ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: عنکبوت

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/06/06
    محل سکونت
    somewhere out there
    نوشته‌ها
    215
    امتیاز
    10,624
    شهرت
    0
    1,005
    کاربر انجمن

    عنکبوت

    تو نمی توانی او را ببینی ولی من نجواهایش را از گوشه و کنار می شنوم
    روشن کردن چراغها فایده ای ندارد، از نور گریزان است
    تارهای نقره ای و سفید، او دست از کار نمی کشد
    فکر کنم زمان کمک خواستن فرا رسیده است
    اول سعی می کنم با نگاه به تو بفهمانم
    بعد صدا می زنم
    فریاد بر می آورم
    و بعد به تنها بودنم ایمان می آورم
    این بافنده ی پیر، سایه اش را بر سرم وسعت می دهد
    گوش هایم سنگین شده، با این مهمان ناخوانده هم کلام شده ام
    او دست از کار نمی کشد
    تمام صورت هایم را به هم می تند
    خاطره ای فراموش شده از کودکی را
    به آرزویی از دست رفته در آینده ای دور
    شیرینی صدای دختری بازیگوش را
    به ساکت ترین ساعات نفرتم
    همه را به هم می تند
    از تمام خیالات رهایم
    بزاقی تلخ و براق می سازد
    میلی متر میلی متر تارش بافته شده
    از افکار بر زبان نیامده، خفه شده
    او دست از کار نمی کشد
    هر شب در رویا هایم عمیق تر می کاود
    به پنهان ترین باورهایم چنگ می اندازد
    با تمام چشمان هولناکش ساعت ها خیره می ماند
    روی اشکهایی که هرگز ریخته نشده
    کسی باید او را از من دور کند
    چه کسی حاضر است خنجری را در قلب سیاهش فرو کند؟
    می خواهم فریاد بر آورم
    اما زبانم دیگر بیگانه شده
    شبحی توی آینه پیدا شده
    کلماتم طعم زهر می دهند
    من دست از کار نخواهم کشید
    و اکنون شاید زمان آن رسیده
    تا خنجر را برداری
    چشمانت را ببند
    تا نگاهت روی صورت های پوسیده اسیر نشود
    زمانی که دستت را بالا بردی به هیچ چیز فکر نکن
    و هنگامی که کار را تمام کردی
    هیچ وقت بازنگرد
    در گورستانی از تارها خواهم خفت
    و هر شب در عمیق ترین رویا هایت
    با چشمان هولناکم خیره می مانم
    روی لحظه ای که دست مرا نگرفتی...
    ویرایش توسط master : 2015/08/02 در ساعت 01:47
    [LEFT]time is passing by anyway...[/LEFT]
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/10/05
    نوشته‌ها
    17
    امتیاز
    10,020
    شهرت
    3
    188
    کاربر انجمن
    ممنون خیلیییییی قشنگ بود...
    حس جالبی به ادم می ده
    به خصوص از قسمت اخرش خیلی خوشم اومد
    بازم می گم:خیلی قشنگ بود
    محبت نیرومندترین قدرتی است که جهان در اختیار خود دارد و در عین حال ساده ترین نیرویی است که بتوان تصور کرد .

    [JUSTIFY]ماهاتما گاندی[/JUSTIFY]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2015/03/27
    محل سکونت
    FarAway
    نوشته‌ها
    126
    امتیاز
    6,070
    شهرت
    0
    724
    f.s
    کاربر انجمن
    خب...
    جالب بود!!!
    من از عنکبوت متنفرممممم!!
    ی حالت خاصی داشت... کاملا ملموس و قابل فهم بود...
    مرسی..
    [CENTER][IMG]http://www.8pic.ir/images/33838584135123073412.jpg[/IMG]
    [/CENTER]
    [CENTER];Dear My Problems
    [/CENTER]
    [CENTER].My [SIZE=4][COLOR=#ff0000]GOD[/COLOR][/SIZE] Is [COLOR=#ff8c00][SIZE=4]Bigger[/SIZE][/COLOR] Than [COLOR=#ffd700][SIZE=4]You[/SIZE][/COLOR]
    [/CENTER]
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2014/07/11
    محل سکونت
    Shiraz
    نوشته‌ها
    239
    امتیاز
    9,783
    شهرت
    0
    454
    مترجم
    خیلی جالب بود مخصوصا قسمت آخرش
    قشنگ بود
    موفق باشی
    [CENTER][B][FONT=times new roman][SIZE=3][COLOR=#40E0D0],Who looses today[/COLOR][COLOR=#008080]
    [/COLOR][COLOR=#000000]won’t find tomorrow[/COLOR][COLOR=#008080]
    [/COLOR][COLOR=#40E0D0].There is nothing important as today[/COLOR][/SIZE][COLOR=#40E0D0]
    [/COLOR][/FONT]
    [/B][SIZE=2][FONT=b nazanin][COLOR=#000000][B]آن كه امروز را از دست مي دهد،
    [/B][/COLOR][COLOR=#40E0D0][B]فردا را نخواهد يافت[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B]
    هيچ روزي از امروز مهم تر نيست.[/B][/COLOR][/FONT][/SIZE]
    [/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2014/07/10
    نوشته‌ها
    223
    امتیاز
    11,600
    شهرت
    0
    1,117
    مترجم
    وااای خیلی قشنگ بود. اون قسمتی که می گفتی تمام صورتم را به هم می تند... خیلی خووووب بود (با ادامش دیگه)
    مرسی.
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/23
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    495
    امتیاز
    97,773
    شهرت
    8
    3,651
    مدیر تایپ و اسکن
    1. چرا تاپیکای نامرئی میزنی؟ چرا با احساسات مردم بازی میکنی؟

    2. بیا اینجا قشنگ همه رو دوباره شرح بده دستت درست

    3. امممم... عاقا باتوجه به شرح ها... خوب اینقدر فکر و خیالات میکنه آخرش از دست میره منتها...
    من از کجا بفهمم خودش عنکبوت (یه وجود سیاه) میشه؟





    4. یه چیزی میخوام بگم اینقدر گفتم تکراری شده ولی باز...
    به طرز فجیعی خوب بود...
    ...though the truth me vary, this ship will carry out body safe to shore

    little talks - the monsters and men
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/06/06
    محل سکونت
    somewhere out there
    نوشته‌ها
    215
    امتیاز
    10,624
    شهرت
    0
    1,005
    کاربر انجمن
    با تشکر از تمجیدات.
    بنابه درخواست و دستور لیلا خانم شرح مختصری از ایده شعر ارائه میدم.
    عنکبوت نماد افکار سیاه و منفیه که شخص ابتدا حضورشون رو احساس می کنه و درخواست کمک می کنه برای رهایی از اونها. اما کسی توجهی نمی کنه و این افکار بیشتر توی فرد نفوذ می کنن تا اونجا که در عمق روح و شخصیت او راه پیدا می کنن و عملا دیگه قابل تفکیک از او نیستن (کلماتم طعم زهر می دهند؛ شبحی توی آینه پیدا شده)
    در آخر او که پیشتر درخواست نابودی این قوای منفی را داشته؛ به این فهم رسیده که نابودی عنکبوت بدون نابود شدن خودش امکان پذیر نیست و کار به جایی میرسه که از بین رفتنش اجتناب نا پذیر میشه.
    و شخص در نهایت کنایه به کسی می زند که در ابتدا به او کمک نکرده بودند (و او را از بین برده) که وجدان و روحش را رها نخواهد کرد (با چشمان هولناکم خیره می مانم روی لحظه ای که دست مرا نگرفتی)
    [LEFT]time is passing by anyway...[/LEFT]
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    Holy Hell
    نوشته‌ها
    510
    امتیاز
    15,923
    شهرت
    0
    739
    وبمستر
    سلام بر دوستان

    خب عرض کنم که من کلا شعر نمی فهمم. یعنی میخوام بفهمما ولی خب نمی فهمم.

    تو این شعر من یه سری چیزا تو ذهنم هممممش موج میزد.

    اول آراگورن: اون عنکبوت پیر و بزرگه تو هری پاتر. همششش تو ذهنم بود

    اخراش یاد قسمت شش هری پاتر افتاده بودم آراگورن مرده بود براش مرثیه سرایی میکردن و اسلاگهورن نیش می گرفت ازش.


    ولی خداییش چن از عنکبوت خوشم نمیاد کمی یه جوری اصلا ولش کن(


    اط ساختار شعریش خوشم اومد( رشتم ادبیات و علوم انسانی بوده . انقد دیگه می فهمم)

    کمی ثقیل بود برای من



    پیشتاز باشید
    طفلی به نام شادی دیریست گم شده است .
    با چشم های روشن براق با گیسویی بلند به بالای آرزو .
    هر کس از او نشانی دارد ما را کند خبر .
    این هم نشان ما :
    یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر .
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2015/01/22
    محل سکونت
    خوزستان
    نوشته‌ها
    192
    امتیاز
    11,239
    شهرت
    0
    647
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mr.Sohrab نمایش پست ها
    سلام بر دوستان

    خب عرض کنم که من کلا شعر نمی فهمم. یعنی میخوام بفهمما ولی خب نمی فهمم.

    تو این شعر من یه سری چیزا تو ذهنم هممممش موج میزد.

    اول آراگورن: اون عنکبوت پیر و بزرگه تو هری پاتر. همششش تو ذهنم بود

    اخراش یاد قسمت شش هری پاتر افتاده بودم آراگورن مرده بود براش مرثیه سرایی میکردن و اسلاگهورن نیش می گرفت ازش.


    ولی خداییش چن از عنکبوت خوشم نمیاد کمی یه جوری اصلا ولش کن(


    اط ساختار شعریش خوشم اومد( رشتم ادبیات و علوم انسانی بوده . انقد دیگه می فهمم)

    کمی ثقیل بود برای من



    پیشتاز باشید
    من هم اولش که نوشته رو دیدم فکر کردم درباره رون ویزلیه!و خوب بعدش یکم که خوندم دیدم نه اصلا ربطی به هفتگانه ی هری پاتر نداره پس با دقت بیشتری خوندمش و خوب باید بگم هیچی حالیم نشد چون ادبیات من صفره تو شعر
    حاصل آخرین درگیری قلب و مغز من،
    یه اشتباه خوب بود.
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2013/02/28
    محل سکونت
    قلعه ى هاگوارتز،برج گريفيندور
    نوشته‌ها
    965
    امتیاز
    7,473
    شهرت
    0
    5,842
    معاون سایت
    مثه همیشه عالی و ملموس
    خیلی خوب مینویسی
    خیلی زیاد
    همش عالی بود دیگه چی بگم فقط اون قسمت «
    میلی متر میلی متر تارش بافته شده» به نظرم میتونست یکمش بیشتر وصل شه به داستان....یه جوری تو دوق میزد
    غیر اون عالی
    ممنون
    Some girls watched Beauty and The Beast and wanted the prince
    I watched it and wanted the library
    متن مخفي!


نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوت
    توسط Magystic Reen در انجمن دل‌نوشته
    پاسخ: 11
    آخرین نوشته: 2016/01/11, 17:03
  2. دید.قضاوت.اندیشه
    توسط M.A.S.K در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2015/05/29, 14:01
  3. دن کیشوت
    توسط pmirzad در انجمن کتاب‌ها
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/08/04, 12:14
  4. تــــفـــاوت هــا را بــیــابــیـــد !
    توسط Prince-of-Persia در انجمن بایگانی
    پاسخ: 7
    آخرین نوشته: 2014/07/16, 21:37

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •