ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته

    ف مثل فرار یا فردا؟

    سلام. خوبید؟
    اینم یه داستان کوتاه دیگه؛ تو شش دقیقه نوشتم انتظار زیادی نداشته باشید امروز سرمم خیلی شلوغه
    کلا مواقعی که مشغله زیاد دارم یاد داستان نوشتن می افتم|:
    به شدت منتظر نظراتتون هستم




    ف مثل فرار یا فردا؟




    چیزی ترسناک دنبالت می کند و آن زمان که چاره ای نداری، قدرت مبارزه ای نداری، چکار می کنی؟


    خب روشن است که باید فرار کنی.




    فرار مثل دویدن در زیر باران می ماند. زیر شرشر آبی که عرقت را زیر خود می پوشاند و فرق آن را با خودش تمیزی نمی دهد.

    مثل نفس نفس زدن می ماند، زمانی که نایی نداری و بی قدرت گوشه ای افتاده ای.

    فرار مثل هجی کردن ترس می ماند.




    فرار که می کنی به دنبال مکانی امن می گردی. امن مثل فردا.

    اما شاید دلیل فرارت چیزی مثل گذشته باشد.




    گذشته می تواند ترسناک باشد. موج مهیبی از سیاهی و سفیدی که به سمتت هجوم می اورد و تو باید به فردا فرار کنی تا قبل از اینکه تو را در بر بگیرد، خود را جدا کنی.

    اما من می مانم در مقابل گذشته، سفیدی هایش را چنگ می زنم و بعد زیر باران می دوم. نفسم به شماره نمی افتد. چون به امید فرداست که می دوم.




    امروز که می دوم به فردا فکر می کنم، اما شاید نمی دانم که امروزم فردای دیروز من است.

    پس همچنان می دوم اما ایا به فردا می رسم؟

    ف مثل فرار یا فردا؟ شاید ف مثل فرار برای فرداست؟
    ویرایش توسط ThundeR : 2015/06/15 در ساعت 15:31
    ThundeRam
    Fire and Blood
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    یه کم بعضی جمله هاش ناملموس بود بقیش خیلی عالی...
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2013/02/28
    محل سکونت
    قلعه ى هاگوارتز،برج گريفيندور
    نوشته‌ها
    965
    امتیاز
    7,473
    شهرت
    0
    5,842
    معاون سایت
    مفهوما خوب بود خوشم اومد...ولی یه متن خیلی ادبی نبود!
    روش بیشتر وقت میزاشتی شاید یه چیز فوق العاده میشد
    البته شایدم نه!
    در هر صورت..موفق باشی!
    Some girls watched Beauty and The Beast and wanted the prince
    I watched it and wanted the library
    متن مخفي!


  4. #4
    تاریخ عضویت
    2013/10/01
    نوشته‌ها
    31
    امتیاز
    13,312
    شهرت
    0
    130
    کاربر انجمن
    مفهوم واضح بود
    ولي بعضي قسمت ها جمله بندي خوبي نداشت به هر حال كاملا روان بود
    خوشم اومد
    [CENTER][FONT=Arial Black][SIZE=3][COLOR="#800080"]براي سه چيز كسي را مسخره نكن
    1- زيبايي
    2- پدر و مادر
    3- زادگاه
    زيرا در انتخاب آنها نقش نداشته است [/COLOR][/SIZE][/FONT][/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2013/09/28
    محل سکونت
    سرزمین پارس
    نوشته‌ها
    804
    امتیاز
    27,013
    شهرت
    0
    7,799
    کاربر انجمن
    خوب بود
    ..................
    بعضی جا ها یه ذره یه کوچولو به قول عجم ناملموس
    [CENTER][SIZE=4][FONT=arial black][B]یادش بخیر[/B][/FONT][/SIZE][/CENTER]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    خونمون ^^
    نوشته‌ها
    97
    امتیاز
    18,047
    شهرت
    5
    854
    کاربر انجمن
    داستان خوبی بود
    مفهومی بود یه جورایی کمی فلسفی ولی کاملا ادبی نبود
    می تونستی بهتر از این به قلم بیاریش
    کمی ارتباط باهاش سخت بود
    ولی در کل مفهوم جالبی داشت .. یه عقیده یه فکر ... یه تفسیری که مربوط به توعه .. این که آوردیش رو کاغذ خیلی زیبا بود
    این مدل قربون صدقه‌ها هست میگن عشق کی بودی تو. اول خاقانی گفته:
    از گُلِ سرخ رسته اى، نرگسِ دسته بسته اى
    نرخِ شکر شکسته اى، پسته دهانِ کیستى؟
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط Nari نمایش پست ها
    داستان خوبی بود
    مفهومی بود یه جورایی کمی فلسفی ولی کاملا ادبی نبود
    می تونستی بهتر از این به قلم بیاریش
    کمی ارتباط باهاش سخت بود
    ولی در کل مفهوم جالبی داشت .. یه عقیده یه فکر ... یه تفسیری که مربوط به توعه .. این که آوردیش رو کاغذ خیلی زیبا بود
    مرسی از نظر تو نرگس جان و نظر همه دوستانم
    بعد امممممم...
    اگه دقت کنی نوشتم این داستان تو شیش دقیقه نوشته شده و امممممم...
    شیش دقیقه چندبار کوبیدن انگشت رو سطح صفحه کلیده
    ThundeRam
    Fire and Blood
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2015/04/07
    نوشته‌ها
    40
    امتیاز
    4,171
    شهرت
    0
    215
    کاربر انجمن
    سلام آقا.
    اول اینکه یه دستی به سر و روش بکش. مثلا به دنبالت درست نیست و از این موارد هست توش یا اینکه کلمات رو به گزینی کنی و کلمات درست تر رو انتخاب کنی برای متنت.
    اینا کارا رو که کنی متن خوب و با حالی می شه و تبریک می گم بابت نوشتنش.
    اما خب داستان نیست، یه جورایی وبلاگ نوشته است، شبیه دل نوشته اما از اون کمتر ادبیه در هر صورت متن خوبیه و دیدگاه خوبی داری نصبت به نوع نوشتن، منظورم اینه که چیزایی رو که به هم ربط می دی خیلی خوبن، یه کم روش وقت بذاری داستانای خیلی خوبی می تونی بنویسی.

    در امان خدا
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2014/09/12
    محل سکونت
    اصفهان شهر زیبای خدا...
    نوشته‌ها
    255
    امتیاز
    5,323
    شهرت
    0
    1,249
    گرافیست
    خب مفهوم خوبی داشت
    مفهوما خوب بود
    اما دقت که کنی متوجه می شی این داستان نیست این یه عقیده است
    و خوب رسونده بودی فردایی که در انتظارشیم و هر چه صبر می کنیم نمیاد و اون فردا همین امروزه
    این قسمت فوق العاده بود
    ولی در کل متن سختی بود و روان حرف نمی زد
    مفهوم خوب بود اما نوشتارش سخت
    موفق باشی
    به احترام آرزو های بر باد رفته ام سکوت می کنم
    بلند تر از فریاد


    زنده باد زندگی پیشتاز
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •