ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

    آرام اما ... (انتشار فصل دوم)

    • نویسنده کتاب: ابراهیم
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 2
    • ایجاد شده در: 2015/07/01
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    سلام! خب دیدم همه دارن داستان می نویسن گفتم منم بنویسم ضایه شم خیالم راحت شه!
    فعلن این مقدمه ی داستانه...
    کاور نداره! هر کی دوس داشت یه کاور برای این داستان بنده خدا درست کنه!

    خب این فصل اول: زیاد ادامه ندادم ولی سعی کردم نظرات رو توش اعمال کنم مقدمه فقط برای آشنایی بود! پس حذفش می کنم چون مشکلاتی داشت!:
    فصل اول

    خب پس از مدت ها فصل دوم:
    فصل دوم
    لطفا وقتی خوندین و فحش دادین و خندیدین... به خاطر اینکه موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کردم یخ نظر کوچولو هم بدین! ممنون میشم!
    ویرایش توسط HELT : 2015/07/06 در ساعت 14:20 دلیل: فصل دوم
  1. 16
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/11/04
    نوشته‌ها
    96
    امتیاز
    4,464
    شهرت
    0
    354
    نویسنده
    خب من نه نويسنده هستم و نه منتقد شايد هم اشتباه كنم.
    داستانت خب سبكش مثل انشا بود و شبيه به داستان ها و رمان هاي موجود نبود ،‌ انگار كه يه دانش اموز دبيرستان و يا شايد راهنمايي يه انشا در مورد هفته گذشته چگونه گذشت نوشه باشه.البته نه اينكه اينطور نوشتن بد باشه، اينم خودش يه سبكه.
    داستان خيلي سريع پيش مي رفت، فضا سازي و شخصيت پردازي كه خب ميشه گفت نداشت البته اين مربوط به سبك انشا نويسيه توي انشا هم شخصيت پردازي نداريم ولي اين داستانو خسته كننده مي كنه.
    ايده داستان جالب به نظر ميرسيد، البته اگه من اشتباه نكرده باشم و يك جورايي يا جادوگري باشه يا گرگنما باشن.
    كمي تضاد در داستان هم بود،‌جنگل ممنوعه خب اگه ممنوعه روز و شب نداره بعدش توريست وقتي هست اصولاً شب ممنوع نميشه! چون انها سر ميزنند.
    ميشد بيشتر در مورد اين جنگل توضيح داد، تاريكش كرد،‌ترسناكش كرد،‌صداي پرندگان هم توش اورد با اين جال اينا توش پرسه ميزنند.

    ***
    راستي سايت اپلود داستانت هم عوض كن يه جا مثل پيكوفايل اپلودش كن.
    زندگی زندان سرد کینه هاست، من گریزانم ازاین زندان که نامش زندگیست

  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط *HoSsEiN* نمایش پست ها
    خب من نه نويسنده هستم و نه منتقد شايد هم اشتباه كنم.
    داستانت خب سبكش مثل انشا بود و شبيه به داستان ها و رمان هاي موجود نبود ،‌ انگار كه يه دانش اموز دبيرستان و يا شايد راهنمايي يه انشا در مورد هفته گذشته چگونه گذشت نوشه باشه.البته نه اينكه اينطور نوشتن بد باشه، اينم خودش يه سبكه.
    داستان خيلي سريع پيش مي رفت، فضا سازي و شخصيت پردازي كه خب ميشه گفت نداشت البته اين مربوط به سبك انشا نويسيه توي انشا هم شخصيت پردازي نداريم ولي اين داستانو خسته كننده مي كنه.
    ايده داستان جالب به نظر ميرسيد، البته اگه من اشتباه نكرده باشم و يك جورايي يا جادوگري باشه يا گرگنما باشن.
    كمي تضاد در داستان هم بود،‌جنگل ممنوعه خب اگه ممنوعه روز و شب نداره بعدش توريست وقتي هست اصولاً شب ممنوع نميشه! چون انها سر ميزنند.
    ميشد بيشتر در مورد اين جنگل توضيح داد، تاريكش كرد،‌ترسناكش كرد،‌صداي پرندگان هم توش اورد با اين جال اينا توش پرسه ميزنند.

    ***
    راستي سايت اپلود داستانت هم عوض كن يه جا مثل پيكوفايل اپلودش كن.
    ممنون نظر صریحی بود! خوشم اومد ! در ضمن کتاب یه سری خاطره است که شخصیت اصلی هرروز می نویسه
    البته سبکش ممکنه تعییر کنه در ضمن کتاب اولمه! مونده تا راه و چاهو یکم هم که شده یاد بگیرم!
    بازم ممنون از نظر خوبت
    Loading ...
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2014/09/12
    محل سکونت
    اصفهان شهر زیبای خدا...
    نوشته‌ها
    255
    امتیاز
    5,323
    شهرت
    0
    1,249
    گرافیست
    قشنگ بود ادامه بده...
    ولی راس می گه یکم ترسناک ترش کن ...
    یکم هم درباره خودش دیوید و سارین بیشتر توصیف کن تا بشه تصورشون کرد چه جورین یا چه شکلین...
    حتما توصیفشون کن...
    موفق باشی
    به احترام آرزو های بر باد رفته ام سکوت می کنم
    بلند تر از فریاد


    زنده باد زندگی پیشتاز
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط .AvA. نمایش پست ها
    قشنگ بود ادامه بده...
    ولی راس می گه یکم ترسناک ترش کن ...
    یکم هم درباره خودش دیوید و سارین بیشتر توصیف کن تا بشه تصورشون کرد چه جورین یا چه شکلین...
    حتما توصیفشون کن...
    موفق باشی
    .چشم حتما!
    این یه مقدمه بود... برای همین انقد مشکل داشت ایشالا با نظرات شما فصل یک بی کم و کاست نوشته می شه!
    ممنون!
    Loading ...
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2015/06/28
    محل سکونت
    In the world of books...
    نوشته‌ها
    201
    امتیاز
    3,174
    شهرت
    0
    375
    کاربر انجمن
    سلام
    خب این فقط یه مقدمه بود و نمیشه خیلی ازش ایراد گرفت!
    فقط توصیفات راجب هر اتفاقی کم بود و خیلی صریح مطلبو بازگو میکردی!
    اگه میخوای این داستانو به یه رمان تبدیل کنی باید کشش بدی
    همه ی رمان نویسا از این تکنیک استفاده میکنن و واسه همین داستانشون حساس و جالب میشه...
    ولی خلاقیتت برای خلق داستان خوب بود خوشم اومد
    ویرایش توسط Samara : 2015/07/01 در ساعت 22:03
    [CENTER][COLOR=#40E0D0][FONT=times new roman]_______________________________________[/FONT][/COLOR][COLOR=#ff0000]

    [B]
    ...Nothing is not more enjoyable than horror [/B][/COLOR]
    [FONT=times new roman][SIZE=5][COLOR=#ff0000]
    [/COLOR][/SIZE][/FONT][COLOR=#ff0000][B]!...As long as for the someone else

    [/B][/COLOR][COLOR=#40E0D0][FONT=times new roman]________________________________________[/FONT][/COLOR][FONT=times new roman][SIZE=5]

    [/SIZE][/FONT]
    [FONT=times new roman][SIZE=5]
    [/SIZE][/FONT][/CENTER]
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    خب فصل یکو گذاشتم
    همونطور که اون بالا گفتم زیاد داستان جلو نرفته ولی سعی کردم نظرات دوستان رو اعمال کنم!
    منتظر نظراتتونم!
    Loading ...
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    من امدم
    با تبریک که نوشتی!( یه کار باحالیه)
    من متنو می خونم همین جور به ترتیب هر نکته ای به ذهنم رسید می نویسم!
    از فعل است زیاد و پشت سر هم استفاده کردی!
    به جا، از ...نقطه استفاده کردی!
    غلط املایی
    توصیف ظاهری خوب
    توصیف مکانی کم
    استفاده زیاد از فعل بود
    چرا اینقدر هی گفتی آری؟ چندتاش خوبه ولی زیاد بود!
    دو تا زمانو دو دو تا پاراگراف پشت سر هم به کار بردی، در مورد دانی گفتی دوستش داشتم، در مورد دیوید، برادر خود می دانم!
    هری پاتر عینک ته استکانی میزد مگه؟؟؟ هری پاتر عینکش گرد بود!تو ذوقم زد!
    خبطی تو ذوق زد بازم،اشتباه مگه مورد داره؟ به نظرم هر چی متن ملموس تر باشه بهتره!
    قانون وزن کرده بود؟؟ وضع کرده بود!
    خب همش ایراد گرفتم خوبیاشم، بگم: اگه تکرار فعلشو در نظر نگیرم نثرت خوب بود، سیر داستانم جالب بود، کنجکاو شدم اخرش، توصیف افراد خوب بود، همش گفتم بود و بود!
    همینا دیگه!
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    داستان جالبی داشت، انقد که ادم کنجکاو بشه برای فصل اول خوبه.
    ولی در مورد نوع نوشتنت، یه مقدار بلاتکلیفه. قراره نوشته های خودمونیه یه پسر 16 ساله باشه ولی زیادی از حد رسمیه. مثه گزارش یه مجله میمونه. حس خاطرات رو به ادم نمیده.
    در کل امیدوارم موفق باشی
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2014/11/04
    نوشته‌ها
    96
    امتیاز
    4,464
    شهرت
    0
    354
    نویسنده
    خب نوشتن فصل يكو تبريك ميگم.
    من نه نويسنده ام و نه منتقد . شايد هم اشتباه كنم.
    اگه خوشت نيامد و يا اينطور نقدي را دوست نداري بگو ديگه داستانتو نقد نمي كنم.
    سعي مي كنم همراه باقد نكاتي را بصورت اموزش بگم تا در ادامه به كار ببري.
    خب مقدمه كه حذف شد ،‌ميريم سراغ فصل يك
    نكته اول همونيه كه توي مقدمه هم گفتم،‌انشا نويسي. كه گفتي اين خاطرات يك پسره نوجوانه كه هر روز مي نويسه اش. ايده جالبيه.
    خاطره نويسي با انشا نويسي فرق داره،‌ يك كاري انجام بده بيا و خاطرات يك روزتو بنويس و نوع نوشته ات را مقايسه كن.
    وقتي داري خاطراتتو مي نويسي مثل خاطره امروزتو مياي بگي سلام من اسم فلانه؟ يا من كجا زندگي مي كنم؟ اين ها چيزاريي هستند كه خودت ميدوني پس نيازي نيست كه تو خاطراتت بنويسي!
    خب سوال پيش مياد الان چكار كنيم؟ اين پسره را بايد وارد روستا مي كردي، مثلاً‌براي تابستان امده خانه فاميل و يا غيره. مشخص كن مي خواي چيكار كني. مگه اينكه بگي اين پسره داره گذشته اش را براي يك نفر ديگه مي نويسه.
    اسم روستا گرینفیلد از اسمش چي پيداست؟ توي پاورقي معني كلمه را بزار تا خواننده متوجه قضيه بشه.
    وقتي ميگم انشا نويسي منظورم استفاده زياد بعضي از كلماته،‌در روايت بيشتر افراد كلمه" بود" را بيشتر استفاده ميكنند و در اين نوع نوشته" است"،‌سعي كن قبل از اپلود حتما يك بار بخوانيش و ويرايشش كني و كلمات جديدي به كار ببري مثال:
    "اسمش پیداست واقعا جای سرسبز و خوش آب و هوایی است. این روستا در حومه ی شهر لیور پول در انگلستان واقع شده است"
    "روستايي كه من در ان به دنيا آمدم در شماليترين گوشه ليورپول قرار داره يه جايي كنار شهر تورسو. تعطيلات تابستان شروع شده بود و من هم مثل باقي بچه هاي مدرسه شبانه روزي لردجورج بايد به خونه ام بر مي گشتم، دروغه بگم با ديدن روستا تعجب كردم،‌هيچ فرقي با گذشته نداشت، همون سرسبزي خاص خودش و بوي گل هاي وحشي كه همه را مجذوب خودش مي كرد همچنان باقي بود."
    يه همچين چيزي منظورمه.
    در مورد شهري يا كشوري كه مي نويسي تحقيق كن، جاهاي ديدني و يا عادات خاص انها را بخوان،‌مثلا در ليورپول ورزش محبوب فوتباله و ورزش هاي ديگه كم اهميت شمارده ميشن.
    و اما در مورد كل داستان : در كل از مقدمه خيلي بهتر شده و پيشرفتش نمايان بود با اين حال هنوز در شخصيت پردازي و محيط سازي ضعيف زيادي داري كه با تمرين بيشتر و يا كمك ويرايشگر داستانت حل ميشه،‌البته ويرايشگر را توصيه مي كنم چون مي توانه در جاي جاي داستان راهنمايت كنه. كاري به غلط املايي ندارم چون طبيعيه، اما بكار بردن اسم هيولا به نظرت منطقيه؟ خب فكر كن بچه تو يه مشكلي داشته باشه ‌، بهش ميگي هيولا؟ يه چيز لطيفتر بايد ميگفتي مثل "اون تو وجودشه" يا "چيزي كه هست".
    باز هم شتابزدگي در داستان مشهود بود،‌اين 5 صفحه اگه شتابزده نمينوشتي يك فصل 20-30 صفحه اي ميشد.
    پيشرفتت نشون ميده داري بهتر ميشي و خب اگه سرد نشي و ادامه اش را بنويسي مشخصا در هر فضل بهتر ميشي به طوري كه وقتي به اواسط داستانت ميرسي باور نميكني فصل هاي ابتدايي را خودت نوشتي.
    يه چند تا كتاب يا مقاله اموزشي در خصوص داستان نويسي و روايت هاي مختلف بخواني بيشتر بهت كمك ميك نه تا راهنمايي هاي الكي ما.
    ویرایش توسط *HoSsEiN* : 2015/07/02 در ساعت 13:25
    زندگی زندان سرد کینه هاست، من گریزانم ازاین زندان که نامش زندگیست

صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •