خوب بریم سر نقد فصل اول ^____^ با اجازه
:
و....
خوب تا اینجاش رو دوستان گفتند فکر میکنم مشخص باشه که استفاده از اینجور کلمات خیلی خودمونی که تو چت به کار میبریم مناسب نیست اصلا !
اما مشکلات فنی :
به نظرم بهتر بود این که چطور فهمیده اسنیپ طرف اوناست مشخص میشد ... اونم وقتی که به این زودی تونست بفهمه که خودش عجیبه
خوب به عنوان یه فن فیشکن نویس شما در انتخاب داستان آزادی ولی حق عوض کردن روحیه و احساسات شخصیتا رو ندارید به نظرم ^_^
تو کتاب چهار که ریتا اسکیتر مقاله ای درباره رایطه هرمیون با هری و کرام نوشته بود ، هری چندین بار به صراحت اعلام کرد که هرمیون فقط یه دوست معمولیه همین ! همچنین توی دو کتاب بعدی ما کوچکترین تمایلی از هری برای شروع رابطه عشقی با هرمیون نمیبینیم ! چطور میشه که هری یهو حسرت میخوره ؟
خوب اگه مشخص شده که اسنیپ طرف محفله ، پس قطعا مشخص شده که مرگ دامبلدور نقشه بود و اون به هرحال بخاطر نفرین انگشتر میمرده ..... در نتیجه حرف هرمیون درست در میاد دیگه ! اینکه دامبلدور میدونه داره چیکار میکنه و باید اعتماد کرد بهش و اسنیپ طرف اوناست ! این بارم هرمیون درست گفته در این صورت ...... خوب پس ناراحتیش برا جیه ؟
خوب یه تناقض دیگه
توی شش کتاب اول به کرات تاکید شده بود که کاملا پسر عادی ای هست ! و تا آخر کتاب شیشم دیدیم که توی جادو ( بجز سپر مدافع ) هیچ استعداد خفنی چیزی نداره و خودشم قبول داشت ! همچنین هری هر دختری را به خود جذب نمیکرد ! بازم تا کتاب شیش تاکید شده که هری اینجوری نیست .. برای مثال توی کتاب چهار که هری دنبال یه دختر برای دعوت به جشن کریسمس بود ، دیدیم دخترای زیادی پا پیش نذاشتن ! و اون دو سه نفر هم ( از سنشون ) مشخص بود که برای اینکه هری یکی از قهرمانای سه جادوگره و مرحله ی اولو برده ازش خواستن که باهاش برم
تو کتاب ششم هم دیدیم که افراد داوطلب برای عضویت تو تیم کوییدیچ گریفندر خیلی زیاد بودن و وقتی هری پرسید که چرا اینقدر همه به کوییدیچ علاقه مند شدن هرمیون جواب داد که اونا به تو علاقه مند شدن نه کوییدیچ ...چرا که مشخص شد تو فرد برگزیده هستی و در تمام مدت داشتی حقیقتو درباره ولدمورت میگفتی :
پس به نظرم میشه نتیجه گرفت که هری کاملا عادی بوده و فقط بخاطر شهرتش میخواستنش !؟
امممم نتیجه وحشتناکش چی بود دقیقا ؟ مسلما سیریوس کشته شدن به دست بلاتریکس رو به بوسه دمنتور ها ترجیح میده
نکته خییییلی مهم هم این که دامبلدور گفت که به عقب برگردن ! مردی که تا حالای کتاب لااقل هیچ اشتباهی نکرده !
اهم همین دیگه ^____^ شرمنده زیاد بود