ایده ی متن به شدت فوق العاده بود.
یاد خلاقیت قدیمم افتادم.
نیست که اون موقع خیلی خلاقیت داشتم
البته یه خورده کلیشه می زد برای من. یعنی شبیه به این داستان زیاد دیده می شه. بیشتر کلیشه بودن هم مربوط می شه به جمله بندی. یعنی داستان رو از عرش کشید به فرش. مکالمه ها کار شده نبودن. یعنی با خودت گفتی که خیلی خب من خیلی ایده م خوبه و اینا و زیاد نرفتی سراغ این که روی مکالمه ها بیشتر کار کنی. جمله هات ماندگار نبودن. البته این فقط مشکل تو نیست، مشکل بیشتر نویسنده ها همینه. من خودم همین مشکل رو داشتم. به هر حال سعی داشته باش که بیشتر روی اونا کار کنی . هر نویسنده ای که بیشتر کار کنه، موفق تره تو این زمینه. این داستان جای رشد زیاد داره.
و به نظرم یه بار بازنگری داشته باش. بعضی از جمله بندی ها می تونستن خیلی بهتر باشن. یعنی چیزی که من تو این متن دیدم این بود که چون فضای داستان احساسیه بعضی جاها خیلی ملایم می زد نثرت اما بیشتر جاها سنگین و ثقیل. به نظرم یه تجدید نظری روی جمله ها داشته باش که ببینی جمله به صورت دیگه ای بیان بشه بهتره یا نه.
یه سری اشکالات املایی هم بودن:
پاسخ گوی
تمام
تو فعل های مضارع و ماضی بین "می" و "بن فعل" یه نیم فاصله بده اگه نشد فاصله.
دیگه خلاصه حرفم این که به نظرم اگه بخوام دونه به دونه جمله ها رو بگم چطوری بهتره کارساز نیست. یعنی انگار من به عنوان نویسنده ی دوم این داستان حضور داشتم
یه کم با جمله ها ور برو. داستانای کوتاه این مدلی زیاد بخون و سعی کن کارتو بهتر و بهتر کنی. این حرفایی هم که زدم برای ناراحت کردنت نبود فقط احساسی بود که یه عنوان یه نویسنده داشتم و باید می گفتم. استعداد نویسندگی رو داری از نظر من. منتقد نیستم که بخوام درست حسابی نقد کنم اما به نظرم تو می تونی.
موفق باشی.