مو هم بالاخره خوندم فصلو... فصلي بود بس جالب بس!!
يكي از نكاتي كه به نظرم اومد پخته تر شدن قلم سينا بود...منظورم اينه كه خيلي نويسنده ها هستن كه سال هاي سال مينويسن و باز وقتي اولين كتابشونو با اخرين كتابشون مقايسه ميكني تفاوت چنداني حس نميكني... اما چيزي كه هست تقريبا اين پيشرفت نوشتن و خلاقيت رو تقريبا توي فصل به فصل داستان سينا ميشه ديد و توي اين فصلم كه خيلي واضحه...
چيز جالب ديگه اي كه توي اين فصل بود قدرت استفاده از دو نوع نگارش كاملا متقاوت بود... بخش اول فصل كه در واقع كابوسي حقيقي بود نگارش كاملا متفاوتي از باقي داستان داشت... توي بخش اول از توصيفات ادبي بيشتري استفاده شده بود در صورتي كه استفاده از اين توصيفات رو ميشه گفت تقريبا اصلا توي بخش دوم ديده نميشد و جاشو به يه توصيف عادي داده بود كه خب باعث ميشد كاملا ادم در شخصيت اين شخص مجهول واضح فرو بره و دنيا رو از ديدگاه اون ببينه... خيلي خوب تونسته بود دنياي كاملا مجهول رو كمي تا قسمتي به ما بشناسونه و اين كار رو نه تنها با فضاي داستان كه كامل متصور پذير بود انجام داده بود بلكه با شخصيت ها هم بعينه همين كار رو انجام داده بود...
چيزي كه توي داستان سينا دوست دارم اينه كه تنوع زياده... مثل اكثر فانتزي ها نيومده تنوع و توصيفات گروه هاي مختلف رو حذف بكنه بلكه اجازه ميده تو دنياي متنوع و رنگاوارنگي داستان بخونيم...
اين مجهوليت شخصيت اصلي هم خوب دراومده بود... نشانه هايي براي شناسايي اش بود و اين درست همونطوريه كه يك عامل مجهول در داستان بايد باشه...
با وجود تموم اينها هميشه جا واسه ي پيشرفت هست
مردم راضي بشو نيستن كه نيستن و سيناي بيچاره هم گير يه جماعت بني اسراييلي افتاده كه مثل جلاد داريم پوست از كله بيچاره ميكنيم...
بهرحال نكته ابن جاست كه اگه ادم ببينه كسي پتانسيل بهتر شدنو نداره و چرت غيرقابل تحملي نوشته خب طبعا وقتشو هم نميزاره كه اون كار رو نقد كنه و چيزايي كه به عقلش ميرسه رو به نويسنده بگه.... اما خب پتانسيل بهتر تر تر تر تر شدن تو سينا هست واسه همينم هي گير ميدم به بدبخت!!!
از نكاتي كه جاي پيشرفت داشت توصيف لباس ها و فضاهاست... توصيف كلي خيلي خوبي بهمون داد و قشنگ الان اين جاي جديد-كهربا- برام قابل تصوره كه اين خودش خيلي خوبه اما طرح كلي در كل داستان ثابت باقي خواهد موند... ما يه سري جزييات هم لازم داريم كه فقط و فقط مربوط به اين فصل. باشه تقريبا... حتي ممكنه عموميت هم داشته باشن اين جزييات مثلا الان ما اطلاعي راجع به فضاي جامعه اين شهر كهربا نداريم: بيشترا موجوداتي انسان گونه هستن يا شياطين مختلف؟ شايدم در جوار هم همزيستي ميكنن؟
چطور لباس ميپوشن اين اهالي محترم؟ هوا چطوريه؟ سرد؟ گرم؟ خشك؟ افتاب هست يا همه جا ابره؟ فضاي شهر چه شكليه؟ ساختموناش بلندن يا كوتاه؟ سنگيه يا چوبي و كلبه اي؟ حتي كافه بار چه بويي ميده؟ جمعيت زياده اونجا؟ اگه اره چرا؟
حالا حتما لازم نيست تموم اينايي كه گفتم تو فصل يك ذكر بشه ها! صرفا يه ياداوري بود كه حالا تو همين فصلاي اوليه بهش پرداخته بشه چون اگه ما اين شهر رو شهري مثلا هميشه ابري متصور بشيم و بعدا شونصد صفه جلوتر بگي نه اكثرا افتابيه خب ضربه بدي به تصورات خواننده ميخوره...
يه سري مشكلات نگارشي و اينا هم بود كه خصوصي به خودش گفتم اما سرجمع فصل بسيار دلنشيني بود من كه از خوندنش لذت بردم مرسي سينا خسته نباشي!!
قابل توجه دوستان: اصولا وقتي خييييييييلليييييييي منتظر يه چيز باشن و هي بگن فصل بده فصل بده قاعده اش اينه كه وقتي نويسنده بينوا فصلو گذاشت بازم ابراز وجود كنيد و نويسنده رو با حضورتون دلگرم كنيد...
خخخخخخ يه كاري نكنيد من راه حل هاي شيطاني ياد سينا بدما!!!!! بدو بدو نظر بزار كه هرچي هم نظر بخوره كمه.... تجربه ثابت كرده مقدار نظرات تاثير مستقيمي روي سرعت فصل دهي نويسنده داره....حالا خود دانيد!!