ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: نظرتون در مورد کاور جلد دو؟

رأی دهندگان
85. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
  • عالی شده

    68 80.00%
  • خوبه

    16 18.82%
  • بد نیست

    0 0%
  • نیاز به کار بیشتر داره

    1 1.18%
صفحه 12 از 22 نخست ... 2 10 11 12 13 14 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 220

    جلد اول سفیر کبیر: قدرت ذهن

    • نویسنده کتاب: س.فتحی
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 83
    • ایجاد شده در: 2013/08/02
    • امتیاز:
    • کتاب کامل است.
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور

    سفیر کبیر
    جلد اول: قدرت ذهن


    پیشگفتار:
    آن هنگام که آخرین بازمانده از دو قوم باستانی زاده می شود، آخرین پیشگویی به حقیقت می پیوندد. سرنوشت تغییر می کند و دروازه های آینده به روی محارم بسته می شوند. حقیقتی تلخ شکل می گیرد، در آن هنگام حقیقت شکلی تازه به خود می گیرد. در آن دم که خود را در دنیایی ناشناخته می بیند، دنیایی پر از شگفتی و خیال انگیز... که هر کاری در آن ممکن است، پس به واسطه قدرتی ناخواسته قدرتی را می دزدد. در آن دم تقدیر همگان عوض می شود و سیاهی ...



    • جلد یک و نیم و تا حدودی جدا


    سلام
    خوبید؟ در مورد داستان اینکه نیاز هست یه جلد هم مرتبط و هم جدا نوشته بشه که یه چیزایی رو روشن کنه، چون با توجه به زاویه دید ، محدودیت دارم و نمی تونم یه سری از حقایق رو روشن کنم. البته خیلی راحت میشه توجیه کرد اما مسائلی هست که با توجه به اتفاقات جلد اول نیاز هست یه توضیحاتی داده بشه. همینجا نظرتون رو در مورد کاور بگید، این پیشگفتار هم که دیگه تابلو هست. البته تکه ای از داستانه مثل سفیر کبیر، حتما در مورد جادوگر ریشه و کاور نظر بدید، ممنون.



    آنگاه که دوران کهن خاتمه و دوران نو آغاز شود و ماه قدیم در آغوش ماه جدید ناپدید شود. آخرین فرمان منتِس اجرا خواهد شد، دروازه های سرنوشت برای آخرین بار به روی محارم گشوده خواهند شد و آینده در مسیر پر از ابهام قرار خواهد گرفت. آنگاه که وارث میراث کهن انتخاب شود، فَتوم برای آخرین بار بیدار خواهد شد تا جدال آخر زمان را نظارگر باشد. جدالی خونین میان بازماندگان روی خواهد داد، در حالی که تقدیر در آخرین سپیده دم سرخ رقم خواهد خورد.




    پیشگفتار:
    چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود.
    توجه: در مورد کاور و همینطور ذهنیتتون در مورد پیشگفتار نظر بدید. البته یه نکته، این متن و کاور رو هر کجا دیدید همون جا تو همون سایت نظر بدید. ممنون. فصل اولم برای پنج شنبه هفته بعد، طبق گفته های قبلی. تشکر از پست اول یادتون نره. همچنین روی قسمت خوانده ام پست اول کلیک کنید تا در صورت بروز رسانی مطلع بشید. ممنون.



    1. فصل بعدی در کار نخواهد بود، همانطور که گفتم اول جادوگر ریشه بعد آوای مرگ؛ پس اگر خواستید فصل رو نخونید.
    2. هر کسی گفت سینا می خواد فصل بذاره و اینکه فصل بهش دادم؛ اصلا باور نکنید.
    3. کسانی که از اعتمادم سوئ استفاده کنند، خب خودشون ضرر می کنند.
    4. از کسانی که کمک کردن هم تشکر می کنم.
    5. داخل سایتم آپ نکنید، لینکش رو چون قرار نیست فصل بعدی در کار باشه.
    6. در آخر هم امیدوارم از این فصل لذت ببرید.

    فصل اول











    تصاویر پیوست شده

    snnxycwo.jpg  


    ویرایش توسط M.A.S.K : 2015/06/18 در ساعت 05:19
  1. 89
  2. #112
    تاریخ عضویت
    2012/12/02
    نوشته‌ها
    319
    امتیاز
    24,777
    شهرت
    0
    1,781
    تایپیست
    کاور جدید خیلـــــــــی عالیه!

    از قبلیااا خیلی بهتره...


    اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار
    این ملت کتاب نمی‌خوانند....

    احمد شاملو


    A.A
  3. #113
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    سلام کاورت خییییییییییلی خوبه!
    ولی یه سوال اون هیولا ها کین؟اسمشون چی بود؟
    Loading ...
  4. #114
    تاریخ عضویت
    2014/03/08
    نوشته‌ها
    336
    امتیاز
    19,797
    شهرت
    0
    2,616
    نویسنده
    کاورت عالی شده سینا.

    از اولی بهتر بود.

    اولی به جوری بود ...

    اصلا انگار چندتا عکس رو گذاشته بودی کنار هم.

    خیلی جالبه این یکی .

    ازش خوشم میاد!

    هوف..
  5. #115
    تاریخ عضویت
    2013/08/10
    محل سکونت
    در هر لحظه در همه جا!
    نوشته‌ها
    613
    امتیاز
    16,585
    شهرت
    0
    2,986
    مدیر بازنشسته
    کاورش فوق العاده شده.

    خیلی خیلی بهتر از قبلیه

    موفق باشی
    [SIZE=4][COLOR=#800000][B]
    [LEFT].I don't know where I'm going, But I'm on my way [/LEFT]
    [RIGHT]Carl Sagan-[/RIGHT]
    [/B][/COLOR][/SIZE][CENTER]
    [SA][IMG]http://up.vbiran.ir/uploads/18141143526292613078_photo_2015-06-26_00-26-59.jpg[/IMG][/SA][/CENTER]
  6. #116
    تاریخ عضویت
    2014/05/24
    نوشته‌ها
    6
    امتیاز
    6,119
    شهرت
    0
    21
    کاربر انجمن
    کاور عالی شده ولی کاور جلد دو خوف تره.
    فکر کنم اون هیولا ها همون عنکبوت های تویه غار باشن.
  7. #117
    تاریخ عضویت
    2012/09/04
    نوشته‌ها
    102
    امتیاز
    16,932
    شهرت
    0
    720
    مدیر انجمن
    سلام
    خب نظرات رو تا جایی که بتونم و مجاز باشه جواب میدم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط smhmma نمایش پست ها
    خب منم خوندم و باید بگم هنوزم به نظرم عالیه
    راستش من از همون اولاش که اون یارو داخل دنیای سیاه شروع به حرف زدن کرد و درمورد احضار شدنش گفت شک کردم همون فافنیر یا همچین چیزی باشه که به دستور الفرد رفته بود جاسوسی و بعد تقریبا یقیین پیدا کردم ولی اخرش یه چیز باعث شکم شد
    اخرش انگار اونی که تعقیبش کرده بود فافنیر بود چون این کسی که از زبونش داستان رو نوشته بودی به طرف مقابلش گفت فافنیر
    درسته؟؟
    پس یعنی این یکی از زیر دستان فافنیر بود؟؟

    درکل خلی خوب و خفن بود خوشم اومد ولی فک کنم چن صفحه ی اول شخصیتش فرق داشت با اون یارو جاسوسه
    اولش که درمورد یکی حرف می زد که حبس شده بود بعد از دور نوری دید و اینا
    اون یارو با اینی که مشاور لرد بود فرق داشت مگه نه؟؟
    اخه اصن دوتا محیط متفاوت بود
    اولی به نظر خود الفرد میومد ولی دومی به نظر فافنیر یا جاسوس فافنیر میومد
    یه چیز عجیبی هم که بود هفت روز به وقت زمین بود که وارد این دنیا شده بود
    اگر برای ادمایی که روی زمین بودن هفت روز طول کشیده بود پس این ماجرا هایی که توی این فصل بود باید خیلی خیلی قبل از این باشه که الفرد به بلوغ برسه.
    درواقع باید هفت روز بعد زمانی باشه که الفرد روح رو وارد بدن فافنیر کرد و بعد فرستادش به این بعد
    پس سالهای زیادی باید اینجا زندگی کنه تا زمانی که الفرد به بلوغ برسه درسته؟؟
    اونجوری شاید بشه صدها سال
    عجیبه برام
    قبلا گفتم، روایت داستان خاص هست و همین نوع باعث شده که داستان روایتش سخت بشه. گفتم حتی این امکان داره نتونم و از پسش بر نیام، چون در عین اینکه نباید گنگ باشه باید خواننده ها رو همراه داستان به دنبال خودش بکشونه. در مورد راوی ده مورد هست که مستقیم شمارو به فرد روایت کننده داستان می رسونه، یک نکته این که من قرار نیست همه چیز رو سخت کنم، بپیچونم برای اینکه حال گیری کنم. قراره داستان بنویسم، قرار نیست داستان اینقدر پر از رمز و راز باشه که نشه حدس زد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط PLUTO نمایش پست ها
    سلام.
    مرسی از فصل توپی که دادی سینا!
    خب، بر خلاف نظرات دوستان که می گن داستان بیشتر به جادوگر ریشه می کشید(شرمنده دوستان ) به نظرم اصلاً ربطی به جادوگر ریشه نداشت. کاملاً در مورد سفیر کبیر بود اما از زاویه دید یه شخصیت دیگه. هر کی بود مطمئنم که آلفرد نبود. آلفرد هنو تو حپروته
    والا با توجه به بعضی از قسمتا حدس می زنم که تیامت باشه. یعنی بعضی جاها هست که این حدس رو قوت می بخشه.
    در مورد نثر داستانت هم به نظرم فرق کرده. قبلاً کل داستان نثر سبک و روان تری داشت اما این فصل نشون می ده که سعی کردی هم روند داستان و هم نثرت رو رازآلود کنی؛ به احتمال زیاد این جلد نصف قبلی باشه یا شایدم کمتر. ولی به احتمال زیاد مثل بسیاری از داستان ها جواب سوالات خیلی ساده هستن.
    اوووم... من عاشق فصلت شدم اما به نظرم بهتر بود از جادوگر ریشه 3 ،4 فصل می دادی یه کم با اون آشنا می شدیم. چون آخه
    بابا من الان می میرم از خماری فصل بعد(شرمنده لحن تغییر کرد )
    خلاصه، اینا از یه بار خوندن دست گیرم شد برم یه دو سه بار دیگه بخونم ببینم چند چندیم
    +
    از اسم جلد دوم خوشم میاد
    و ممنون که از وقتت می زنی تا طرفدارات رو راضی نگه داری. دستت درست!
    پ،ن:
    کلاً من که یه کم گیج شدم، اما این احتمال هم هست که یکی از محافظان آلفرد باشه؛ به جز تیامت(اما حدس قوی تر همون تیامته). واقعاً کشتی مارو 8 تا شخصیت حدس زدم یهو یه تیکه از داستان رو می خوندم که کلاً شخصیت رو پودر می کرد تو فضای ذهنم(اینم زبون نویسندگی )...خخخخ..

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    سینا جا داره دیالوگ یکی از کارتون های داداشم رو بگم:
    به خاطر این ایده های خفنت، مغتو ماچ کن!
    خواهش می کنم، اما اگه مغز خودمو ماچ کنم اون وقت چه اتفاقی می افته داداشت کارتون های خفنی می بینه ها
    در مورد تعداد صفحات، یه نکته رو بگم من اصلا اعتقاد ندارم که داستان در ژانر فانتزی زیر 500 صفحه باشه، یعنی تو کتم نمیره که این واقعا مسیبتی هست در مورد نثر، خب نثر افراد به مرور زمان تغییر می کنه. اگه متن اولیه داستان که مال هشت سال پیش هست رو ببینید اینطوری میشید من سعی کردم نشانه ها داخل داستان باشه که این شخص کی هست، دقیقا تابلو هست



    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط R★Star نمایش پست ها
    من تو کل داستان فقط داشتم ب این فک می کردم ک این شخصیته ک از زبانش داستان داره گفته میشه کیه
    و ی چشمم هم همش ب تعداد صفحات بود و خدا خدا میکردم دیرتر تموم شه!!!!!!
    فصل خیلی جالب و قشنگی بود!
    منم بیشتر حدسم ب اینه ک از زبان تیامت باشه
    اما باز مطمئن نیستم
    امیدوارم زودتر فصل بدی!مرسی از زحماتت !فوق العاده بود!
    خب خیلی سخته که آدم چشمش به صفحه باشه، درک می کنم. قبلا تجربه زیاد داشتم. منتهی از همون اول می تونستید حدس دقیق بزنید. راستش فصل بعدی در کار نخواهد بود، بیشتر می خوام جادوگر ریشه رو بنویسم تا سفیر رو متن ها رو ترکیب کنم. دلیلش هم اینه زمان می خوام حالا یکی نیست بگه یک سال زمان کم بود که بازم زمان می خوای که در جواب من در این مدت تصمیم گرفتن برام خیلی سخت بود، مخصوصا برای شیوه روایت داستان اینکه آیا آلفرد بمونه یا شخصه دیگه ای روایت کنه یا نه سوم شخص باشه درگیر بودم. متن زیاد نوشتم منتهی خیلی هاشون به درد نمی خوردند. متاسفانه من از اون دست نویسنده ها نیستم که وقتی می نویسند متن هاشون عالی باشه؛ با باز نگری زیاد اینطوری میشه که بازم ایراد داره. یک نکته من آخر داستانم رو نوشتم، یک سال پیش ، فکر کنم اگر عمرم کفاف بده و بخونید اینطوری بشید



    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Fateme نمایش پست ها
    مو هم بالاخره خوندم فصلو... فصلي بود بس جالب بس!!
    يكي از نكاتي كه به نظرم اومد پخته تر شدن قلم سينا بود...منظورم اينه كه خيلي نويسنده ها هستن كه سال هاي سال مينويسن و باز وقتي اولين كتابشونو با اخرين كتابشون مقايسه ميكني تفاوت چنداني حس نميكني... اما چيزي كه هست تقريبا اين پيشرفت نوشتن و خلاقيت رو تقريبا توي فصل به فصل داستان سينا ميشه ديد و توي اين فصلم كه خيلي واضحه...
    چيز جالب ديگه اي كه توي اين فصل بود قدرت استفاده از دو نوع نگارش كاملا متقاوت بود... بخش اول فصل كه در واقع كابوسي حقيقي بود نگارش كاملا متفاوتي از باقي داستان داشت... توي بخش اول از توصيفات ادبي بيشتري استفاده شده بود در صورتي كه استفاده از اين توصيفات رو ميشه گفت تقريبا اصلا توي بخش دوم ديده نميشد و جاشو به يه توصيف عادي داده بود كه خب باعث ميشد كاملا ادم در شخصيت اين شخص مجهول واضح فرو بره و دنيا رو از ديدگاه اون ببينه... خيلي خوب تونسته بود دنياي كاملا مجهول رو كمي تا قسمتي به ما بشناسونه و اين كار رو نه تنها با فضاي داستان كه كامل متصور پذير بود انجام داده بود بلكه با شخصيت ها هم بعينه همين كار رو انجام داده بود...
    چيزي كه توي داستان سينا دوست دارم اينه كه تنوع زياده... مثل اكثر فانتزي ها نيومده تنوع و توصيفات گروه هاي مختلف رو حذف بكنه بلكه اجازه ميده تو دنياي متنوع و رنگاوارنگي داستان بخونيم...
    اين مجهوليت شخصيت اصلي هم خوب دراومده بود... نشانه هايي براي شناسايي اش بود و اين درست همونطوريه كه يك عامل مجهول در داستان بايد باشه...

    با وجود تموم اينها هميشه جا واسه ي پيشرفت هست مردم راضي بشو نيستن كه نيستن و سيناي بيچاره هم گير يه جماعت بني اسراييلي افتاده كه مثل جلاد داريم پوست از كله بيچاره ميكنيم...


    بهرحال نكته ابن جاست كه اگه ادم ببينه كسي پتانسيل بهتر شدنو نداره و چرت غيرقابل تحملي نوشته خب طبعا وقتشو هم نميزاره كه اون كار رو نقد كنه و چيزايي كه به عقلش ميرسه رو به نويسنده بگه.... اما خب پتانسيل بهتر تر تر تر تر شدن تو سينا هست واسه همينم هي گير ميدم به بدبخت!!!

    از نكاتي كه جاي پيشرفت داشت توصيف لباس ها و فضاهاست... توصيف كلي خيلي خوبي بهمون داد و قشنگ الان اين جاي جديد-كهربا- برام قابل تصوره كه اين خودش خيلي خوبه اما طرح كلي در كل داستان ثابت باقي خواهد موند... ما يه سري جزييات هم لازم داريم كه فقط و فقط مربوط به اين فصل. باشه تقريبا... حتي ممكنه عموميت هم داشته باشن اين جزييات مثلا الان ما اطلاعي راجع به فضاي جامعه اين شهر كهربا نداريم: بيشترا موجوداتي انسان گونه هستن يا شياطين مختلف؟ شايدم در جوار هم همزيستي ميكنن؟
    چطور لباس ميپوشن اين اهالي محترم؟ هوا چطوريه؟ سرد؟ گرم؟ خشك؟ افتاب هست يا همه جا ابره؟ فضاي شهر چه شكليه؟ ساختموناش بلندن يا كوتاه؟ سنگيه يا چوبي و كلبه اي؟ حتي كافه بار چه بويي ميده؟ جمعيت زياده اونجا؟ اگه اره چرا؟
    حالا حتما لازم نيست تموم اينايي كه گفتم تو فصل يك ذكر بشه ها! صرفا يه ياداوري بود كه حالا تو همين فصلاي اوليه بهش پرداخته بشه چون اگه ما اين شهر رو شهري مثلا هميشه ابري متصور بشيم و بعدا شونصد صفه جلوتر بگي نه اكثرا افتابيه خب ضربه بدي به تصورات خواننده ميخوره...
    يه سري مشكلات نگارشي و اينا هم بود كه خصوصي به خودش گفتم اما سرجمع فصل بسيار دلنشيني بود من كه از خوندنش لذت بردم مرسي سينا خسته نباشي!!

    قابل توجه دوستان: اصولا وقتي خييييييييلليييييييي منتظر يه چيز باشن و هي بگن فصل بده فصل بده قاعده اش اينه كه وقتي نويسنده بينوا فصلو گذاشت بازم ابراز وجود كنيد و نويسنده رو با حضورتون دلگرم كنيد...
    خخخخخخ يه كاري نكنيد من راه حل هاي شيطاني ياد سينا بدما!!!!! بدو بدو نظر بزار كه هرچي هم نظر بخوره كمه.... تجربه ثابت كرده مقدار نظرات تاثير مستقيمي روي سرعت فصل دهي نويسنده داره....حالا خود دانيد!!
    خب اول ممنون، بعد در مورد توصیفات چند نکته بگم به تجربه بهم درس رسیده که توصیفات باید در زمان درست و به جا باشه و اینکه از توصیفات تکراری پرهیز کنیم. مثلا توصیف درختان کهربا که چطور بودن اونم در این زمان که خشک شدن کاملا بی معنی هست. شاید بشه در خاطرات فرد دورشون کرد اما به نظرم باید زمان مناسب باشه؛ تا توصیف واقعا اثر خودش رو بذاره. از طرفی بر خلاف جلد قبل که توصیف زیاده بود و جزئیات زیادی بود و اینکه ریز به ریز بعضی از مطالب رو می نوشتم الان سعی دارم متعادل باشم. مثلا گربه، طوری گربه داستان رو توصیف کردم که خواننده ها(البته یکی که واقعا گیر هست) البته هنوز هم علاقه من نسبت به توصیفات زیاد از بین نرفته.
    در مورد شرایط محیطی با یک گل که بهار نمیشه، من قراره برای مدتی در این دنیا شخصیت رو توصیف کنم پس وقت لازم هست تا اون چیزی که باید و لازم هست رو توصیف کنم. تنها چیز هایی که الان خواننده می دونه، اینه که اونها شبیه به انسان عادی هستند، جادوشون از بین رفته ولی اگر داشته باشند کشته میشند. و یه سری چیزای دیگه، البته اشاراتت کاملا به جا هست و سعی می کنم فراموش نکنم که اینا رو هم به اندازه ای که لازم هست توصیف کنم. در مورد ویرایش تنها کسی که اشاره کردی به غیر از ویرایشگر چهارم که تازه متن رو داده تو بودی، دستت درد نکنه.




    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرسی نمایش پست ها
    کتاب جادوگر ریشه رو کی حاضر میشه هنوز معلوم نیست؟

    خب دارم یه کارایی می کنم، منتهی خدایش وقت نیست یا اگرم ساعتی جور میشه بچه ها کار می تراشند برام و حس نوشتنم می پره. منتهی دارم باز نگری اولیه رو انجام میدم. ببینم طلسمش میشکنه؛ امیدوارم از داستان خوشتون بیاد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط dr.amir نمایش پست ها
    آقا سینا دستت درد نکنه!!(-؛
    شما که فصل بعد رو نمیدید حداقل جادوگر ریشه رو بزارید بخونیم!!!
    خب بالا جواب دادم




    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط حقگو نمایش پست ها
    کتاب خوبیه؟
    راستش هیچ وقت نباید از کسی پرسید کتابی خوب هست یا نه، باید خودمون چند خط از داستان نه حتی یک فصل از داستان رو بخونیم. شاید بر خلاف نظر دیگران که میگن خوبه، داستان از نظر ما اصلا خوب نباشه.
    خب از بقیه دوستان هم که نظر دادن تشکر می کنم، کلا جواب ها رو میشه در همین پاسخ های من پیدا کرد. بعدش در مورد کاور تنها چیزی که برام مهم بود آلفرد بود و اون جادو ها که این تصویر واقعا اون چیزی که خواستم بود رو به تصویر کشیده که منم با یه سری عکس ها ترکیبش کردم به این شکل در آمد.
    در هر صورت از لطفی که به من دارید تشکر می کنم.

    ویرایش توسط snap : 2014/08/23 در ساعت 00:49
  8. #118
    تاریخ عضویت
    2014/06/28
    نوشته‌ها
    5
    امتیاز
    4,956
    شهرت
    0
    4
    کاربر انجمن
    درود
    کتاب اول رو تموم کردم
    پایانش جالب بود سوالای زیادی رو طی مدتی که داستان رو میخوندم برام پیش اومد و جواب خیلیهاشون رو هم گرفتم ولی یه سریش مونده که حتما جوابشو تو جاوگر ریشه میشه پیدا کرد
    راجب صحنه هایی که منو تحت تاثیر قرار دادن خوب راستش مخم اطلاعات لازم رو ر اختیارم نمیزاره
    ولی لحن جمله ایی که تیامت راجب به نیکسا ر مور قدرتهاش به آلفرد گفت و صحنه مبارزه با ابر تاریک و لبخن بعدش ، بانو پارمیس ؛طاسی موقت اکشا .دوئل جورج ،طلسم گردابی که اجرا کرد چشمای خننتا
    شباهت عجیب عصای خننتا با کاور جاوگر ریشه ، نشانه های قدرت، تابلوی زنی که تو اناق مادر آلفرد بود صحنه ورود آلفرد به مجمع همراه طومار ارغوانی ، دروازه خدایان
    مرگ آدرین و غم و درد آلفرد موقع دیدن بدل مادرش حمله جادو اقشاگر حمله کاوه به آلفرد و سپری که کاوه درست کرد و . . .

    متاسفانه یا خوشبختانه من نمیتونم راجب داستانی که خوندم شخصیت ها یا حتی اشخاص واقعی به جمع بندی برسم یا قضاوت کنم من فقط یه سری تصویر کلی دارم و وقتی درگیرشم جزئیات میا تو هنم ولی منبعشون کنگه
    ولش کن خیلی من من تو جمله هام زیاد شد یک کلام از قلمت خوشم اومد و ذهنم درگیر داستانت شد طوری که یه لیوان چای خالی کردم رو کیبرد
    نیم ساعتی طول کشید تا چار تا خط یالایی رو نوشتم کاملا درکت میکنم هدفمند نوشتن چقدر سخته اونم وقتی که همه ایده ها و اطلاعات تو ذهنت چرخ میخوره

    کارهات رو پیگیری میکنم و مطمئن باش اگه نخوای بنویسی خواب خوش رو ازت میگیرم

    یه یاد آوری کوچولو "هر چی رو که زودتر از وقتش بخوای خیلی زودتر از موعدش میپره" شاید هنوز وقتش نرسیده
    الان شد یه ساعت که این صفحه رو باز کردم کلا هنگ کردم
    به امی فردایی بهتر
  9. #119
    تاریخ عضویت
    2012/09/04
    نوشته‌ها
    102
    امتیاز
    16,932
    شهرت
    0
    720
    مدیر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط الین نمایش پست ها
    درود
    کتاب اول رو تموم کردم
    پایانش جالب بود سوالای زیادی رو طی مدتی که داستان رو میخوندم برام پیش اومد و جواب خیلیهاشون رو هم گرفتم ولی یه سریش مونده که حتما جوابشو تو جاوگر ریشه میشه پیدا کرد
    راجب صحنه هایی که منو تحت تاثیر قرار دادن خوب راستش مخم اطلاعات لازم رو ر اختیارم نمیزاره
    ولی لحن جمله ایی که تیامت راجب به نیکسا ر مور قدرتهاش به آلفرد گفت و صحنه مبارزه با ابر تاریک و لبخن بعدش ، بانو پارمیس ؛طاسی موقت اکشا .دوئل جورج ،طلسم گردابی که اجرا کرد چشمای خننتا
    شباهت عجیب عصای خننتا با کاور جاوگر ریشه ، نشانه های قدرت، تابلوی زنی که تو اناق مادر آلفرد بود صحنه ورود آلفرد به مجمع همراه طومار ارغوانی ، دروازه خدایان
    مرگ آدرین و غم و درد آلفرد موقع دیدن بدل مادرش حمله جادو اقشاگر حمله کاوه به آلفرد و سپری که کاوه درست کرد و . . .

    متاسفانه یا خوشبختانه من نمیتونم راجب داستانی که خوندم شخصیت ها یا حتی اشخاص واقعی به جمع بندی برسم یا قضاوت کنم من فقط یه سری تصویر کلی دارم و وقتی درگیرشم جزئیات میا تو هنم ولی منبعشون کنگه
    ولش کن خیلی من من تو جمله هام زیاد شد یک کلام از قلمت خوشم اومد و ذهنم درگیر داستانت شد طوری که یه لیوان چای خالی کردم رو کیبرد
    نیم ساعتی طول کشید تا چار تا خط یالایی رو نوشتم کاملا درکت میکنم هدفمند نوشتن چقدر سخته اونم وقتی که همه ایده ها و اطلاعات تو ذهنت چرخ میخوره

    کارهات رو پیگیری میکنم و مطمئن باش اگه نخوای بنویسی خواب خوش رو ازت میگیرم

    یه یاد آوری کوچولو "هر چی رو که زودتر از وقتش بخوای خیلی زودتر از موعدش میپره" شاید هنوز وقتش نرسیده
    الان شد یه ساعت که این صفحه رو باز کردم کلا هنگ کردم
    به امی فردایی بهتر
    سلام
    ممنون، خب نمی دونم همینکه داستان هنوز جذاب هست و اینقدر کشش داره که خواننده رو به دنبالش بکشونه منو راضی می کنه. در مورد ادامه هم که بالای پستت توضیح دادم، البته یک نکته جادوگر ریشه یه جورایی جداست منتهی جواب بعضی از چیزا رو می تونید توش پیدا کنید. در کل ممنونم از اینکه پی گیر داستان هستید.
  10. #120
    تاریخ عضویت
    2012/07/09
    نوشته‌ها
    4
    امتیاز
    6,727
    شهرت
    0
    0
    کاربر انجمن
    سینا جون دادا این کتابت بازنگری اولیه اش تموم نشد!! ما که مردیم..!! )-: ~x(~x(~x(~x(
    ♥♥♥
    ویرایش توسط Dr.slayer : 2014/09/22 در ساعت 10:16
  11. #121
    تاریخ عضویت
    2014/10/02
    محل سکونت
    !!!Officiousness
    نوشته‌ها
    177
    امتیاز
    7,308
    شهرت
    0
    788
    کاربر انجمن
    اقای فتحی جادوگر ریشه رو گذاشتی تو اینترنت ایا؟

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    اقای فتحی جادوگر ریشه رو گذاشتی تو اینترنت ایا؟
    [IMG]http://s3.picofile.com/file/8207734276/fbtimeline5.jpg[/IMG]
صفحه 12 از 22 نخست ... 2 10 11 12 13 14 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 220

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •