ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 195 از 197 نخست ... 95 145 185 193 194 195 196 197 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,941 تا 1,950 , از مجموع 1961
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت

    بیاین گپ بزنیم ( اسی )

    اسپمر ها اسپم بدید

    قوانین:



    1. در تمامی پست‌ها حتما باید طبق قوانین سایت رفتار شود.
    2. از دخالت دادن افرادی که در بحث شما نیستند به شدت خودداری کنید(یا درباره‌اشون حرف زدید حتما توی همون پست ازشون یاد کنید اینجوری: @JuPiTeR )
    3. وقتی اعتراضی نسبت به مسئولین دارین و یا چیزی میخواید بهشون بگید باید یادشون کنید تا بفهمن
    4. با هم دوست باشید و گپ بزنید
    ویرایش توسط smhmma : 2015/05/22 در ساعت 18:59
    :Its my family's house,Its my children's house




  2. #1941
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    برعکس عمل کن!
    ده روز، به جای اینکه احساس یک آدم ضعیف و غمگین را داشته باشی؛ احساس یک انسان با اقتدار و قوی را داشته باش و از ته دل، اقتدار و شادی را حس کن.
    + یعنی به خودم دروغ بگویم؟
    - چه فکر کنی ضعیف هستی و چه قوی، در هر دو صورت داری به خودت دروغ می‌گویی، پس چه بهتر که دروغ با‌ارزشی باشد.
    + این کار چه سودی دارد؟
    - جهانت را به سمت آنچه که رفتار میکنی سوق میدهد.
    کارلوس کاساندا
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  3. #1942
    تاریخ عضویت
    2015/06/07
    محل سکونت
    همین دوربرا......،تهران البته!
    نوشته‌ها
    203
    امتیاز
    28,687
    شهرت
    0
    793
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط Niko نمایش پست ها
    وقتی یه نفر حوصله ش سر رفته چیکار م....
    بگو که خودت یه بار درست کردی و جواب داده

    چون اصلا حس خوبی نسبت به کیک بخار پز ندارم
    مهم نیست که شما چه هستید،فقط مهم این است که مردم چه فکری در مورد شما می کنند.
    [COLOR=#ff0000]لانس مورو[/COLOR]
  4. #1943
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    خیلی بیشتر از یک بار یه بار درستش کردم.
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  5. #1944
    تاریخ عضویت
    2019/12/02
    نوشته‌ها
    0
    امتیاز
    586
    شهرت
    0
    0
    کاربر انجمن
    روزی ذوالنون مصری با اصحابش در کشتی نشسته بودند.
    کشتی دیگر می‌ آمد ساختمان پیش ساخته و گروهی از اهل طرب در آنجا عیش‌ و‌ نوش می‌ کردند.
    شاگردان ذوالنون گفتند ای شیخ، دعا کن تا کشتی آنها غرق شود کانکس تا شومی آنها رفع شود.
    ذوالنون برپای خاست و دست‌ ها را بلند کرد و گفت بار خدایا، چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش داده‌ ای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده.
    مریدان متعجب شدند.
    چون کشتی پیش‌ تر آمد و اهل طرب چشم شان سایبان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش‌ و‌ نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند.
    ذالنون، شاگردان را گفت عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان!
  6. #1945
    تاریخ عضویت
    2019/11/15
    نوشته‌ها
    1
    امتیاز
    598
    شهرت
    0
    0
    کاربر انجمن
    دوستان کسی میدونه کجا پاتوق پیدا میشه برای خرید کتاب دست دوم توی سبک علمی تخیلی فانتزی و نظایر این؟ همه جا کتاب های معروف خرید و فروش میشه
  7. #1946
    تاریخ عضویت
    2017/07/25
    نوشته‌ها
    122
    امتیاز
    8,460
    شهرت
    0
    107
    تایپیست
    سلام
    چرا فعال نیستید؟
    نگید کار و مشغله و فعالیت که ماشاءالله تلگرام رسواتون می کند و الله اکبر هر چه عظمت شخص بزرگتر کمتر در فکر رسوا کردن دیگران خدا با اون بزرگی ش کسی را رسوا نمی کنه اما این تلگرام یه نرم افزار دست ساز انسان عین چی آبرو مردم رو می بره
    خلاصه قبلا اگر می گفتید کار دارید و از این حرفا می گفتیم بنده خدا مشغله دارد اما الان وقتی بگید کار دارید با یک تحقیق در گروه های تلگرامی مشترک متوجه می شویم که این کار داریم یک جمله کلیشه ای برای باز کردن دیگران از سر خودتون هستش البته بعضی ها
    اون بعضی هایی که واقعا مشغله دارند را جرات اسائه ادب به حضور مبارکشان را نداریم اما یک سری هم هستید که کار ندارید و فقط می گید کار دارید روی صحبت ما با شما عزیزان است لذا بهانه نیاورید و بجای این همه کلاس گذاشتند بیایید داخل سایت و چهار تا هم مطلب بگذارید

    قصد توهین به کسی را نداشتم، پس متشکر می شوم اگر به کسی توهین نشود.
  8. #1947
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    روزی روزگاری عماد(قراره عماد باشه ، ظاهرا جنبه داره تا وقتی که خلافش ثابت شه) پای پیاده ، در بادیه ای به سوی آبادی میخرامید.
    سواری با اسب سیه موی و سیه روی و سیه سم و خلاصه سرتا پا سیه دید که به سرعت از کنارش عبور کرده و او را در افق نقطه نمود. و چنین بود که عقل و صبرش ببرد و طاقت و هوش.
    * لازم به ذکر است که درواقع کد سوار بر اسب عقل و هوشش ببرد. و نه اسب . ولی فعلا کد بماند .
    خسته و مانده و کوفته مینمود و کلا آدم اعتماد به سقفی نیز بود، جمیع این دو مسبب بروز خرامیدن (آهسته و با ناز راه رفتن) در وی گشته بود و با دیدن این صحنه ، ته مانده ی قدرتش از بدنش در برفت و خرامیدنش بیشتر به خراشیدن زمین بدل گشت (همانگونه که مستحضرید، پاهاشو روی زمین میکشید ).
    عماد با خود تفکر نمود که :" اگر اسبی به چنین جمالات و کمالات داشتم ، دیگر چنین احتیاج به تحمل رفت و آمد مشکلانه و خستانه و پا تاولانه نداشتم. بهتر است چاره ای بیندیشم و با بهره جستن از فضایل عقل و روی خویشتنِ بی بدیل، اسبی چنان و بهتر از چنان، از آن خود کنم."
    عماد با این فکر، قوتی دوباره گرفت و در حالی که برای اسبِ چنانِ آینده اش اسمی برمیگزید، راهش را به سوی قریه ادامه داد."
    ویرایش توسط Niko : 2019/12/06 در ساعت 09:34
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  9. #1948
    تاریخ عضویت
    2013/08/24
    نوشته‌ها
    462
    امتیاز
    12,747
    شهرت
    8
    1,806
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط Niko نمایش پست ها
    روزی روزگاری عماد(قراره عماد باشه ، ظاهرا جنبه داره تا وقتی که خلافش ثابت شه) پای پیاده ، در بادیه ای به سوی آبادی میخرامید.
    سواری با اسب سیه موی و سیه روی و سیه سم و خلاصه سرتا پا سیه دید که به سرعت از کنارش عبور کرده و او را در افق نقطه نمود. و چنین بود که عقل و صبرش ببرد و طاقت و هوش.
    * لازم به ذکر است که درواقع کد سوار بر اسب عقل و هوشش ببرد. و نه اسب . ولی فعلا کد بماند .
    خسته و مانده و کوفته مینمود و کلا آدم اعتماد به سقفی نیز بود، جمیع این دو مسبب بروز خرامیدن (آهسته و با ناز راه رفتن) در وی گشته بود و با دیدن این صحنه ، ته مانده ی قدرتش از بدنش در برفت و خرامیدنش بیشتر به خراشیدن زمین بدل گشت (همانگونه که مستحضرید، پاهاشو روی زمین میکشید ).
    عماد با خود تفکر نمود که :" اگر اسبی به چنین جمالات و کمالات داشتم ، دیگر چنین احتیاج به تحمل رفت و آمد مشکلانه و خستانه و پا تاولانه نداشتم. بهتر است چاره ای بیندیشم و با بهره جستن از فضایل عقل و روی خویشتنِ بی بدیل، اسبی چنان و بهتر از چنان، از آن خود کنم."
    عماد با این فکر، قوتی دوباره گرفت و در حالی که برای اسبِ چنانِ آینده اش اسمی برمیگزید، راهش را به سوی قریه ادامه داد."
    عماد گام پشت گام برمی‌داشت و در توهماتش خود را شاهزاده ای با اسب سفید در حال تازیدن در اتوبان می‌دید، که دوباره اسب مدل 2020 سیاه رنگی که مدتی قبل دیده بود را در حالی که کنار جاده پارک شده بود تا سوارش اندکی خستگی در کند از دور رویت کرد.
    وی با دیدن اسب مدل بالای «کد» و پاهای برهنه‌ی خود، دوباره اعتماد به نفسش را از دست داد و مسیرش را کج کرد تا خدای نکرده «کد» او را با این وضعیت درب و داغانش نبیند.
    عماد از جاده‌ی اصلی به درون بیشه زار کنار جاده جهید و خود را به کمک علف‌ها و بوته‌ها استتار کرد. همینطور که سینه خیز جلو میرفت ناگهان یک جفت پای چرک و گل آلود و چروکیده که بوی‌شان فیل را از پای می‌انداخت جلوی دماغش سبز شدند.
    وی بر اثر شوکی که به دماغش وارد شده بود هوش و حواس خود را از دست داد و بی‌هوش شد.
    مدتی بعد عماد چشمانش را باز کرد و چشم در چشم پیرمردی زشت، جاهل، بی‌دندان، کثیف و البته لایق لغبش که فسیل @smhmma @ بود شد.
    فسیل که روزگاری ارباب هزاران مرید بود و ماجراهایی با دلباختگان داشت الان به دور از همه چیز و همه کس در قبرستان پشت قریه زندگی می‌کرد و به سلفی گرفتن و مکالمه با اسکلت دوستانش روز را شب می‌کرد.
    عماد بدبخت هم از شانس خرابش دقیقا در روزی که فسیل برای جمع‌آوری قارچ‌های توهم زا به بیشه رفته بود به تور او خورده بود و خب فسیل که به دنبال یک جفت گوش مفت بود بعد از بیهوش کردن عماد، او را تا کلبه‌اش با صورت روی زمین کشیده بود و روی صندلی نشانده بود و به او زل زده بود تا شاید دوباره بیدار شود.
    فسیل در مغز آلزایمری و تقریبا از کار افتاده‌اش جست و جویی برای حرف مفت کرد و این گونه جمله‌اش را با تف پراکنی فراوان شروع کرد:« سلام پسرم. میخای داستانای من و دلباختگانم(لینکش رو گذاشتم، نخوندید بخونید) رو بشنوی؟»
    ویرایش توسط AVENJER : 2019/12/06 در ساعت 16:13
    چهار چیز بر صاحبان خرد از امت من لازم است :شنیدن دانش, حفظ آن, انتشار آن, و به کار بستن آن.
    حضرت محمد (ص)



    بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او.
    همیلتون

    من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم.
    سقراط

  10. #1949
    تاریخ عضویت
    2014/07/09
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    845
    شهرت
    0
    304
    مترجم
    فسیل ظرف پلاستیکی درب و داغان و مهر و موم شده ی پمادی را از داخل صندوقچه اش بیرون اورد و به دست عماد داد. و همانطور که به حرف زدن ادامه میداد، چای بدرنگی داخل دو لیوان محتوی آب جوش ریخت و هم زدن آغاز نمود.
    " اون پمادو بزن به تاولای پات. اونطور که تو داشتی تو بیابون تک و تنها و بی یار و کد میرفتی، حتما آخرای کارته دیگه. اون پماد به دردت میخوره. هفته ی پیش از هادی خریدم . اصل جنسه. کارتو راه میندازه."
    عماد مثل برق گرفته ها ظرف پماد را روی میز موریانه خورده ی جلوی فسیل می اندازد و لعنتی را فرو میخورد.
    فسیل بیخیال و اندر افکارات خود غوطه ور، یک لیوان چای علف کف کرده جلوی عماد سر میدهد و لبخند زنان اضافه میکند.
    " اینم دو هفته پیش که رفتم فروشگاه آبادی، علی بهم انداخت. چایی علفه ، از بهترین کاه و یونجه ی جویده ولی نشخوار نشده ی الاغ درست شده. پنیر میگفت برای ضدعفونی زمین از شر انسان های به دردنخور عالیه."
    یک قلپ از چای کف کرده ی بوگندویش میخورد و با رضایت سر تکان میدهد:
    "میبینی، نشون میده که من هنوز هم مثل قبل بسیار پرخاصیتم برای زمین. حرفای رفیقم پنیر ردخور نداره."
    عماد آب دهانی قورت میدهد و با خود فکر میکند.
    "این بار دیگه حسابی تو هچل افتادم . فقط کدا به دادم برسن "
    give me attitude , expect it back ten fold
    .
    I dont need a supernatural power
    just give me the ability of "letting go " (and not thinking too much)
  11. #1950
    تاریخ عضویت
    2013/08/24
    نوشته‌ها
    462
    امتیاز
    12,747
    شهرت
    8
    1,806
    نویسنده
    بیابون؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چهار چیز بر صاحبان خرد از امت من لازم است :شنیدن دانش, حفظ آن, انتشار آن, و به کار بستن آن.
    حضرت محمد (ص)



    بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او.
    همیلتون

    من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم.
    سقراط

صفحه 195 از 197 نخست ... 95 145 185 193 194 195 196 197 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,941 تا 1,950 , از مجموع 1961

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2016/06/05, 16:58
  2. دزد ........ تاریخچه و نقد و بررسی
    توسط Paneer در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/03/13, 13:13
  3. شخصیت شناسی از روی تاریخ تولد - تست روانشناسی
    توسط بازی خور در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2013/12/11, 17:44
  4. پاسخ: 5
    آخرین نوشته: 2013/09/30, 18:25

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •