ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 3 نخست 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26

    آرام اما ... (انتشار فصل دوم)

    • نویسنده کتاب: ابراهیم
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 2
    • ایجاد شده در: 2015/07/01
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    سلام! خب دیدم همه دارن داستان می نویسن گفتم منم بنویسم ضایه شم خیالم راحت شه!
    فعلن این مقدمه ی داستانه...
    کاور نداره! هر کی دوس داشت یه کاور برای این داستان بنده خدا درست کنه!

    خب این فصل اول: زیاد ادامه ندادم ولی سعی کردم نظرات رو توش اعمال کنم مقدمه فقط برای آشنایی بود! پس حذفش می کنم چون مشکلاتی داشت!:
    فصل اول

    خب پس از مدت ها فصل دوم:
    فصل دوم
    لطفا وقتی خوندین و فحش دادین و خندیدین... به خاطر اینکه موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کردم یخ نظر کوچولو هم بدین! ممنون میشم!
    ویرایش توسط HELT : 2015/07/06 در ساعت 14:20 دلیل: فصل دوم
  1. 16
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2014/02/05
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته‌ها
    93
    امتیاز
    12,480
    شهرت
    0
    954
    ویراستار
    عاشق اون تیکشم ک نوشته بودی زر زر نکن
    منو یاد دبیر زیست سال اولم انداخت
    خوب پیش میری ابراهیم
    افرین واسه فصلای بعد بی نهایت منتظرم
    حالمان خوب است ....
    ******
    آب هست ولی کم است
    لطفا درست مصرف کنید
    ☺☻♦♣♠•◘○♥
    روش زندگی خودتون رو انتخاب کنید
    هیچ درست و غلطی وجود ندارد


  3. #13
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    خوش به حالت ابراهیم
    میای فصل میذاری که ملت بخونن.
    منم فن فیکشن نوشتم اما راستشو بخوای
    خجالت میکشم که بیام در معرض عُموم بزارم.
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2014/07/11
    محل سکونت
    Shiraz
    نوشته‌ها
    239
    امتیاز
    9,783
    شهرت
    0
    454
    مترجم
    نقل قول نوشته اصلی توسط Banoo.Shamash نمایش پست ها
    خوش به حالت ابراهیم
    میای فصل میذاری که ملت بخونن.
    منم فن فیکشن نوشتم اما راستشو بخوای
    خجالت میکشم که بیام در معرض عُموم بزارم.

    آخی بیار بزار من قول میدم بخونمش




    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    جالب بود داستانت موضوع خوبی داره فقط یه خورده بیشتر کشش بده مثلا تو همون فصل اول نصف موضوع مشخص شد
    و من عاشق اون قسمت کوفت و زهرمار شدم
    [CENTER][B][FONT=times new roman][SIZE=3][COLOR=#40E0D0],Who looses today[/COLOR][COLOR=#008080]
    [/COLOR][COLOR=#000000]won’t find tomorrow[/COLOR][COLOR=#008080]
    [/COLOR][COLOR=#40E0D0].There is nothing important as today[/COLOR][/SIZE][COLOR=#40E0D0]
    [/COLOR][/FONT]
    [/B][SIZE=2][FONT=b nazanin][COLOR=#000000][B]آن كه امروز را از دست مي دهد،
    [/B][/COLOR][COLOR=#40E0D0][B]فردا را نخواهد يافت[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B]
    هيچ روزي از امروز مهم تر نيست.[/B][/COLOR][/FONT][/SIZE]
    [/CENTER]
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط *HoSsEiN* نمایش پست ها
    خب نوشتن فصل يكو تبريك ميگم.
    من نه نويسنده ام و نه منتقد . شايد هم اشتباه كنم.
    اگه خوشت نيامد و يا اينطور نقدي را دوست نداري بگو ديگه داستانتو نقد نمي كنم.
    سعي مي كنم همراه باقد نكاتي را بصورت اموزش بگم تا در ادامه به كار ببري.
    خب مقدمه كه حذف شد ،‌ميريم سراغ فصل يك
    نكته اول همونيه كه توي مقدمه هم گفتم،‌انشا نويسي. كه گفتي اين خاطرات يك پسره نوجوانه كه هر روز مي نويسه اش. ايده جالبيه.
    خاطره نويسي با انشا نويسي فرق داره،‌ يك كاري انجام بده بيا و خاطرات يك روزتو بنويس و نوع نوشته ات را مقايسه كن.
    وقتي داري خاطراتتو مي نويسي مثل خاطره امروزتو مياي بگي سلام من اسم فلانه؟ يا من كجا زندگي مي كنم؟ اين ها چيزاريي هستند كه خودت ميدوني پس نيازي نيست كه تو خاطراتت بنويسي!
    خب سوال پيش مياد الان چكار كنيم؟ اين پسره را بايد وارد روستا مي كردي، مثلاً‌براي تابستان امده خانه فاميل و يا غيره. مشخص كن مي خواي چيكار كني. مگه اينكه بگي اين پسره داره گذشته اش را براي يك نفر ديگه مي نويسه.
    اسم روستا گرینفیلد از اسمش چي پيداست؟ توي پاورقي معني كلمه را بزار تا خواننده متوجه قضيه بشه.
    وقتي ميگم انشا نويسي منظورم استفاده زياد بعضي از كلماته،‌در روايت بيشتر افراد كلمه" بود" را بيشتر استفاده ميكنند و در اين نوع نوشته" است"،‌سعي كن قبل از اپلود حتما يك بار بخوانيش و ويرايشش كني و كلمات جديدي به كار ببري مثال:
    "اسمش پیداست واقعا جای سرسبز و خوش آب و هوایی است. این روستا در حومه ی شهر لیور پول در انگلستان واقع شده است"
    "روستايي كه من در ان به دنيا آمدم در شماليترين گوشه ليورپول قرار داره يه جايي كنار شهر تورسو. تعطيلات تابستان شروع شده بود و من هم مثل باقي بچه هاي مدرسه شبانه روزي لردجورج بايد به خونه ام بر مي گشتم، دروغه بگم با ديدن روستا تعجب كردم،‌هيچ فرقي با گذشته نداشت، همون سرسبزي خاص خودش و بوي گل هاي وحشي كه همه را مجذوب خودش مي كرد همچنان باقي بود."
    يه همچين چيزي منظورمه.
    در مورد شهري يا كشوري كه مي نويسي تحقيق كن، جاهاي ديدني و يا عادات خاص انها را بخوان،‌مثلا در ليورپول ورزش محبوب فوتباله و ورزش هاي ديگه كم اهميت شمارده ميشن.
    و اما در مورد كل داستان : در كل از مقدمه خيلي بهتر شده و پيشرفتش نمايان بود با اين حال هنوز در شخصيت پردازي و محيط سازي ضعيف زيادي داري كه با تمرين بيشتر و يا كمك ويرايشگر داستانت حل ميشه،‌البته ويرايشگر را توصيه مي كنم چون مي توانه در جاي جاي داستان راهنمايت كنه. كاري به غلط املايي ندارم چون طبيعيه، اما بكار بردن اسم هيولا به نظرت منطقيه؟ خب فكر كن بچه تو يه مشكلي داشته باشه ‌، بهش ميگي هيولا؟ يه چيز لطيفتر بايد ميگفتي مثل "اون تو وجودشه" يا "چيزي كه هست".
    باز هم شتابزدگي در داستان مشهود بود،‌اين 5 صفحه اگه شتابزده نمينوشتي يك فصل 20-30 صفحه اي ميشد.
    پيشرفتت نشون ميده داري بهتر ميشي و خب اگه سرد نشي و ادامه اش را بنويسي مشخصا در هر فضل بهتر ميشي به طوري كه وقتي به اواسط داستانت ميرسي باور نميكني فصل هاي ابتدايي را خودت نوشتي.
    يه چند تا كتاب يا مقاله اموزشي در خصوص داستان نويسي و روايت هاي مختلف بخواني بيشتر بهت كمك ميك نه تا راهنمايي هاي الكي ما.
    سلام
    واقعا ممنونم ازت حسین!
    ممنونم که انقد وقت میزاری و داستان منو "نقد" می کنی!
    من نه تنها ناراحت نمی شم بلکه واقعا خیلی خوشحال شدم!
    همه ی چیزایی که گفتی درسته و خوشحالم که به نظرت بهتر شدم!
    حتما هر چیزی که گفتی رو توی فصل دو رعایت می کنم! و امیدوارم بهتر بشم!
    و باز هم ممنون که انقد وقت میزاری!
    بعد از گذاشتن فصل دو منتظر یه نقد حسابی دیگه ازت هستم!
    Loading ...
  6. #16
    تاریخ عضویت
    2013/08/19
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    34
    امتیاز
    7,536
    شهرت
    0
    149
    کاربر انجمن
    دستت درد نکنه که شروع به همچین کاری کردی ببخشید که با تاخیر بود پستم!ولی من الان مقدمه رو خوندمو واقعن از داستانش خوشم اومد,نقاد جالبیم نیستم که بخوام چیزی بگم بنظر من همین که همت کردیو کتابیو استارت زدی خودش خیلیه...واقعن امیدوارم تو نوشتن بری جلو که خیلی خیلی دوس دارم فصلای بعدو بخونم!
    همین الان فصل اولو خوندمخیلیییی عالی شده بود...امیدوارم همینجوری ادامه داشته باشه!
    ویرایش توسط insomniac : 2015/07/02 در ساعت 22:02
    [CENTER]The [COLOR="#FF0000"]Great[/COLOR] Thing About [COLOR="#ffcc00"][FONT=Comic Sans MS]The Past[/FONT][/COLOR] Is that It Is In [COLOR="#ffcc00"][FONT=Comic Sans MS]The Past[/FONT][/COLOR][/CENTER]
    [CENTER]...The Past Is Past[/CENTER]
    [CENTER]...The [COLOR="#66cccc"][FONT=Lucida Console]Future[/FONT][/COLOR] Is Unclear[/CENTER]
    [CENTER]!Let's Just Think About [COLOR="#00ff99"][SIZE=4][FONT=Microsoft Sans Serif][B][I]PRESENT[/I][/B][/FONT][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  7. #17
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    فصل دوم قرار داده شدو منتظر نظر شما دوستان هستم.
    Loading ...
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    جمش کردیا
    خوب بود ولی بعد از فصل اول و اوج گیری یه دفعه انداختیش. با مخ اومد روی زمین بیچاره.
    منفجر شدی نه؟
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  9. #19
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط narsisa نمایش پست ها
    جمش کردیا
    خوب بود ولی بعد از فصل اول و اوج گیری یه دفعه انداختیش. با مخ اومد روی زمین بیچاره.
    منفجر شدی نه؟
    جمعش نکردم! همش برنامه ریزی شده بود!()
    اون اوج گیری ها همونطور که همه گفتن زود بود. و خب برای این بود که تا لب جوی ببرمتون وبرگردونم!
    Loading ...
  10. #20
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    چه عجب تو بالاخره نوشتی!
    بیایم بخونیم ببینیم چی میشه آخرش.
    ***
    این دفعه خیلی خوب بود.خدایی عالی بود.
    دروغ نگم وقتی که تصورش میکردم،ترسیدم!
    ویرایش توسط Banoo.Shamash : 2015/07/06 در ساعت 16:10
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
  11. #21
    تاریخ عضویت
    2014/06/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    7,772
    شهرت
    0
    885
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط Banoo.Shamash نمایش پست ها
    چه عجب تو بالاخره نوشتی!
    بیایم بخونیم ببینیم چی میشه آخرش.
    البته تازه اولشه...تا آخرس مونده یکم!
    Loading ...
صفحه 2 از 3 نخست 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •