ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2015/07/14
    محل سکونت
    دو راهي بهشت وجهنم
    نوشته‌ها
    28
    امتیاز
    4,889
    شهرت
    0
    101
    کاربر انجمن

    داستان كوتاه: آخرين سرباز


    باد با هياهوي فروان رقص ويراني را به نمايش گذاشته بود و ابر هاي تيره را به هم ميكوباند و وحشت را براي زمينيان ميفرستاد. باد جلوي حركت بال هايم را ميگرفت اما من به حركتم ادامه ميدادم. كبوتري بودم اما مانند شاهين بال هايم را بر پهنه ي آسمان باز كرده بودم و با قدرت به پيش ميراندم. از ميان ابرهاي تيره گذر ميكردم و با سرعت به جنگ باد ميرفتم. با اينكه به پايم نامه بسته بودند اما وجودش را احساس نمي‌كردم و برايم مسئله اي نبود. من من بودم، بهترين نامه رسان سپاه ايران. بهترين سرباز پرنده در جنگ با دشمنان و در كنار همه ي اين ها بهترين رفيق و همراه جهان پهلوان رستم دستان. با غرور به راهم ادامه مي‌دهم و از پيچ و خم رعد هاي آسماني ميگذرم. ديگر نزديكي هاي دره‌ي سرخ كمر هستم و بالاخره اين ماموريت هم با موفقيت دارد به پايان ميرسد.
    به پايين رفتم اما خبري از سپاه ايران نبود و تنها دود بود كه همه جا را گرفته بود و چندين هزار سرباز گرگين خوي توراني كه با اسب بر روي تن ايرانيان مي‌تاختند. مسير را تغيير دادم اما عقابي از سپاه تورانيان به دنبال من افتاد. عقاب به سمت من خيز بر داشت و مرا هدف گرفت. با عجله مسير خودم را تغيير مي دهم تا از دست آن موجود شرور فرار كنم. من محرمانه ترين نامه ها را حمل مي كردم پس نبايد ميگذاشتم به دست عقاب هاي توراني بيوفتم. آنان دشمنان خوني ما بودند و از ديرباز تا به حال كبوتر هاي زيادي رشادت به خرج داده بودند و جلوي اين عقابان وحشي خو دوام آورده بودند. من هم بايد جلوي اين پرنده ي خونخوار مقاومت ميكردم. من هم بايد اسطوره ميشدم.
    بال هايم را به سختي خلاف جهت وزش باد تكان ميدادم و ابر هاي تيره را پشت سر ميگذاشتم. اما حريف قدري داشتم. او خود را در عرض چند ثانيه بالاي من رساند اما من هم پرنده ي ضعيفي نبودم. اوج گرفتم و با پنچه ي آزاد خود چشم چپش را كور كردم. فريادي كشيد و اين بار با خشم دو چندان به دنبالم افتاد. پنجه هايش را به من نزديك ميكرد تا مرا بگيرد اما من با هزار سختي از دستش فرار ميكردم و نمي گذاشتم كه طعمه ي دام او شوم.
    ديگر داشتم خسته ميشدم و بال هايم از زخم پر شده بود. اما من سرباز سپاه ايران بودم. نبايد شرافتم را زير پا ميگذاشنم. به همين دليل باز به راهم ادامه دادم تا اين نامه به دست تورانيان نيوفتد. يك لحظه غافل از عقاب شدم و در اين لحظه بود كه او با پنجه ي خود بالك بال سمت راستم را كند. تعادلم را از دست دادم و به سمت پايين پرتاب شدم. با شدت به زمين خيس از باران برخورد كردم و بال هايم ضربه هاي فروان خوردند. بالا را نگاه كردم و عقاب را ديدم كه چگونه بر كرانه ي آسمان جولان ميداد و مانند مستان از هر طرف پرواز ميكرد. بعد از نمايش پيروزي به زمين باز گشت و به سمت من حركت كرد. من كه ديگر باخته بودم بايد با هر ترفندي كه بود نامه را از دست او نجات ميدادم. سرم را پايين آوردم و نامه را بلعيدم. عقاب كه شاهد اين صحنه بود به شدت عصباني شد و با حركتي وحشيانه پنجه هيش را در گلوي من فرو كرد. مزه ي خون بود كه در دهانم پخش شد.اين من بودم كه در آخرين لحظه شرافتم را به سپاه ايران ثابت كردم و با غرور مانند يك ايراني چشمانم را بستم.


    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    ببخشيد اگه نتونستم صحنه ي جنگ پرنده هارو خوب نمايش بدم....
    آخه من زياد جنگ پرنده نديدم
    و ببخشيد اگه از نظر تاريخي و اسطوره اي مورد داره
    Dance me in old certain and kiss me to make a outworn love
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/12/27
    محل سکونت
    شمال شمال، غرب غرب، اورمیه
    نوشته‌ها
    540
    امتیاز
    48,951
    شهرت
    4
    1,673
    سردبیر نشریه
    عالی بود.
    ولی یه کم زود تموم شد.
    روی صحنه های جنگ بیشتر کار کن. بذار خواننده استرس بکشه.
    امضا:

    A.Gh

    والا
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    :| اممم خب اینجا زندگی می کنم.
    نوشته‌ها
    469
    امتیاز
    41,022
    شهرت
    0
    1,558
    مدیر آپلود
    خوب بود.

    ولی رو صحنه جنگ بیشتر کار کن، به نظر من یه کبوتر موقع پرواز وقتی یه بالش کنده می شه و می خوره زمین می میره و نیازی به پاره کردن گلوش نیست. مثلا به نظر من اینطور تمومش می کردی که پرنده موقع سقوط به ایران فک می کنه و بعد از پلک زدن بجای زمین یه علف زار خیلی بزرگ و قشنگ می بینه بهتر بود. ولی باز خودتم می تونی پایان بهتری براش ارائه بدی.

    نتیجه : به نظر من بهتر یه نسخه دوم ( یا 1.1 ) از داستانت بیرون بدی که توش هم صحنه ی جنگ و بیشتر کرده باشی هم یکم رو پایانش بیشتر کار کرده باشی.


    موفق باشی
    خدا نبود، شد. پَ میشه اگه تو هم نباشی... .
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2015/06/07
    محل سکونت
    همین دوربرا......،تهران البته!
    نوشته‌ها
    203
    امتیاز
    28,687
    شهرت
    0
    793
    کاربر انجمن
    واقعا عالی بود
    شاید توصیفاتت هنوز جای کار داشته باشه اما ایدت شایسته تحسینه
    فقط به نظرم خیلی بهتر میشد اگه تا وسط داستان هویت شخصیت اصلی رو مجهول نگه میداشتی تا همه با فهمیدن اینکه این یه سرباز نیست و پرندست شگفت زده بشن
    در کل لذت بردم و امیدوارم که روز به روز پیشرفت کنی،
    منتظر کار های آیندت هستم.
    موفق و پیشتاز باشی
    مهم نیست که شما چه هستید،فقط مهم این است که مردم چه فکری در مورد شما می کنند.
    [COLOR=#ff0000]لانس مورو[/COLOR]
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان كوتاه، سقوط خدايان
    توسط *HoSsEiN* در انجمن داستان کوتاه
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2018/07/30, 17:47
  2. داستان كوتاه:خوابگاه
    توسط Anobis در انجمن داستان کوتاه
    پاسخ: 6
    آخرین نوشته: 2016/05/30, 22:45
  3. داستان كوتاه :برف
    توسط Anobis در انجمن داستان کوتاه
    پاسخ: 6
    آخرین نوشته: 2015/08/27, 23:18
  4. داستان كوتاه: بالكن
    توسط Anobis در انجمن داستان کوتاه
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2015/08/14, 19:58
  5. كوتاه ترين داستان عشقي جهان
    توسط miina در انجمن بایگانی
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2013/10/10, 11:13

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •