه سوال کنید) اون وقت می گه بختک افاده بوده تو سینم

    البته باید بگم من خودم اصلا به بختک اعتقاد ندارم درواقع علم ثابت کرده بختک رو افراد بی اطلاع به وجود آوردن تا احساس سنگینی و خس خس سینه رو که شب ها براشون پیش می آمده رو توجیح کنن اما این علایم به دلیل گرفتگی ماهیچه های قلب یا گرفتگی کیسه های هوایی شش ها هست و اصولا بختک اصلا و جود خارجی که نداره هیچ وجود داخلی هم نداره برای درک بهتر گفته هام می تونید کتابی رو که به تازگی در همین مورد نوشتم و چاپ کردم به نام «بختک را قورت بده یک لیوان آب هم روش» رو تهیه کنید مطمئنم می تونه کمک بزرگی برای رفع ابهامات شما در این مورد بکنه

    با تشکر دکتر نپتون آتلانتیس آبادی

    .
    .
    .
    .

    ببخشید به نظر میاد باز هم جو گیر شدم رفتم توی فاز دکتری.......






    این جا رو دیگه خیلی دقت کنید که اصل کارم تو این بخشه

    صادق می گه یکی از استخون ها نردبون ساخته همون طور که قبلا هم اشاره کردم صادق یکی از اصحاب کهف بوده و حتما می دونید که بعد از سیصد سال بدن انسان کلا نا اوت می شه و حد اکثر استخون هاش باقی می مونه خودمونی می گم فسیل شده بوده حالا در اون اثنا هم یک انسان بیچاره که داشته می رفته نجاری که براش نردبون بسازن از جلوی اون غار رد می شه و چشمش به اون استخوان ها می افته و به این نتیجه می رسه که به حیف پول نیست بده براش نربون بسازن؟ و می ره و استخوان های صادق رو به هم می چسبونه و باهاش نربودن می سازه که به نربون ترقیش هم تبدیل می شه.

    حتما می گید چه انسان بی عازفه ای بوده ولی خودتون که به گرونی ها واقف هستید حساب کنید ساخت یه نربون چقدر پاتون آب می خوره حق داشته دیگه.

    راستی داشتم می گفتم اون یارو بعد از ساخت اون نربون به عنوان کار آفرین برتر انتخاب شد و توانست با یک وام کار آفرینی ایده اش رو به طولید انبوه برسونه و میلیاردر بشه .

    و سخن آخر

    اگه محل سکونت صادق رو نگاه کنید نوشته در سیارک خودم..تنهای تنها که من فکر می کنم بخاطر شکل ظاهریش باشه که ایطور منزوی شده ازتون یک خواهش دارم بیاید دست به دست هم بدیم و یه جراهی چیزی پیدا کنمی تا صادق رو از شکل نربون در بیاریم و دوباره به آغوش اجتماع برش گدونیم.
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  6. #25
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    PLUTO



    یادم باشد که زیبای ی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند



    یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند



    یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم



    که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد



    یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم



    چرا که شخصی که با خود مهربان نیست، نمی تواند با دیگران مهربان باشد.





    سال نو رو به خانواده ی زندگی پیشتاز تبریک می گم !



    سلامی به زیبایی نقد بنده / چه نیکو بود انتقادات بنده



    امروز همون طور که فهمیدید قراره نقد امضای PLUTO رو انجام بدم امیدوارم باعث رنجش کسی نشه البته به غیر از پلوتو (مجید) که قراره حسابی بچزونمش چون هر کسی خربزه بخوره پای لرزش می شینه نقد خواستی حالا باید جورش رو بکشی.


    بگذارید قبل از شروع نقد شما رو به خواندن یک مستند جلب کنم:
    0a40946071f9a1572e458bda2f5edd3a.jpg

    پلوتو در انتهای منظومه ی شخصی... ببخشید شمسی واقع شده است تعداد زیادی از دانشمندان معتقدند که این سیاره حتی به منظومه ی شمسی تعلق ندارد

    219274_ctbfppw4.jpg




    تا ایجا این برداشت را می توان از شخصیت مجید داشت که اون از اون دسته آدم هایی هست که خودشون رو بالا تر از دیگران می بینن و قاطی مردم نمی شن و خودشون رو تافته ی جدا بافته می دونن و در کل واسه ی دیگران کوچکترین ارزشی قائل نیستن.


    برای درک بهتر ادامه ی نقد یک نگاه دیگر به امضای مجید بندازید. من منتپر می شم.
    .
    .
    .
    .
    .
    دیدید؟ ادامه بدم؟ خیلی خب

    همون طور که حتما متوجه شدید امضای مجید سرشار از پند ها و اندرز های اخلاقی هست پس می توان این نتیجه رو گرفت که بعد از یک بازه ی زمانی مجید دچار تحول شده و از رفتار و اخلاق قدیمیش پشیمون شده به همین دلیل برای خودش چند اصل تبیین کرده تا با رعایت اون ها بتواند عادات زشت گذشته اش را فراموش کند.

    در این جا ما هر کدام از این پندها را مورد برسی قرار می دهیم و دلیل شکل گرفتن هر کدام رو در ذهن خلاق مجید رو برسی می کنیم.



    یادم باشد که زیبای ی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند



    قبل از تحول: اگر قبل از تحول، مجید یک انسان خیلی خوب با اخلاقیات پسندیده رو می دید که یک اخلاق ناپسند مثل سیگار کشیدن داشت(فقط مثال بود وگر نه من هم مثل شما می دونم که توی کشور ما هیچ کس سیگار نمی کشه) اون فرد رو سک انسان کوچک و بی ارزش تصور می کرد و اصلا اون رو به حساب نمی آورد.

    بعد از تحول:اما بعد از تحول به این نتیجه رسید که حتی بد ترین انسان ها هم دارای خصلت های خوبی هستند هر چند کوچک و همین اصل به او امید داد که انسانی مانند او هم توانایی تغییر کردن رو داره و می تونه متحول بشه و در یک جمله ماهی رو هر وقت از آب بگیره تازس.



    یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند



    قبل از تحول: اون زمان ها مجید هیچ دوستی نداشت و هیچ کس با او رفت و آمدی نمی کرد و همین موضوع باعث شده بود تا مجید تفکرات عمیق و تحقیقات گسترده ای در این مورد انجام بدهد که نتیجه ی این تفکرات عمیق و تحقیقات گسترده این بود که دیگران به علت طرز نگرش او نسبت به خودشان از او خوششان نمی آید حال اینکه شخصیت او اینگونه شکل گرفته بود و در رفتارش با دیگران صداقت داشت و ظاهر سازی نمی کرد

    بعد از تحول: همین موضوع باعث شد تا او بعد از تحول یک تصمیم بگیرد و آن این بود که دیگران را همان طور که هستند بپذیرد نه همان طور که او می خواهند باشد. و این اصل باعث شد تا دوستتان زیادی پیدا کرد.

    مبارکت باشه مجید جون.




    یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم


    قبل از تحول: در اون زمان برای مجید اصلا مهم نبود که دیگران راجع بهش چه فکری می کنند یعنی دیگران را آنقدر به حساب نمی آورد که بخواهند فکر هم بکنند. اما بعد از مدتی کنجکاو شد تا بداند دیگران راجع به او چه افکاری دارند به همین دلیل مدتی به صورت آزمایشی صحبت های مردم راجع به خودش را استراق سمع کرد و همین مدت کوتاه کافی بود تا او را دچار افسردگی مزمن کند.

    بعد از تحول: اما بعد از تحول با خوش گفت: در دروازه را می شود بست اما دهن مردم را نه. (دهن نپتون را هم همین طور) و همین حرف تحول دیگری را در زندگی او ایجاد کرد و آن این بود که خودش را همان طور که هست قبول کند و مردم می توانند تفکراتشان را برای خودشان نگه دارند.





    که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد


    قبل از تحول: اون زمان مجید برای دیگران حتی اونقدر ارزش قائل نبود که باهاشون حرف بزنه چه برسه به این که باهاشون قهر هم بکنه و همین موضوع باعث شده بود تا دچار دوگانگی شخصیت بشود و فرت و فرت با خوش قهر بکنه

    بعد از تحول: بعد از تحول مجید متوجه شد که تا با خودش کنار نیاید نمی تواند با دیگران کنار بیاید به همین خاطر برای اینکه بتواند با خودش آشتی کند یک جلسه ی آشتی کنان در یکی از رستوران های شهر که اسمش رو هم نمی گم(اگه حاظر بشه اسپانسر نقدهای من بشه اسمش رو می گم) با حظور جمعی از بزرگان و ریش سفیدان از جمله من(ریش سفید) محمد حسین(رئیس پلیس) ژوپیتر و سهراب(مدیران سایت) و چند تن دیگر از دوستان که به علت زیغ متن وقت نمی کنم تک تک اسم ببرم در اون حظور داشتن و بعد از ساعت ها مذاکره و گفت و گو و پادرمیانی بزرگان موفق به اشتی دادن دو طرف مذاکره یعنی مجید و خودش شدیم. از همین جا از همه ی دوستانی که در این امر خطیر ما را یاری فرمودند تشکر می کنم.( همین الان بهم خبری رسید که رئیس رستوران قبول کرده به عنوان اسپانسر نقد های من فعالیت کنه) و همچنین از ریاست محترم رستوران جلبک دریایی واقع در آتلانتیس خیابان توتیا کوچه ی شقایق دریایی جنب شعبه ی مرکزی بانک نپتون تشکر ویژه می کنم با دارا بودن یک مکان مدرن و ساکت و آرام توانست محیطی مطلوب را برای برگذاری مذاکرات فراهم کند.( اگه کسی قصد داشت به عنوان اسپانسر من فعالیت کنه از اون هم تشکر می کنم ها گفته باشم.)



    یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم



    قبل از تحول: اون زمان همان طور که گفتم پر از درگیری و کشمکش بود حتی یک بار هم کار به طلاق و طلاق کشی کشید و ..... یک لحظه صبر کنید ببینم آدم که از خودش طلاق نمی گیره .....


    نقد در حال بارگیری می باشد لطفا تا پایان بارگیری شکیبا باشید......

    شکایت و شکایت کشی یا یک همچین چیزی.


    بعد از تحول: بعد از مراسم آشتی کنان مسیر تازه ای در زندگی مجید تاسیس شد(بنده هم در مراسم افتتاحش بودم عجب اتوبانی بود. توپ.) و باعث شد تا مجید به این اصل اساسی برسد که باید انسان با خودش مهربان باشد.



    چرا که شخصی که با خود مهربان نیست، نمی تواند با دیگران مهربان باشد.


    قبل از تحول: می دونید دیگه با خودش مهربون نبود


    بعد از تحول: گفتن نداره با خودش مهربا شد

    کوتاه و خلاصه



    سال نو رو به خانواده ی زندگی پیشتاز تبریک می گم !


    هان.....! من الان باید این رو نقد کنم؟ یعنی این قسمت امضا هم باید نقد بشه؟


    چه کنم نقدش می کنم کار دیگه ای که از دستم بر نمی آد اما در یک جمله

    مجید می گه:سال نو را به خانواده ی اعضای سایت زندگی پیشتاز تبریک می گویم.

    و در آخر یک سوال: مجید چرا به جای خودمون به خانواده هامون تبریک گفتی ؟ ما کشکیم؟



    پایان



    چند تا موضوع هست که باید یاد آوری کنم

    1. قابل توجه مجید هر چقدر امضا کوتا تر باشه نقد من هم تخصصی تر می شه و ما می تونم روی اون موضوع تمرکز کنم و مجبور نشم هی از این موضوع به اون موضوع بپرم

    2. اینجا پست ندید برای درخواست امضا به پست زیر مراجعه کنید

    https://www.pioneer-life.ir/thread1099.html

    3. در صورتی که هر صحبتی راجع به نقد ها داشتید یا خواستید چیزی بپرسید به پست زیر مراجعه کنید

    https://www.pioneer-life.ir/thread2996.html#post39636
    ویرایش توسط nepton : 2014/03/29 در ساعت 13:12
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  7. #26
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    سرنوشت ننوشت گر نوشت بد نوشت نمی توان سر نوشت را از سر نوشت



    سلامی به زیبایی نقد بنده / چه نیکو بود انتقادات بنده

    ز نقدم کنون پند گیر ای عزیزم / وگرنه پنیری شوی توی یخچال بنده


    سرنوشت ننوشت گر نوشت بد نوشت نمی توان سر نوشت را از سر نوشت




    اول از همه این متن رو معنی می کنم تا شما هم مثل من با ابعاد پنهان این امضا آشنا بشید و در ادامه نقد گیج نشید که بپرسید این چه ربطی به امضای هوراس داشت حالا؟



    امضا می گه: سرنوشت مشق شب های من را ننوشت تازه وقتی هم که نوشت خیلی بد خط نوشت

    و در ادامه می فرمایند: نمی شود دوباره مشق ها را دوباره نوشت


    حالا که با معنی این امضای نه چندان بشر دوستانه آشنا شدید بگذاری داستانش رو هم براتون تعریف کنم


    همون طور که حتما خودتون خبر دارید هوراس یکی از خدایان مصری هست(خدای جوجه شاهبن ها. و صد البته بنده هم نپتون بزرگ خدای دریاها و اقیانوس ها معروف به خشم دریاها هستم.) و از اونجایی که حتی ما خدایان هم یک زمانی بچه بودیم هوراس مجبور شد در اون زمان تن به مدرسه رفتن بده (زمان من مدرسه نبود به همین خاطر من از این تجربه ی شیرین بی نسیب موندم اما بعدا رفتم نحضت سواد آموزی و چند وقت پیش هم سی ششمین مدرک پی اچ در ام رو در رشته آبیاری گیاهان دریایی گرفتم.)


    هوراس هم مثل هر بچه خدای دیگه ای لوس و ننر بار اومد و بچه ی خیلی تخس و شر و شوری بود و هیچ کس از دستش آسایش نداشت. ( نه خیر زمان ما که از این خبرها نبود من تمام دران کودکیم رو توی شکم پدرم سر کردم و انسان خود ساخته ای بار اومدم. در اینجا جا داره از ژوچیتر به خاطر نجاتم از شکم بابا تشکر کنم.)


    همون طور که گفتم هوراس بچه ی شر و شوری بود و در مدرسه برای خودش گروهی تشکیل داده بود و از بچه های کوچکتر اخاذی می کرد و با عرض تاسف دو تا از برادر زاده های من یعنی آرتمیس و آپولو هم در اون گروه حظور فعال داشتن.


    حالا حتما می پرسید: این داستان سرنوشتش کجا بود؟

    و هم حتما جواب خوام داد: عجله نکنید الان بهش می رسیم.


    در اون مدرسه دانش آموزی هم بود به اسم هوئه هوئه کویوتل(ایزد سرنوشت) که به اختصار بهش هوئه می گفتن اون بر خلاف الانش در بچگی خیلی ریز جسه بود و همین باعث می شد تا مورد توجه آزار ئ ادیت های هوراس قرار بگیره اما از اون جایی که خیلی مغرور بود و زیر بار حرف زور نمی رفت هوراس هم بیش از پیش اون رو اذیت می کرد تا اینکه یه سال عید که به همه ی بچه خدایان پیک نوروزی داده بودن هوراس هوئه رو به زور کتک مجبور می کنه تا در ایام تعطیلات نوروز مشق های عیدش رو براش بنویسه اما هوئه که دل خوشی از هوراس ندداشته تمام مشق ها را با خط بد و پر از غلط می نویسه و در روز اول شروع مدارس به هوراس می ده و هوراس هم بدون اینکه نگاهی بهش بندازه اون رو تحویل معلم می ده و معلم هم صاف اون رو می بره پیش پدر هوراس یعنی ازیریس.


    دیگه خوتون حدس بزنید چه اتفاقی افاده بعدش


    لحظه ای که ازیرس پیک نوروز رو به هوراس نشون می ده

    قیافه ی ازیریس در اون لحظه~x(

    قیافه ی هوراس بعد از زد و خورد







    نتایجی که از این داستان گرفتیم


    1. با هوئه در نیافتید چون مثل هوراس در کل زندگی سرنوشتتون اینه که بدبخت باشدی.

    2. مشق هاتون رو خودتون بنویسید






    مطمئنم حالا براتون یک سوال پیش اومده که چطوره که هوراس الان اینقد انسان خوب با ادب شریف و انسانیه خیلی سادس بعد از اون ماجرای مشق عید ازیریس من رو به استخدام کرد تا بر تربیت هوراس نظارت کنم و بعد از تلاش های فراوان و خون دل خورد و شب بیداری های بسیار موفق شدم از اون هوراس این هوراس رو بسازم به افتخار خودم
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  8. #27
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    mt4030


    دوشواری






    این امضا اصلا نوشته شده تا من رو آزار بده اما نگران نباشید من بیدی نیستم که با این باد ها بلرزم ولی محسن واقعا زشت نیست که هم سایتیت رو اذیت می کنی و بهش تیکه می اندازی؟

    کلمه ی دوشواری را می توان به چندین طریق مختلف معنی کرد که من اون ها رو می گم تا همه متوجه بشید محسن در تمام حالات کاری به جز کوچک شمردن توانایی من در نقد نداشتهو




    1.دوشواری: در این جا منظور محسن کلمه ی دشواری بوده اما به علت لهجه ی غلیظ شما فکر می کنید گفته دوشواری.

    معنی کلمه ی دشوار هم که معلومه یعنی سخت، مشکل و یا به کاری اتلاق می شه که از انسان زمان و انرژی زیادی می گیره.

    و محسن در این امضا می گه که نقد این امضا خیلی سخته و عمرا بتونی براش چیزی بنویسی.

    در اینجا جا داره تا بهش بگم « زهی خیال باطل»







    2. دوشواری: همتون می دونید معنی کلمه ی دوش چیه دوش یعنی پشت کمر.

    مثل اینکه می گن یارو بار مشکلات زندگی رو به دوش می کشه.

    کلمه ی واری هم در واقع کلمه ی واره بوده که به علت لهجه ی غلیظ محسن شما فکر می کنید نوشته واری.

    واره هم یعنی مثل، مشابه. مثل جمله واره یا شبه جمله که به کلمه ای که به تنهایی یک جمله محسوب می شه اتلاق می شه.

    که یعنی چیز کوچکی که مثل مشکل می تواند کمر را خم کند که در این امضا یعنی:

    نقد این امضا به قدری دشوار است که کمر نپتون زیر بار همین یک کلمه خم می شود.

    در این جا جا داره بگم « نپتون مثل کوه در برابر مشکلات می ایسته محسن»






    3. دوشواری: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند. یک معنی دیگر دوش، دیشب هست

    پس معنی جمله اینه که دیشب دیدم نپتون از دست امضای من کلافه شده بود.

    اما همش دروغه من مثل یک شیر این امضا رو نقد می کنم






    4. دوشواری: در این یکی برداشت از امضا دوش به معنی دوش حمام هست یعنی همون وسیله ای که وقتی وارد حمام میشید می روید زیرش و خودتان را می شویید.

    در اینجا محسن می گه نپتون بعد از کلی تلاش ناموفق برای نوشتن نقد من داغ کرد و برای خنک شدن رفت زیر دوش آب

    اما همون طور که گفتم واره یعنی مثل مانند پس منظور محسن چیزی شبیه به دوش بوده که آب رو از بالا به پایین می ریخته

    پس می شود گفت منظور محسن این بوده که نپتون بع از داغ کردن رفته زیر آبشار ویکتوریا تا کمی خنک بشه

    که دروغ محضه چون من توی آتلانتیس زندگی می کنم آتلانتیس هم زیر آبه پس کلا داغ نمی کنم.








    در این جا محسن که فکر می کنه من مثل .... توی نقد امضای اون موندم داره به ریشم می خنده

    اما زهی خیال باطل چون من اصلا ریش ندارم





    و اما سخن پایانی:

    محسن جان همین جا بهت بگم که نمی تونی روی من رو کم کنی حالا هر چقدر هم که امضا بگذاری باز هم نمی شه پس الکی خودت رو خسته نکن .






    پ.ن اگه در مورد امضا ها خواستید پست بدید هر پستی به لینک زیر برید


    https://www.pioneer-life.ir/thread2996.html
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  9. #28
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    shiny




    واقعن به این
    جمله معتقدم :

    بهتراست
    منفورباشی به خاطر چیزی که هستی ، بجای اینکه محبوب باشی به خاطرچیزی که نیستی . .





    سلامی به زیبایی نقد بنده/ چه نیکو بود انتقادات بنده
    اگر قصد داری که محبوب گردی تو شاینی/ کمی گوش کن پند زیبای بنده



    اولین کلمه ای که در این امضا خودنمایی می کنه کلمه ی واقعن بود من نمی دونم توی این دوره زمونه توی مدرسه چی به این بچه ها یاد می دن که هنوز نمی دونن واقعا رو واقعن نمی نویسن بلکه واقعا رو واقعا می نویسن.

    نمی دونم شاید هم واقعا نظام آموزشی تغییر کرده و واقعا کلمه ی واقعا رو واقعن می نویسن و یا شاید هم شاینی از اون دانش آموزهای تنبل و درس نخون هست.

    برای اطمینان از این موضوع دیشب به صورت مخفیانه به مدرسه ی شاینی نفوذ کردم و قبل از شناسایی شدن توسط سرایدار مدرسه موفق شدم سه تا از نمره های شاینی رو بخونم که عبارت بودند از:

    ریاضی: 9.75

    ادبیات:0.5

    علوم: 14

    دیگه حرفی برای گفتن نمی مونه...




    واقعن به این
    جمله معتقدم :


    واقعن خوبه که انسان به چیزی در زندگیش اعتقاد داشته باشه چون همین اعتقادات هست که به زندگی انسان هدف می دهد.





    بهتراست
    منفورباشی به خاطر چیزی که هستی ، بجای اینکه محبوب باشی به خاطرچیزی که نیستی . .



    همون طور که حتما می دونید کم هستند افرادی که مثل من و چند نفر دیگه که اسم نمی آرم بتوانند همبن طور الکی حرف های قلمبه سلمبه و دهن پر کن بزنن و مطمئنم که می دونید شاینی جزو اون افراد نیست.

    پس حتما داستانی پشت این امضا بوده و من وظیفه ی خودم می دونم که پرده از این داستان بردارم



    این شما و این تلفن قصه گوی عمو نپتون:


    سلام بچه های گلم امیدوارم همتون خوب خوش باشید امروز با یک داستان دیگه به خونه هاتون اومدم داستان امروز راجع به یک دختر خانومیه که خیلی تنبل بود به اسم شاینی این دختر خانوم درس نخون برای اینکه پدر و مادرش فکر کنن که بچه ی خیلی زرنگه همیشه وانمود می کرد که درس می خونه و هر روز به پدر و مادرش می گفت که یک بیست می گیره.

    فشاینی خانوم قصه ی ما به خوبی و خوشی در کنار خانوادش زندگی می کرد تا اینکه یک روز پدرش تصمیم می گیره برای تشکر از کادر سخت کوش مدرسه ی شاینی به مدرسه ی اون بره و دیگه گفتن نداره که دست از پا دراز تر و در حالی که نصفش از خجالت درون زمین فرو رفته به خانه بر می گرده و منتظر برگشتن شاینی از مدرسه می شه.

    پدر شاینی به محظ ورود شاینی برای اینکه حساب کار دستش بیاد اول یه چک آبدار بهش می زنه و بعد شروع به داد و بیداد می کنه که شاینی از اون ها هیچی نفهمید چون داد و فریاد پدرش سرعت مافوق بشری داشت اما در این میان توانست متوجه یک جمله بشود که همون جمله هم تاثیر عمیقی بر پیکره ی اون گذاشت و اون جمله این بود اگر ما از تو بخاطر تنبل بودنت بدنون می اومد بهتر از این بود که بخاطر یک مشت دروغ تو رو دوست داشته باشیم اونجوری لااقل می توانستیم برات معلم خصوصی بگیریم تا توی درس ها بهت کمک کنه...

    و از اون به بعد شاینی شروع کرد به درس خوندن و تا آخر عمر در کنار خانوادش به خوبی و خوشی زندگی کرد.


    خب دیگه بچه های گلم تا یک داستان دیگه از تلفن قصه گوی عمو نپتون شما رو به خدا می سپارم.



    این هم داستان این امضا البته به همین سادگی ها هم نبود بعد از دعوای اون شب شاینی مجبور شد تمام شب رو پشت در خونشون سر کنه مدارکش هم موجوده

    images (17).jpg

    این عکس آواتار شاینی هست که اون رو درحالی که پشت در خونشون کز کرده نشون می ده اگه دقت کنید می توانید بغض ناشی از دعواش با پدرش رو در چشماش ببیندید.



    سخن آخر: زمانی که شما داشتید داستان امضای شاینی رو از تلفن قصه گوی عمو نپتون گوش می دادید من یک تحقیق انجام دادم و متوجه دم که واقعا، واقعا رو به صورت واقعن نمی نویسن بلکه واقعا رو در مدارس هم واقعا تدریس می کنن.


    @shiny
    ویرایش توسط nepton : 2014/04/04 در ساعت 14:19
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  10. #29
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    momo jon



    باد می وزد …
    میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
    تصمیم با تو است . . .



    سلامی به زیبایی نقد بنده /چه نیکو بود انتقادات بنده

    زمانی که باد می آید از سمت مغرب/ بسازم یه دیوار از سمت مشرق



    [CENTER][/

    باد می وزد...CENTER]


    این جمله من رو یاد یک شعر از کامران رسول زاده انداخت


    کوچکتر از آنکه مرا زیر و رو کنی/ حتی اگر هر آ«چه که داری رو کنی
    کوچکترید از انکه بدانید من کیم/ از کوه ها نام مرا جستجو کنید
    ای بادهای سرد مخالف منم درخت/ باید که ریشه های مرا جستجو کنید
    ای باد های سرد مخالف می ایستاده ام/ این ریشه ام که خنجرتان را فرو کنید
    بر مباد تیغ شما زخمی ام کند/ شاید به خواب مرگ مرا آرزو کنید


    ***

    بر من مباد نقد تو زخمی ام کند/ باید به خواب مرگ مرا آرزو کنی






    میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
    تصمیم با تو است . . .




    من موندم تو توی جه عصری زندگی می کنی که خبر نداری حتی آسیاب ها هم دیگه برقی شدن و اصلا آسیاب های بادی منسوخ شدن.

    حالا هم از اونجایی که نمیخوام پول هات رو برای ساخت آسیاب بادب حروم کنی چند تا پیشنهاد بهت می دم که هم پولت رو دور نریزی هم کلی سود از اون ها بدست بیاری.



    1. توربین بادی: مناطق باد خیز محل خوبی برای ساخت توربین های بادی هست و می شود به وسیله ی اون ها انرژی پاک بدست آورد و یک نیروگاه خصوصی برق بادی ساخت.

    با این کار علاوه بر اینکه به حفظ محیط زیست کمک می کنی از طرف دیگه سود سرشاری هم از احداث این نیروگاه بدست می آوری.



    2. جذب توریست های ایرانی و خارجی: در صورتی که محلی برای کرایه ی کایت یا گلایدر درست کنی سالانه هزاران نفر برای تفریح به اون محل میان و می توانی سود سرشاری از اون بدست بیاری.



    3. این پیشنهاد از پیشنهاد های قبلی به صرفه تره چون هم هزینه ی کمتری نیاز داره هم می توانی هر زمان که خواستی ازش استفاده کنی.

    پیشنهادم اینه که لباس هایی رو که میشوری رو بند پهن کنی تا توسط باد با سرعت خیلی زیادی خشک بشن که از لحاظ زمانی برایت خیلی به صرفه هست.




    در این جا جاداره از نمسیس بخاطر کمک شایانش برای نگارش این نقد تشکر کنم.



    @momo jon
    ویرایش توسط nepton : 2014/04/04 در ساعت 14:48
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  11. #30
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    Cyrus-The-Great




    .I don't know where I'm going, But I'm on my way

    Carl Sagan-



    امروز به یاد قدیم ها با یک نقد اتهام برانگیز اومدم تا پرده از چهره ی واقعی علیرضا بردارم



    ترجم ی فارسیه امضای علیرضا: من نمی دانم که به کجا میروم ، اما من در راه هستم
    کارل ساگان -




    اول از همه برای اونایی که برای اظهار فضل دست به نوشتن این امضاهای قلمبه سلمبه زدن بگم که فکر کردی فقط خودت بلدی؟

    من نمی دانم که از کجا مده ام اما می دانم که کجا هستم.

    بفرما کاری داشت؟

    اما خودت بگو فایده ی این جملات چیه اگه پشت اون ها عملی نباشه؟ از قدیم گفتن ز عمل کار برآید به سخندانی نیست.


    وقتی می گی نمی دونی به کجا می ری یعنی توی زندگیت هدهی نداری و کسی که در زندگیش هدف نداشته باشه عالت دست دیگران می شه.

    و با سخنان زیبا اما بی معنی خیلی زود از را به در می شه.

    برای مثال تو خیلی به کشورت و تمدن تاریخیش علاقه داری این از نام کاربریت که کورش بزرگه کاملا مشخصه.

    اما این نیز مشخصه که تحت تاثیر فرهنگ غربی قرار گرفتی و این رو کاملا از نوشتن اسم کاربری و امضات به زبان سخیف و بیگانه ی انگلیسی می شود فهمید.




    دشمنان ما همیشه به دنبال افرادی مثل تو هستن تا با سخنان زیبا آرمانگرایانه و مانند گرگی در حیئت میش افکار شما رو تحت تاثیر قرار دهند.

    بیشتر کسانی که در ترور نخبه های کشور یا بمب گذاری ها دست داشته اند یا هکرها و دیگر عوامل اختلالگر جزو همین افراد هستند که توسط عوامل خارجی مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.

    و تمام این ها به این دلیل بوده که این افراد برای زنگی شان هدفی نداشته اند و دشمنان ما تونسته اند مانند برگی در باد آن ها را برای اهداف شوم خود برقصانند.



    اما هنوز هم برای تو دیر نشده.

    تو نمی دانی که به کدام راه کشیده می شوی اما هنوز در اول راه هستی و فرصت برای جبران هست تا دیر نشده برگرد.

    تمامی اعضای سایت با آغوش باز پذیرای تو هستند ما تو را درک می کنیم و از تو کینه ای به دل نمی گیریم.

    تو هم می توانی با ما برای آبادانی کشورت تلاش کنی. آری ما پشت تو هستیم.

    تمام اعضای سایت زندگی پیشتاز پشت تو هستند.






    معذرت می خواهم که مجبور شدم این امضا رو جدی بنویسم اما جز این راهی برای برگرداندن یکی از دوستانمون که در دام بیگانگان افتاده بود وجود نداشت.
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
صفحه 3 از 4 نخست 1 2 3 4 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 37

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سئو سایت و سرعت لود شدن سایت
    توسط asgharji در انجمن فیلم و سریال و انیمه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2016/08/30, 11:52
  2. پاسخ: 10
    آخرین نوشته: 2016/06/23, 14:09
  3. ارزیابی تیم مدیریت اصلی سایت
    توسط Mr.Sohrab در انجمن بایگانی
    پاسخ: 18
    آخرین نوشته: 2015/09/15, 21:27
  4. تغییر و تحولات مدیریت های سایت
    توسط Mr.Sohrab در انجمن بایگانی
    پاسخ: 30
    آخرین نوشته: 2013/09/21, 09:00
  5. پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2013/08/03, 17:09

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •