داستان رو دو مدل میشه نقد کرد. محتوایی و ظاهری
از بخش ظاهری بگم که روانی متن بسیار دل نشینه. حالتی ساده داره که راحت درک می شه
اما همینطور که به آخر نزدیک می شه، انگار با متن مشکل داری!!! ( چه هیزم تری بهت فروخته؟: دی )
پردازش نسبتا خوبی داری که شامل توصیفات کمی به جا برای داستان هستش اما شامل شاخ و برگ دادن بهشون نمیشه.
ینی کلا یه چیزی که نیاز به توضیح بیشتر داره ول می کنی!
بعد فکر خوبی برای نوشتن داری و این از پیشروی ک داستانت داره معلومه.
محتوایی:
شخصیت مورد نظرت کاملا کلیشه بود. همیشه برای برجسته کردن باید سر تا پا سیاه پوشوند تن شخصیت سیگار گوشه لبش گذاشت و بین بقیه جمعیت برجستش کرد؟
خب چرا اصلا چپید تو کافی شاپ؟ بارون بود درست. اما مگه مقصدش از اول اونجا بود که یک راست رفت تو؟
بعد وقتی کسی می ره تو جای جدید، زمان زیادی رو برای بررسی اطراف می ذاره و تا میاد چشم نمی دوزه به طرف.
دیگه انقد پرروئیم نوبره
میشینه سر صندلی طرف خخخخ
قسمت دوم با قسمت سوم هم خلا داره.
یهو می پری! من خوندم احساس کردم کلمو کوبیدن به دیوار(نزدیک ترین حس ) اینکه اصلا نفهمیدم چرا یهو بحث اصلا عوض شد
میدونی دوبارم داستانت رو با دقت خوندم
منتهی جالب بود برام پیامش که برداشت کردم. اینکه هر اتفاقی برای هر شخصی می افته، امکان زیادی داره که برای خود ما هم بیافته
داستان با تمام این گیرایی که به نظرم رسید، خیلی باحال بود.
به امید داستان های قوی تر.
بعد نا امیدم نشو. من خودم الان داستان می نویسم انقدر نقد حرفه ای می کنن می ترکوننش. البته اینجا ک نه