ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 5 نخست 1 2 3 4 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41

موضوع: وحشی

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن

    وحشی

    با سلام و خسته نباشید
    نیمچه داستانی دیگر از اینجانب!
    خب میدونم احتمالا بعد از خوندنش میگین چرا با این حجمکم فایل پی دی اف گذاشتی!
    به چند دلیل!
    1- اینجوری با اماز دانلود میتونم بفهمم چند نفر خوندن و اینقدر بد بوده که نظر ندادن!
    2- پی دی اف قشنگ تره
    3- پی دی اف دوس دارم
    4- موز خیلی دوس دارم

    http://s7.picofile.com/file/82358321...DB%8C.pdf.html

    گوشه ای از متن: قهقهه اهریمنان و ناله های کودکش بی مفهموم دورش می چرخید
    داستان دو صفحه ای می خواین بیشتر از این خلاصه بزارم؟؟؟؟
    اقا من نقد می خوام یالا!!!
    بخونین و نظر ندیدن حلال نمی کنم!!!
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  2. #11
    تاریخ عضویت
    2015/10/15
    نوشته‌ها
    46
    امتیاز
    3,301
    شهرت
    0
    256
    پليس سایت
    خیلی قشنگ بود ممنون توصیفات خیلی قشنگی داشت
  3. #12
    تاریخ عضویت
    2015/05/07
    محل سکونت
    TeH
    نوشته‌ها
    103
    امتیاز
    2,218
    شهرت
    0
    415
    کاربر انجمن
    آخی........چه دید قشنگی بود........
    توله خرسه ایده خیلی خوبی بود به داستان یه جو خاصی داد
    الهی....دلم سوخت...!
    خیلی خوب بود محمد افرین مثل همیشه خیلی خوب بود
    [CENTER][COLOR=#40e0d0][SIZE=3][FONT=verdana] [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#40e0d0]من آوازم که می روم به سینه ی قبیله ای
    [/COLOR][CENTER][COLOR=#40e0d0]نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای[/COLOR][COLOR=#008000]
    [/COLOR][COLOR=#99cc00]سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را[/COLOR][COLOR=#008000]
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها[/COLOR]
    [/CENTER]
    [COLOR=#ff8c00]منو تو وارث خورشید و ماهیم
    [/COLOR][COLOR=#ff8c00]منو تو نغمه ای بی اشتباهیم[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#800080]تا زمینی می چرخد تا هوا هواست[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#000080]منو تو در جنونی سر به راهیم [SIZE=3][FONT=verdana]
    [/FONT][/SIZE]
    [/COLOR][/CENTER]
  4. #13
    تاریخ عضویت
    2013/08/23
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    495
    امتیاز
    97,773
    شهرت
    8
    3,651
    مدیر تایپ و اسکن
    بسی زیبا... مثل همیشه...
    فقط...
    خیلی کم بود... (@kiya)
    ...though the truth me vary, this ship will carry out body safe to shore

    little talks - the monsters and men
  5. #14
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط kiya نمایش پست ها
    خیلی قشنگ بود ممنون توصیفات خیلی قشنگی داشت
    ممنونم مرسی
    نقل قول نوشته اصلی توسط narges.o نمایش پست ها
    آخی........چه دید قشنگی بود........
    توله خرسه ایده خیلی خوبی بود به داستان یه جو خاصی داد
    الهی....دلم سوخت...!
    خیلی خوب بود محمد افرین مثل همیشه خیلی خوب بود
    بازم ممنونم مرسی
    نقل قول نوشته اصلی توسط Leyla نمایش پست ها
    بسی زیبا... مثل همیشه...
    فقط...
    خیلی کم بود... (@kiya)
    بازم ممنونم مرسی
    بس بود دیگه هدف دار بود و برای رسیدن به هدف باید از کوتاه ترین مسیر حرکت نمود( حال کردین؟ از اینم جمله ها بلدین شماها؟؟؟)

    مدیونین فک کنین الان نقل قول کردم که تاپیک بیاد بالا یه چند نفر دیگه هم بخوننا!!! خخخخخخخخخخخخ
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  6. #15
    تاریخ عضویت
    2014/04/28
    محل سکونت
    قبرستون
    نوشته‌ها
    304
    امتیاز
    172,578
    شهرت
    2
    1,885
    معاون سایت
    آخجون یه ذهن مریض مثه خودم پیدا کردم
    تو هم پس معتقدی مرگ شخضیت های داستان خیلی چیزه خوبیه
    ولی یه چیزی هدفش چیبود؟
    به جز هدف داستان که برام گنگ بود تصویر سازیت خیلی خوب بود
    فقط برای کشف #nobody ها زنده هستم و نفس میکشم!
  7. #16
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط admiral نمایش پست ها
    آخجون یه ذهن مریض مثه خودم پیدا کردم
    تو هم پس معتقدی مرگ شخضیت های داستان خیلی چیزه خوبیه
    ولی یه چیزی هدفش چیبود؟
    به جز هدف داستان که برام گنگ بود تصویر سازیت خیلی خوب بود
    ذهن مریض؟؟؟ خودتی!!!!
    نخیر من معتقدم بستگی به موضوع و هدف مرگ شخصیت میتونه تاثیر داستانو بیشتر کنه، مرگ یه نفر که خواننده دوسش داره معمولا تاثیر گذاره!
    هدفش چی بود؟ یعنی واقعا معلوم نبود؟؟؟ به نظرم خیلی مشهود بودا! میخواست بگه وحشی ادمایین که حیوونای وحشی رو با وحشی بازی و الکی مکشند نه اون حیوونایی که برای دفاع از خودشون وحشی بازی در میارن!( حال کردین چقدر وحشی استفاده کردم؟؟؟)

    یه بار دیگه تاکید می کنم ذهن مریض خودتی!!! خخخخ
    مرسی بابت این که خوندی و نظر دادی! تشکر
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  8. #17
    تاریخ عضویت
    2012/06/06
    محل سکونت
    somewhere out there
    نوشته‌ها
    215
    امتیاز
    10,624
    شهرت
    0
    1,005
    کاربر انجمن
    چند تا چیز تکنیکی که به ذهنم رسید:
    "وحشت زده بود. ترسیده بود و ترس دیوانه اش کرده بود"
    "ترس چشمان ریزش را سرخ کرده بود"
    "وحشت چنگ انداخته بر سینه اش..."
    "می لرزید نه از ترس، نه از..."
    "درد پنجه ترس را محکم تر کرد"

    فکر کنم متوجه منظورم شدی. تعداد نسبتا زیاد تکرار از الفاظ ترس و وحشت. حرف جدیدی نیست قبلا هم توی نقدها بعضی جاها گفتم. زمانی که هدف القا و بیان حس یا فضایی هست، چه بهتر که اون حس یا فضا را غیر مستقیم و به صورتی که خواننده خودش اونها را پیدا کنه خلق کنیم. احساس میشه تو تاکید روی ترس داشتی و باعث شده از "لفظ" ترس یا وحشت زیاد استفاده کنی. اگر در توصیفات یا فضاسازی جریان می دادی این حسو قوی تر می شد.

    نکته دیگه در مورد توصیفات، جزئیات خوبی از چشم، دهان خرس یا نیزه و شمشیر و... ایجاد کردی ولی مثلا چیزی از محیط اطراف توصیف نکردی. دقت کن اینجا فقط محیط از لحاظ "مادی" بودنش موثر نیست. چیزیه که قبلا هم گفتم، از نظر من توصیف محیط زمانی که منجر به خلق فضای "معنوی" یا اتمسفر عمیقتر میشه اهمیت بیشتری پیدا می کنه.(فکر کنم قبلا کمی مفصل تر در این باره حرف زدم) به عنوان مثال چیزی درباره زمان روز (صبح یا شب) نگفتی. چیزی درباره اینکه مثلا قضیه کنار یه غار که می تونه جای زندگی خرسه باشه یا وسط یه دشت، بالای کوه، کنار رودخونه و... نگفتی. ممکنه نظر بعضی بر این باشه که اینا مهم نیست و توی یه داستان کوتاه دو صفحه ای حاشیس، ولی از نظر من باعث میشه داستان در سطح عمیقتری شکل بگیره که میشه باهاش ارتباط نزدیکتری برقرار کرد. اگر من بودم زمان مرگ خرس؛ وقتی می خواد چشماشو ببنده مثلا از رنگ آسمون و شکل ابرا حرف می زدم. ببین یه موقع هست تو توصیفاتت در حد ساده تر و کلی تریه و این مربوط به خودته که چقدر توصیف می خوای وارد کنی. ولی از نظر شخص من وقتی اونقدر دقیق درباره حالات چشم و حرکات خرس حرف می زنی و در مقابلش توصیفات فضا ناقص و کار نشدس، یه عدم تعادلی به وجود میاد که چه بسا از دید خواننده محسوس هم نباشه ولی به نظرم روی قوت داستان تاثیر میزاره. و همینطور به نظر میرسه شرح جزییات نبرد مهم تر و اساسی تره که حس می کنم این زیاد با روحیه داستان و حرفی که می خواستی بزنی زیاد جور درنمیاد. تو می خواستی بگی اون خرس روح و احساس داره و در مقابل این انسانها هستن که از دید او وحشی به نظر میان. خب اینو می تونی با تاکید بیشتر در نوشتت بیاری تا جزییاتی که در این مسیر همراهی نمی کنن. دقت کن که من نمی گن اون جزییات اضافه و بیهودن. دارم میگن تعادله کمک می کنه در مسیری که می خوای حرفتو بزنی.

    از نظر من اینکه گفت و گوها محاوره ای باشه یا ادبی به نویسنده و درکش نسبت به داستان و فضاش بستگی داره. یه جا ممکنه فکر کنه محاوره ای بودن کمک کنه جای دیگه ادبی بودن. یا با توجه به موقعیت و شخصیتها می تونه بعضی گفت و گوها ادبی و بعضی محاوره ای باشه. به عنوان مثال صحبت شاه با وزیرش می تونه ادبی باشه و گفت و گوی وزیر با یه نفر دیگه محاوره ای (حتی گفت و گوی شاه با وزیر هم می تونه متناسب با شرایط داستان محاوره ای بشه. فرض کن شاه و وزیر توی یه چاه افتادن و در حال مرگن، اونجا می تونه محاوره ای بشه، یا اصلا نویسنده می تونه تصمیم بگیره همه گفت و گوها ادبی باشن، به نظرم بستگی به خواست و تسلط نویسنده داره)

    چند جا ایراد تایپی داشتی. (شمشیر درخشش را در پشمهای خرس خاموش کند) و دو سه تای دیگه.

    معدود صحبتهایی که وجود داشت تا حدی تصنعی به نظر می اومدن " سلطان مطمئنیم که شما هم لذت بردید" می دونم گفتنش راحته و در عمل پیدا کردن چیزای بهتر کار سختیه. صرفا به عنوان خواننده نظرمو میگم.

    در نهایت هم نظرم درباره سیر نوشتنت اینه که در توصیف چیزی که می خوای به یه پختگی نسبی رسیدی. از بین الفاظ و جمله بندی ها می تونی چیز مناسبی بیرون بکشی. اما منتظر اتفاقی فراتر از این هستم. منتظرم از حد این آرایش جملات و توصیفات بگذری. منظورم اصلا این نیست که خوب نیستن یا بی فایدن. صادقانه بگم فکر می کنم این نوشته ها از جنس تمرینن و البته لازمن. حرفم اینه نباید هیچ وقت راضی باشی به چیزی که داری و قانع باشی به سطحی که می تونی توش بنویسی. مدام باید در تلاش برای کاویدن و رسیدن به جاهای عمیقتر باشیم. صرفا پیشنهاد منه ولی ایده بعدی که به ذهنت رسیدو سعی کن با یه آزادی و رهایی بیشتری بنویسی.در مرحله اول کمتر گیر استفاده از جملات شکیل باش و بعد می تونی برگردی و با دید بازتر و کلی تر اصلاحشون کنی. کاملا می دونم که کار راحتی نیست. شاید هم احساس کنی که اصلا این کار به دردت نمی خوره یا نمی تونی باهاش ارتباط برقرار کنی. مهم نیست، صرفا نظر من بود و می تونی هر وقت که مناسب دونستی امتحانش کنی. قصدم بردن داستان (در واقع خودت) به سطح عمیقتره و رسیدن به جاهای نابتر و دست نخورده تر توی وجود خودته.

    تکه ای از شعر والت ویتمن:
    Oh me! Oh life! of the questions of these recurring
    Of the endless trains of the faithless, of cities fill’d with the foolish
    Of eyes that vainly crave the light
    What good amid these, O me, O life?

    the answer

    That you are here—that life exists and identity
    That the powerful play goes on
    and you may contribute a verse
    ویرایش توسط master : 2016/02/04 در ساعت 17:29
    [LEFT]time is passing by anyway...[/LEFT]
  9. #18
    تاریخ عضویت
    2015/01/23
    نوشته‌ها
    134
    امتیاز
    6,291
    شهرت
    0
    197
    کاربر انجمن
    واااوووووووو چه خوب بود خلصت دانلود كردم انشالله بعد نغمه ميخونمش
    پ.ن الان جلد اول نغمه ام صفحه 20روزي هم قبل خواب 10 صفحه ميخونم


    سرها
    ميغلتند
  10. #19
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط جلاد نمایش پست ها
    واااوووووووو چه خوب بود خلصت دانلود كردم انشالله بعد نغمه ميخونمش
    پ.ن الان جلد اول نغمه ام صفحه 20روزي هم قبل خواب 10 صفحه ميخونم
    بعد از نغمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس دیگه واسم اس ام اس کن بهشت نظرتو....خخخخخ
    ایشالله
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  11. #20
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    خب داستان رو خوندم ایده ش رو دپست داشتم
    علی آقا هم که زحمت کشیده و حسابی نکات رو گفته دستش درد نکنه
    خوب تونسته بودی اون خوی حیوانی انسان رو به تصویر بکشی
    دمت گرم
    بازم بنویس
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
صفحه 2 از 5 نخست 1 2 3 4 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •