ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2015/05/07
    محل سکونت
    TeH
    نوشته‌ها
    103
    امتیاز
    2,218
    شهرت
    0
    415
    کاربر انجمن

    Thumbs up ما و اندکی باعرفانیات مولانا

    سلام به همه دوستای پیشتازی . چند وقت پیش یه شعر توی کتاب ادبیاتمون بود ( اب زنید راه را هین که نگار میرسد / مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد / راه دهید....) به طرز عجیبی جذب اشعار مولانا شدم ... یه عرفان وحال خاصی داره شعرهاش . مضمون شعرهاشو خیلی دوست دارم .امیدوارم شماهم خوشتون بیاد


    photo_2015-09-13_15-29-33.jpg


    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد


    به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد


    در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران

    به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

    ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس

    یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

    تو را بر در نشاند او به طراری که می آید

    تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

    به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین

    که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد

    نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

    نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

    بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان

    میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

    بنه سر گر نمی گنجی که اندر چشمه سوزن

    اگر رشته نمی گنجد از آن باشد که سر دارد


    چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می دار

    از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد


    چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی

    حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

    چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
    که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

    1431934764052538.jpg

    من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

    پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگوسخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
    ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
    دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
    آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

    گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
    گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

    من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
    سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
    قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
    در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو
    گفتم ای دل چه مه است این دل اشارت می کرد
    که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

    گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
    گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
    ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
    خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
    گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست

    گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو





    [CENTER][COLOR=#40e0d0][SIZE=3][FONT=verdana] [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#40e0d0]من آوازم که می روم به سینه ی قبیله ای
    [/COLOR][CENTER][COLOR=#40e0d0]نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای[/COLOR][COLOR=#008000]
    [/COLOR][COLOR=#99cc00]سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را[/COLOR][COLOR=#008000]
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها[/COLOR]
    [/CENTER]
    [COLOR=#ff8c00]منو تو وارث خورشید و ماهیم
    [/COLOR][COLOR=#ff8c00]منو تو نغمه ای بی اشتباهیم[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#800080]تا زمینی می چرخد تا هوا هواست[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#000080]منو تو در جنونی سر به راهیم [SIZE=3][FONT=verdana]
    [/FONT][/SIZE]
    [/COLOR][/CENTER]
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •