ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 3 نخست 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    خونمون ^^
    نوشته‌ها
    97
    امتیاز
    18,047
    شهرت
    5
    854
    کاربر انجمن

    داستان های خود را صوتی کنید !


    « داستان های خود را صوتی کنید ! »

    فایل پیوست 11210

    سلام به دوستای جیگر پیشتازی

    خب خب ! همون طور که از اسم تاپیک مشخصه این یه فراخوانه برای کسایی که دوست دارن داستان کوتاه های خودشون رو برای ما بذارنو ما اونو صوتی کنیم !
    داستان کوتاه های صوتی شده ، هم در رادیو پیشتاز و هم در نشریه ی پیشتاز قرار داده میشه .


    و نکته ی مهم این که : این داستان کوتاه هایی که زحمت کشیدید و نوشتید حتماِ حتما باید فانتزی باشه


    از جمله مزایای این کار برای نویسنده ، اول تبلیغ خودِ کارِ شما دوست عزیز هست که ، هم در سایت خودمون ینی زندگی پیشتاز و هم در سایت های دیگه هست ( مطمئن باشید داستانتونو خیلیا میشنون ) و دوم شنیدن داستان خودتون به زبان دیگه هست ( منظور همون شنیدنه صوتیه ؛ خودتونو به درکش درگیر نکنید )


    درضمن به ازای هر داستان کوتاهی که شما می دید تا صوتی بشه امتیاز به شما تعلق می گیره !


    بعله ! امتیاز می دیم چرا که ندیم ؟؟
    پیش خودمون باشه ها خزانه ی سایت یه چند وقتی میشه درش وا مونده از کیسه ی خلیفه می بخشیم



    خب حالا چجوری داستان هاتونو به ما بدید :

    1. می تونید داستانتون رو توی همین تاپیک به صورت پست قرار بدید ؛ اما نکته ی مهم این که حتما حتما توی پستتون من و یا شهرزاد جان رو تگ کنید .

    2. و یا می تونید داستانتونو برای من و یا شهرزاد عزیز به صورت خصوصی بفرستید .


    خب دیگه ، همین دیگه
    خودافیظ !

    ویرایش توسط Nari : 2015/07/05 در ساعت 00:35
    این مدل قربون صدقه‌ها هست میگن عشق کی بودی تو. اول خاقانی گفته:
    از گُلِ سرخ رسته اى، نرگسِ دسته بسته اى
    نرخِ شکر شکسته اى، پسته دهانِ کیستى؟
  2. #11
    تاریخ عضویت
    2015/01/25
    محل سکونت
    frozen palace
    نوشته‌ها
    72
    امتیاز
    4,458
    شهرت
    0
    104
    کاربر انجمن
    ب درود... والا من درست نمیدونم این داستان من تو دسته فانتزی هم قرار میگیره یا نه... بعضی میگن میگیره بعضی میگن نمیگیره... به هر حال میذارمش یا قبول میشه یا قبول نمیشه دیگه...
    بفرمایید: https://www.pioneer-life.ir/thread7057.html#post90019
    تگ کردن هم زیاد بلد نیستم به نحوه تلگرامی تگ میکنم: @shery @Nari
    [CENTER][COLOR=#b22222][SIZE=6]و در [/SIZE][/COLOR][COLOR=#00ff00][SIZE=6]زمانی [/SIZE][/COLOR][COLOR=#b22222][SIZE=6]که [/SIZE][/COLOR][COLOR=#ffd700][SIZE=6]نور [/SIZE][/COLOR][COLOR=#800080][SIZE=6]حکمرانی [/SIZE][/COLOR][COLOR=#b22222][SIZE=6]می کند
    [/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=6]تاریکی [/SIZE][/COLOR][COLOR=#0000ff][SIZE=6]قدرت [/SIZE][/COLOR][COLOR=#b22222][SIZE=6]می گیرد![/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  3. #12
    تاریخ عضویت
    2014/11/04
    نوشته‌ها
    96
    امتیاز
    4,464
    شهرت
    0
    354
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط shery نمایش پست ها
    داستان شما تااید شد برا ظبت ارسال شد . منتظر ارسال های بعدی نیز هستیم .
    از كجا و چطوري دانلودش كنم؟خيلي ممنون
    زندگی زندان سرد کینه هاست، من گریزانم ازاین زندان که نامش زندگیست

  4. #13
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    ایران - تهران
    نوشته‌ها
    197
    امتیاز
    23,003
    شهرت
    0
    2,286
    تیم فنی نشریه
    نقل قول نوشته اصلی توسط Dark Lord نمایش پست ها
    ب درود... والا من درست نمیدونم این داستان من تو دسته فانتزی هم قرار میگیره یا نه... بعضی میگن میگیره بعضی میگن نمیگیره... به هر حال میذارمش یا قبول میشه یا قبول نمیشه دیگه...
    بفرمایید: https://www.pioneer-life.ir/thread7057.html#post90019
    تگ کردن هم زیاد بلد نیستم به نحوه تلگرامی تگ میکنم: @shery @Nari


    بله قرار میگیره ممنون از ارسال شما گزاشتمش تو لیست .

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط shery نمایش پست ها
    بله قرار میگیره ممنون از ارسال شما گزاشتمش تو لیست .

    به زودی جدول ارایه داستان ها روی سایت قراره میگیره و وضعیت داستانتون رو میتونید از اونجا مشاهده کنید .

    http://up.vbiran.ir/uploads/43091140...1406543666.gif

    سخن بزرگان : وقتی میمیرید نمیفهمید مردید ...بیشعور بودن هم همینطوریه پس بیشعور نباشید.
  5. #14
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    ایران - تهران
    نوشته‌ها
    197
    امتیاز
    23,003
    شهرت
    0
    2,286
    تیم فنی نشریه
    جدول روی سایت امشب قراره میگیره ...منتظر نظراتتون هستم

    http://up.vbiran.ir/uploads/43091140...1406543666.gif

    سخن بزرگان : وقتی میمیرید نمیفهمید مردید ...بیشعور بودن هم همینطوریه پس بیشعور نباشید.
  6. #15
    تاریخ عضویت
    2014/11/04
    نوشته‌ها
    96
    امتیاز
    4,464
    شهرت
    0
    354
    نویسنده
    يه داستان ديگه دارم به اسم شبدر تك پر كه ديدگاه دوم شبدر سوخته است

    https://www.pioneer-life.ir/thread7357.html

    @shery@
    زندگی زندان سرد کینه هاست، من گریزانم ازاین زندان که نامش زندگیست

  7. #16
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    ایران - تهران
    نوشته‌ها
    197
    امتیاز
    23,003
    شهرت
    0
    2,286
    تیم فنی نشریه
    نویسندگان عزیز این چه وضعیته اخه ؟ یه هفته است هیچ داستانی ارسال نشده .

    اینطوری پیش بره این بخشو کنسل میکنمیمااااااا
    مرحمت بفرمایید دست به قلم ببرید و نوشته های خودتون رو شریک بشید .


    منتظر ارسال کار هاتون هستیم

    http://up.vbiran.ir/uploads/43091140...1406543666.gif

    سخن بزرگان : وقتی میمیرید نمیفهمید مردید ...بیشعور بودن هم همینطوریه پس بیشعور نباشید.
  8. #17
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    شما چندتا از داستانامونو که صوتی کردید بذارید
    تا سرشوق بیاییم دست مون به قلم بره
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  9. #18
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    ایران - تهران
    نوشته‌ها
    197
    امتیاز
    23,003
    شهرت
    0
    2,286
    تیم فنی نشریه
    نقل قول نوشته اصلی توسط skghkhm نمایش پست ها
    شما چندتا از داستانامونو که صوتی کردید بذارید
    تا سرشوق بیاییم دست مون به قلم بره
    اینم حرفیه خخخخخخخخ

    http://up.vbiran.ir/uploads/43091140...1406543666.gif

    سخن بزرگان : وقتی میمیرید نمیفهمید مردید ...بیشعور بودن هم همینطوریه پس بیشعور نباشید.
  10. #19
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    سلام چندتا داستان جدید نوشتم لطفا بذارید تو نوبت صوتی بشن باشد که پیش از فسیل شدن بدستمان برسانید

    هرگز اسمم را صدانزن
    https://www.pioneer-life.ir/thread7379.html

    نبرد نهایی
    https://www.pioneer-life.ir/thread7648.html

    خط پایان
    https://www.pioneer-life.ir/thread7651.html

    مترسک های وارونه
    https://www.pioneer-life.ir/thread7629.html

    فعلا همینا @shery @Nari
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  11. #20
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    "م"
    https://www.pioneer-life.ir/thread7...html#post93420
    خیره شده بود به صفحه کلید. به کلید های جرم گرفته و بارها بالا پایین شده. هیچ کدام جذابتر از دیگری نبود، هیچ کدام کمکش نمیکرد که از کجا شروع کند، میدانست باید بنویسد اما ذهنش خالی خالی بود جز صدایی که فریاد میزد بنویس بنویس. میخواست فریاد بزند برسرش که چگونه؟ از کجا باید شروع کنم؟سرش را بالا اورد و به خطی زل زد که چشمک میزد و منتظر او بود، چطور میتوانست بنویسد؟

    انگشتانش روی کلید ها جای گرفتند. اما هیچ حرکتی نبود، نوک انگشتانش یخ کرده بود و سنگین بود انگار که ساچمه های سربی اسلحه قدیمی پدربزرگش چسبیده بودند به انها. همان ساچمه های که قلب مادرش را شکافته بود.

    چشمانش را بست و پشت ان پلک ها رنگ سرخی تیره منتظرش بود مثل خونی که پاشیده بود روی تمام مبل ها و از سینه مادرش راه گرفته بود روی کف سرامیک. خونی که انگشتانش را سرخ کرده بود و انگار هنوز هم روی انها خشک مانده بود.

    همه چیز امیخته بود به وحشت. وحشتی شبیه به وحشت پدرش وقتی که اسلحه را انداخت گوشه سالن. وقتی خیره شده بود به سرخی تیره حالا رقیق شده خون. وقتی مادرش را تکان میداد تا بلکه بلند شود. وقتی نمیخواست واقعیت را قبول کند.

    دوباره خیره شد به صفحه کلید و به سفیدی بی انتهای مانیتور. چطور میتوانست بنویسد از چیزی که هنوز حتی برایش اشک نریخته بود؟ چطور میتوانست ان لحظه را درست شبیه به ان لحظه زنده کند وقتی هنوز کابوسش را میدید؟

    انگشتانش را دوباره روی کلیدها جا داد. اجبار بود.باید ... باید مینوشت. نوک انگشتانش یخ کرده بود اما حرکتشان داد سریع اما خشک.

    قطره اشکی از گوشه چشمش چکید روی کلید"م"
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
صفحه 2 از 3 نخست 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمایه صوتی || آوای فاطمیه
    توسط admiral در انجمن بایگانی
    پاسخ: 8
    آخرین نوشته: 2017/02/11, 19:30
  2. ازاده ( صوتی )
    توسط shery در انجمن بایگانی
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2016/06/24, 14:18
  3. داستان صوتی: یک روز
    توسط skghkhm در انجمن بایگانی
    پاسخ: 9
    آخرین نوشته: 2016/04/29, 21:42
  4. گمشده (داستان صوتی)
    توسط skghkhm در انجمن بایگانی
    پاسخ: 8
    آخرین نوشته: 2016/01/24, 19:30
  5. فنجان قهوه ( صوتی )
    توسط shery در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2015/10/07, 18:35

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •