ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 4 1 2 3 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31

موضوع: شاعرانه

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو

    Red face شاعرانه

    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام بچه اینجا یه پیشنهاد جدید و
    جالب دارم !
    خب به کار تازه میخواییم اینجا باهم انجام بدیم

    هرکس شعری رو که بهش علاقه داره وفکر میکنه حرف خاصی برای گفتن داره اینجا میذاره بعد باهم در موردش حرف میزنیم مفهومش رو براهم تعبیر میکنیم وپیام ها و راز های اشعار رو کشف می کنیم

    اشعارخودتون رو هم میتونید بذارید تا در موردش حرف بزنیم و نظر بدیم وحتی به هم کمک کنیم که بهترش کنیم ولی از اصل موضوع دور نشیم اینجا قراره مفهوم پنهان در اشعار کشف بشن اونهم توسط شما!




    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    با یه شعر آشنا وزیبا شروع میکنم از شیخ بهائی :

    تا کی به تمنای وصال تو یگانه
    اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
    خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
    ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
    جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
    رفتم به در صومعه عابد و زاهد

    دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
    در میکده رهبانم و در صومعه عابد
    گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
    یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
    روزی که برفتند حریفان پی هر کار
    زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
    من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
    حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
    او خانه همی جوید و من صاحب خانه
    هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
    هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
    در میکده و دیر که جانانه تویی تو
    مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

    مقصود توییکعبه و بتخانه بهانه

    بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
    پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
    عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
    یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
    دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه
    عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
    دیوانه برون از همه آئین تو جوید
    تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
    هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
    بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
    بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
    هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
    امید وی از عاطفت دم به دم توست
    تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
    یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
    ویرایش توسط skghkhm : 2015/09/04 در ساعت 22:06
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    خونمون ^^
    نوشته‌ها
    97
    امتیاز
    18,047
    شهرت
    5
    854
    کاربر انجمن
    شعر عشق ( علیرضا آذر ) :

    لهجه ات را غلاف کن ای عشق


    زخمــی ام از زبان نـوک تیزت
    شمس مولای بی کسی ها باش
    بی خیــــال شکــوه تبریزت
    مثنوی ، زخم های تدریجی است
    مرگ آرام در تحمل بستر
    مثل ققنوسِ شمس برگشتن
    در مسیحایِ سردِ خاکستر
    دست هایم به کار کشتنم اند
    این جنایت به پاس بودن هاست
    شهرِ بی شعر نوش جان شما
    شاعر اینجا جنازه ای تنهاست
    دوست دارم به آسمان بزنم
    تا نگاهم به ماه برگردد
    می فروشم خدای نورم را
    روزگار ِ سیاه برگردد
    بیت، من را گرفته از خویشم
    اولم شعر بوده، عشق آخر
    شعر یعنی تمام آدم ها
    عشق یعنی علیرضا آذر
    عشق اما نهایتی مجهول
    بی حضورش اگر چه شب عالی است
    در تن فکرهای هر شبه ام
    باز هم جای خالی اش خالی است
    پشت ذهنم دهان سوراخی
    به خیال کلید وا مانده
    یا کلیدی به فکر سوراخی
    توی جیب جلیقه جا مانده
    آنور قفل های تکراری
    می پذیرم عمیق چاهم را
    دوزخت از بهشت آبی بهتر
    می کشم وزنه ی گناهم را
    چشم هایت کنار ماشین ها
    زیر پاهای شهر جان بدهند
    عابرین شلوغ بی سر و ته
    رد شوند و سری تکان بدهند
    جفت گیری گاو - آدم ها
    پای تابوت کرکسی مُرده
    ماهیانی که دیر فهمیدند
    کوسه از رنج بی کسی مُرده
    *
    باز روزی شریک جرمت را
    توی تار عنکبوت می بینی
    دست و پای ظریف جفتت را
    روی میز نهار می چینی
    توی بشقاب مهمان ها
    تکه های غرور خون بارت
    زیر چشمی تعارفی بزنی
    به لب و لوچه ی پرستارت
    مفصل و ساق استخوانت را
    به سگ هرزه ای نشان بدهی
    استخوان را به نیش خود بکشی
    رو به خود هم دمی تکان بدهی
    بعداز عمری خر خودت باشی
    یک نفر گردن کلفتت را
    مفت دریا به تخم ماهی ها
    یک نفر در طویله جفتت را...!!!
    از دهان تو خسته تر باشم
    زیر فحش تو جان به جان بدهم
    زیر فحش تو خوار مادر را
    به درک!! روی خوش نشان بدهم
    عشق یعنی علاج واقعه ای
    قبل از افتاد و بعد از افتادن
    عشق یعنی که نامه ای خوش خط
    به زن هیتلر فرستادن
    و بگویی که عاشقش هستی
    بچه ها هم تفنگ می گیرند
    عشق یعنی به تخم ماهی ها
    که هزاران نهنگ می میرند
    غرق در انتهای یک باور
    در تمنای صید مروارید
    زیر آبی و غافل از اینکه
    بچه میگو به هیکلت میرید!
    بی نفس از فشار یک پوچی
    در سراشیب تن پس از سیگار
    زیر لب آرزو کنی هر شب
    دست از این مَردِ بی پدر بردار
    مثل کبریتِ بی خطر باشی
    هیزمی از تو گـُر نگیرد یا...
    مثل آتشفشان سردی که
    برف را ساده می پذیرد بعد...
    عشق یعنی بغل کنم زن را
    فکر زن جای دیگری باشد
    عشق یعنی زنی بغل کُندم
    فکر من جای دیگری باشد
    *
    جان این ایستگاه متروکه
    زنده کن لاشه ی قطارم را
    هیچ عشقی به مقصدم نرسید
    پس بده مهره های مارم را
    ضامنم را بکش که منتظرند
    بمب هایی که در مدار منند
    رو به صفری که می رسد بشمار
    لحظه در لحظه انتظارم را
    تشنه ی قطره های خون آبم
    در تکاپوی مرگ ِ من بودی
    نوش جان کن مرا حلال توام
    سر بکش موج انفجارم را
    تیک تاک تمام ساعت ها
    تاک تیک دقیق مرگ من است
    رو به صفر زمان تماشا کن
    حرکت ثانیه شمارم را
    نه به تقویم اعتقادی نیست
    فصل فصلم به زرد معتقد است
    مثل پتیاره ای که در بستر
    می فروشم تن بهارم را
    *
    حیف از تو که آسمانِ تو هم
    سوت و کور از خسوف ماهی که
    حیف از من غلط کنم که دگر...
    باز تکرار اشتباهی که...
    عشق یعنی به تخم ماهی ها
    آبی از آب تکان نخواهد خورد
    با به بوق بلند آدم ها!!!!
    یک نفر توی آب دارد... مُرد!
    مثل جغرافیای نامحدود
    هر زبانی شکنجه ای بلد است
    مجمع الدردهای در نوسان
    مثل نبضی که خط ممتد بست
    کوچه راهم قدم قدم باشم
    هیکلت توی چشم های من است
    در من ابری به جوش می آید
    از بهاری که پشت پیرهن است
    من مسلمانم و نمازم را
    در کلیسای داغ اندامت
    مسخ ناقوس های آویزان
    گوژپشتم که در نوتردامت
    پوزخندی تمسخری لطفاً
    یک بغل حبه قند کم دارم
    باغ من از گیاه تکمیل است
    لاله ای از هلند کم دارم
    کوه و دریای نور یک عمر است
    پشت یک سینه بند بیدارند
    صف به صف نطفه های بودایی
    زیر پوتین چرم افشارند
    حرف های نگفته ای دارد
    این مهاراجه اسب ابلیس است
    پیرمردی که با شب ادراری
    تخت طاووس هر شبش خیس است
    حرف های نگفته ای دارم
    مثل هر آدمی که در شهر است
    مردمانی عبوس در بن بست
    اجتماعی که با خودش قهر است
    حرف های نگفته ای دارم
    گوش هایی که سوت از سیلی...
    منگولانی که شعر می فهمید!!
    چرخه ی ازدواج فامیلی!!!
    حرف های نگفته ای دارم
    گوش خود را به چشم من بدهید!
    اوج تنها و یار مردان نیست
    اندکی هم به جنس زن بدهید
    من کجای جهان من بودم
    که سر و کله ی تو پیدا شد؟
    عرشه را آنقدر دعا کردم
    تا خدا نا خدای دریا شد
    من زبان مزخرفی دارم
    واژه ها در سرم الک شده اند
    شکل هایی عجیب و بی معنا
    بر تنم با کلنگ حک شده اند!
    *
    عشق یعنی تو را کسی از دور
    به خیابان بی کسی بکشد
    مثل دستی که حجم مُردن را
    شکل یک بوته اطلسی بکشد!!
    *
    عشق من را دوباره بازی داد
    سینه ام در محاق زندان است
    توی چشمم شیار ناخن هاست
    بر تنم جای زخم و دندان است
    در سرم رد پای اقیانوس
    مرغ های سفید ماهی گیر
    سینه ام داغ کهنه ای اما
    قلبم اندازه ی بیابان است
    نا امید از تمام داروها
    ناامید از دعای هر ساعت
    چشمم اما خلاف پاهایم
    رو به دروازه ی خراسان است
    حس یک ماه مُرده را دارم
    توی تابوت خیس دریاچه
    چهره ی تکه های مواجم
    زیر انگشت های باران است
    آه سرها که در گریبانید
    آسمان سرخ و برف می بارد
    اسکلت-باغ ها بلور آجین
    های بگشای در، زمستان است!
    *
    گور خرها دوباره زندانی
    کره خرها دوباره زندان بان
    لهجه ات را غلاف کن ای عشق
    هرزه است این جهان بی تنبان

    این مدل قربون صدقه‌ها هست میگن عشق کی بودی تو. اول خاقانی گفته:
    از گُلِ سرخ رسته اى، نرگسِ دسته بسته اى
    نرخِ شکر شکسته اى، پسته دهانِ کیستى؟
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    این شعر از مثنوی مولویه به گمونم. اما من وقتی توی گوگل سرچ کردم، متوجه شدم که هفتاد من اثر ناصر فیض هستش. درحالی که توی اشعار ایشون همچین چیزی نبود.
    به هر حال این شعر مورد علاقه‌م هستش:
    مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
    کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
    .
    مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
    آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است
    .
    مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
    ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !
    .
    هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
    مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
    .
    هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
    این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
    .
    ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
    هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
    .
    مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
    هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
    .
    کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
    این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
    .
    زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
    ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
    .
    راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
    بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
    .
    در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
    مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد «مَن»
    ویرایش توسط Banoo.Shamash : 2015/09/05 در ساعت 13:15
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    خب حالا در مورد شعر ها ی انتخابی مون حرف بزنیم ونکته هایی که از شاعرش درک کردیم برای هم بگیم:
    شعری که خودم گذاشتم :
    مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

    بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
    پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

    عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
    یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

    دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه

    هرمکان که محل عبادت است تنها بهانه ای ست تا تو پرستش شوی خدا ی یگانه
    بلبل گل رو در چمن زار دید و پروانه در گرد شمع (آتش) به اسرار عشق رسید(به معشوق رسید) این بدین معناست که همه جا می شود یار حقیقی (خدا)را پیدا کرد و وجودش را حس کرد وبه او رسید.من دیوانه ام که به دنبالش خانه به خانه می گردم...

    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2012/06/19
    نوشته‌ها
    207
    امتیاز
    17,424
    شهرت
    0
    210
    کاربر انجمن
    این رباعیخیلی زیبا منسوب به خیامه و باید جلوی بعضی آدما این رو خوند بلکه آدم بشن:
    ناکرده گنه در جهان کیست بگو
    وانکس که گنه نکرد چون زیست بگو
    من بد کنم و تو بد مکافات دهی
    پس فرق میان من و تو چیست بگو

    داستان سرودنش هم خیلی جالبه میگن موقعی که خیام داشت مش.روب میخورد باد زد نوشیدنی روی لباسش ریخت.اونم خطاب به خدااین شعرو سرود
    این امضا به دلیل غیر قانونی بودن حذف شد
    منتظر امضای جدید باشید...
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ در نیشابور دیده به جهان گشود .
    وی به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوریهم نامیده شده‌است، از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شاعران بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و حجةالحق لقب داشته است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.

    . یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.
    شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اندهر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
    همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.
    اینها گوشه ای از زندگی خیامه اون عارفی بزرگ بوده که اگر مشروب خور بود نمی تونست ریاضی دان موفقی باشه.
    در اشعار بزرگان وعرفا شراب معنی شراب مست کننده وبی خودکننده ی مضر نیست .توافق ادبا وعرفا براینه که شراب در شعر خیام وحافظ و... به معنی شراب طهور یعنی نوشیدنی پاک وجاودان کننده که اسکندر به دنبالش بوده وو دنیای فانی رو از یاد انسان میبره و عارف رو محو خدا میکنه بوده. وبا اشعار ی اینچنینی سعی در جلب محبت و بخشش خدا نسبت به خودشون داشتن. گناه هم از دید عرفا متفاوته چه بسا یک لحظه غفلت از یاد معشوق (خدا) در نگاهشون گناهی نابخشودنیه واز خدا طلب بخشش می کنن.
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/06/19
    نوشته‌ها
    207
    امتیاز
    17,424
    شهرت
    0
    210
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط skghkhm نمایش پست ها
    حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ در نیشابور دیده به جهان گشود .
    وی به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوریهم نامیده شده‌است، از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شاعران بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و حجةالحق لقب داشته است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.

    . یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.
    شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اندهر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
    همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.
    اینها گوشه ای از زندگی خیامه اون عارفی بزرگ بوده که اگر مشروب خور بود نمی تونست ریاضی دان موفقی باشه.
    در اشعار بزرگان وعرفا شراب معنی شراب مست کننده وبی خودکننده ی مضر نیست .توافق ادبا وعرفا براینه که شراب در شعر خیام وحافظ و... به معنی شراب طهور یعنی نوشیدنی پاک وجاودان کننده که اسکندر به دنبالش بوده وو دنیای فانی رو از یاد انسان میبره و عارف رو محو خدا میکنه بوده. وبا اشعار ی اینچنینی سعی در جلب محبت و بخشش خدا نسبت به خودشون داشتن. گناه هم از دید عرفا متفاوته چه بسا یک لحظه غفلت از یاد معشوق (خدا) در نگاهشون گناهی نابخشودنیه واز خدا طلب بخشش می کنن.
    دوست عزیز بذارید با چند بیت از خود خیام جواب بدم(ضمنا منظور من اصلا این نبود که اون یه آدم دایم الخم۰ر بوده ...مگه نمیشه نوشیدنی خورد و دانشمند هم بود? اونم تو قدیما که همه میخوردن خیلی هم راحت.)بهتره قبل از این که از روی برداشت های کتاب درسی و حرفای دیگران قضاوت کنی چند تا از شعرای خودشو بخونی ببینی حقیقتا چه جور عقایدی داشته و چه قدر خوب ذات بعضی آدما رو شناخته بوده. من اینجا یه دیوان از رباعیاتش دا م ولی چند بیت رو که منظور منو از عقاید اون به خوبی میرسونه میذارم.اگه قانع نشدی و گفتی همش استعاره ست بازم حاضرم بذارم. فقط خواهشا با یه ذهن باز بخون.

    ابریق می مرا شکستی ربی/برمن در عیش را ببستی ربی
    برخاک فکندی می گلگون مرا/خاکم بدهن مگر تو مستی ربی

    گویند مرا که دوزخی باشد مست/قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
    گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند/فردا بینی بهشت همچون کف دست

    افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد/و ز دست اجل بسی جگرها خون شد
    کس نامد از آن جهان که پرسم از اوی/کاحوال مسافران دنیا چون شد

    شیخی به فاح#شه ای گفتا مستی/هرلحظه بدام دگری پا بستی
    گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم/اما تو چنانکه مینمایی هستی؟
    این امضا به دلیل غیر قانونی بودن حذف شد
    منتظر امضای جدید باشید...
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    مطمئن باش که با ذهنی آزاد والبته شاعر به این قضیه نگاه میکنم
    رباعیات زیادی به خیام نسبت داده میشه که مقدار کمی شون مستنده وبقیه رو بهش نسبت میدن
    اما این پست دقیقا برای همین زده شده تا فقط به ظاهر کلمات گذرا نگانکنیم. شاعر یک هنرمند با روحیه ای لطیفه که از استعاره برای بیان نیتش استفاده میکنه وخیام هم از همین شعراست .شراب ومستی و اینا استعاره اند اگر مطالعه در زمینه ادبیات و اونواعش داشته باشی باید به اینگونه نوشتن ها آشنا باشی.
    اما در مورد اشعار مثلا همین دوبیتی معروف شیخی به....
    این نماد واستعاره بسیار جالبیه در نکوهش ریا
    ویه نکته دیگه اگه من درمورد اصفهان شعری بگم این ثابت میکنه من اصفهانیم؟
    اگر شاعری در مورد معضلی از جامعه یا در نکوهش صفت بد اخلاقی شعر گفت بدین معنی نیست که خودش به او صفت بد گرفتاره بلکه به اون معضل توجه داشته وگله کرده
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2012/06/19
    نوشته‌ها
    207
    امتیاز
    17,424
    شهرت
    0
    210
    کاربر انجمن
    کاملا با اون قسمت نسبت دادن موافقم خیام مشهورترین شاعر ایرانی جهانه درحالی که کارش اصلا شعر و شاعری نبود اون یه فیلسوف ریاضی دان و منجم بود و گهگاهی شعر هم می سرود . بیشتر اشعار رو بهش نسبت میدن.ولی چون اون توی شعراش همش میگه غصه دیروزو فردا رو نخور و از امروزت لذت ببر فکر کنم به همین خاطر که خارجیا اینقدر دوستش دارن مثلا
    این یک دوسه روزه نوبت عمر گذشت/چون آب بجو ببار و چون باد بدشت
    هرگز غم دوروز مرا یاد نگشت/روزی که نیامده ست و روزی که گذشت

    این
    چندین غم مال و حسرت دنیا چیست/هرگز دیدی کسی که جاوید بزیست
    این یک دونفس که در تنت عاریتی است/با عاریتی عارتی باید زیست
    یا این
    من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت/از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
    جامی و بتی و بربطی برلب کشت/این هرسه مرا نقد ترا نسیه بهشت(اشاره به سیلی نقد به از حلوای نسیه)

    ضمنا منظورت رو متوجه نشدم که گفتی ممنظورش از سرودن اون شعر اعتراض به وضع جامعه ش بوده وگرنه خودش اینجوری نبوده? اگه درباره شیخ حرف می زدی باهات موافقم اینو ببین:
    یک جرعه می ز ملک کاوس بهست/از تخت قباد و ملکت طوس بهست
    هرناله که رندی بسحرگاه زند/از طاعت زاهدان سالوس بهست

    یا این(چه کنایه آمیزه)
    گویند مخور می مه شعبان نه رواست/نه نیز رجب که آن مه خاص خداست
    شعبان و رجب مه خدایند و رسول/ما می رمضان خوریم کان خاصه ماست

    و این یکی
    آن قوم که سجاده پرستند خرند/زیرا که بزیر بار سالوس درند
    وین از همه طرفه تر که در پرده ی زهد/اسلام فروشند و زکافر بترند

    یک شعری هم ازش بذارم که خیلی ازش خوشم اومد:
    خاکی که بزیر پای هر نادانی است/کف صنمی و چهره ی جانانی است
    هر خشت که بر کنگره ی ایوانی است/انگشت وزیر یا سر سلطانی است
    این امضا به دلیل غیر قانونی بودن حذف شد
    منتظر امضای جدید باشید...
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    درود بانو، در مورد این شعر بنظرم جالبه که گفتی:
    آن قوم که سجاده پرستند خرند/زیرا که بزیر بار سالوس درند
    وین از همه طرفه تر که در پرده ی زهد/اسلام فروشند و زکافر بترند


    وایی این یکی که دیگه مصداق کامل داعشی هاست افرادی که تظاهر به دینداری میکنن ولی خدارو نمی پرستن ازکافرابدترن

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    واما یک بیت تازه که من خیلی دوستش دارم از دیوان شاعر محبوب ، حافظ شیرازی:

    عشقـت رسد به فریاد ارخود به‌سان حـافظ
    قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت

    در تفسیر این شعر از نظر ادیبان وعرفا آمده که مقصود حافظ از (چهارده روایت) چهارده معصومند.واشاره به اینکه امامان معصوم همان قرآن ناطق هستند و اوج عشق حقیقی توجه به ایشان است
    ویرایش توسط skghkhm : 2015/09/08 در ساعت 17:15
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
صفحه 1 از 4 1 2 3 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •