ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 3 نخست 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24

موضوع: سهراب سپهری

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    محل سکونت
    استان البرز
    نوشته‌ها
    584
    امتیاز
    9,253
    شهرت
    0
    879
    کاربر انجمن

    سهراب سپهری

    چه زیبا گفت سهراب !! *

    آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
    آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
    آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
    آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
    آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
    آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده
    می گیری ،
    می خواهم بدانم:
    دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
    خوشبختی خودت دعا کنی؟!!!!!!!!!!!!

    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
  2. #11
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    محل سکونت
    استان البرز
    نوشته‌ها
    584
    امتیاز
    9,253
    شهرت
    0
    879
    کاربر انجمن



    دانه در این خاک بی نم، شورِ روییدن ندارد
    ابر این صحرا مگر آهنگ باریدن ندارد


    یک نفس سرمست بودن نمی خواهم که این گل
    زیرِ رنگ آلوده ی زهر است و بوییدن ندارد

    آب و رنگِ این چمن، از اشک پیدا آمد و خون
    در بساطی این چنین، ای غنچه خندیدن ندارد

    با نسیمِ غم دمد هر سبزه در صحرای عالم
    هر طرف ای چشمِ بی آرام گر دیدن ندارد

    چند زیر آسمان آواز تنهایی برآری
    در دلِ گنبد، صدا جز نقشِ پیچیدن ندارد

    در جهان نقش تماشا را زِ دل شستم که دیدم
    پرده ای در این نگارستانِ غم دیدن ندارد.
    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
  3. #12
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    محل سکونت
    استان البرز
    نوشته‌ها
    584
    امتیاز
    9,253
    شهرت
    0
    879
    کاربر انجمن
    در باغی رها شده بودم
    نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید
    ایا من خود بدین باغ آمده بودم
    و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود ؟
    هوای باغ از من می گذشت
    اخ و برگش در وجودم م یلغزید
    ایا این باغ
    سایه روحی نبود
    که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود ؟
    ناگهان صدایی باغ را در خود جا داد
    صدایی که به هیچ شباهت داشت
    گویی عطری خودش را در ایینه تماشا می کرد
    همیشه از روزنه ای نا پیدا
    این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود
    سر چشمه صدا گم بود
    من ناگاه آمده بودم
    خستگی در من نبود
    راهی پیموده نشد
    ایا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت ؟
    ناگهان رنگی دمید
    پیکری روی علفها افتاده بود
    انشانی که شباهت دوری با خود داشت
    باغ درته چشمانش بود
    و جا پای صدا همراه تپشهایش
    زندگی اش آهسته بود
    وجودش بی خبری شفافم را آشفته بود
    وزشی برخاست
    دریچه ای بر خیرگی ام گشود
    روشنی تندی به باغ آمد
    باغ می پژمرد
    و من به درون دریچه رها می شدم
    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
  4. #13
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    محل سکونت
    استان البرز
    نوشته‌ها
    584
    امتیاز
    9,253
    شهرت
    0
    879
    کاربر انجمن



    زن دم درگاه بود
    با بدني از هميشه*.


    رفتم نزديك*:
    چشم ، مفصل شد.
    حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق*.
    سايه بدل شد به آفتاب*.

    رفتم قدري در آفتاب بگردم*.
    دور شدم در اشاره هاي خوشايند:
    رفتم تا وعده گاه كودكي و شن ،
    تا وسط اشتباه هاي مفرح*،
    تا همه چيزهاي محض*.
    رفتم نزديك آب هاي مصور،
    پاي درخت شكوفه دار گلابي
    با تنه اي از حضور.
    نبض مي آميخت با حقايق مرطوب*.
    حيرت من با درخت قاتي مي شد.
    ديدم در چند متري ملكوتم*.
    ديدم قدري گرفته ام*.
    انسان وقتي دلش گرفت
    از پي تدبير مي رود.

    مجمعه (ماهیچ ما نگاه )

    من هم رفتم*.

    رفتم تا ميز،
    تا مزه ماست*، تا طراوت سبزي .
    آنجا نان بود و استكان و تجرع*:
    حنجره مي سوخت در صراحت ودكا.

    باز كه گشتم*،
    زن دم درگاه بود
    با بدني از هميشه ها جراحت*.
    حنجره جوي آب را
    قوطي كنسرو خالي
    زخمي مي كرد.
    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
  5. #14
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    محل سکونت
    استان البرز
    نوشته‌ها
    584
    امتیاز
    9,253
    شهرت
    0
    879
    کاربر انجمن


    گیاه تلخ افسونی
    شوکران بنفش خورشید را
    در جام سپید بیابان ها لحظه لحظه نوشیدم
    و در ایینه نفس کشنده سراب
    تصویر ترا در هر گام زنده تر یافتم
    در چشمانم چه تابش ها کهنریخت
    و در رگهایم چه عطش ها که نشکفت
    آمدم تا تو را بویم
    و تو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
    به پاس این همه راهی که آمدم
    غبار نیلی شب ها را هم می گرفت
    و غریو ریگ روانخوبم می ربود
    چه رویاها که پاره نشد
    و چه نزدیک ها که دور نرفت
    و من بر رشته صدایی ره سپردم
    که پایانش در تو بود
    آمدم تا تو را بویم
    وتو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
    به پاس این همه راهی که آمدم
    دیار من آن سوی بیابان هاست
    یادگارش در آغاز سفر همراهم بود
    هنگامی که چشمش بر نخستین پرده بنفش نیمروز افتاد
    از وحشت غبار شد
    و من تنها شدم
    چشمک افق ها چه فریب ها که به هنگام نیاویخت
    و انگشت شهاب ها چه بیراهه ها که نشانم نداد
    آمدم تا تو را بویم
    و تو گیاه تلخ افسونی
    به پاس این همه راهی که آمدم
    زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
    به پاس اینهمه راهی که آمدم

    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
  6. #15
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    محل سکونت
    استان البرز
    نوشته‌ها
    584
    امتیاز
    9,253
    شهرت
    0
    879
    کاربر انجمن
    اشعار صوتی سهراب با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی


    آب را گل نکنیم

    اهل کاشانم

    چشم ها را باید شست

    راز گل سرخ
    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
  7. #16
    تاریخ عضویت
    2012/11/21
    نوشته‌ها
    1
    امتیاز
    6,590
    شهرت
    0
    0
    کاربر انجمن
    ♥♥دوستی ها کمرنگ..♥♥.

    ♥♥بی کسی ها پیداست.♥♥...

    ♥♥...راست گفتی سهراب...♥♥....

    ...♥♥....آدم اینجا تنهاست.♥♥......
    [COLOR="#006400"][SIZE=5][FONT=Arial Black]چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری.[/FONT][/SIZE][/COLOR]
  8. #17
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    Holy Hell
    نوشته‌ها
    510
    امتیاز
    15,923
    شهرت
    0
    739
    وبمستر
    وقتی که داشتم به اشعار سهراب با صدای خسرو گوش میدادم عهد کردم در اولین فرصت برم بهشت زهرا و برم سر قبر خسرو و هنرمند مورد علاقم فردین .

    خیلی زیبا هستند . ممنون بچه ها ممنون
    طفلی به نام شادی دیریست گم شده است .
    با چشم های روشن براق با گیسویی بلند به بالای آرزو .
    هر کس از او نشانی دارد ما را کند خبر .
    این هم نشان ما :
    یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر .
  9. #18
    تاریخ عضویت
    2013/02/28
    محل سکونت
    قلعه ى هاگوارتز،برج گريفيندور
    نوشته‌ها
    965
    امتیاز
    7,473
    شهرت
    0
    5,842
    معاون سایت
    غربت
    ماه بالاى سر آبادى است
    اهل آبادى خواب
    روى اين مهتابى،خشت غربت را مى بويم
    باغ همسايه چراغش روشن
    من چراغم روشن
    ماه تابيده به بشقاب خيار،به لب كوزه ى آب
    غوك ها مى خوانند
    مرغ حق هم گاهى
    كوه نزديك من است:پشت افرا ها،سنجد ها
    و بيابان پيداست
    سنگ ها پيدت نيست،گلچه ها پيدانيست
    سايه هايى از دور،مثل تنهايى آب،مثل آواز خدا پيداست
    نيمه شب بايد باشد
    دب اكبر آن است:دو وجب بالاتر از بام
    ...
    Some girls watched Beauty and The Beast and wanted the prince
    I watched it and wanted the library
    متن مخفي!


  10. #19
    تاریخ عضویت
    2013/02/28
    محل سکونت
    قلعه ى هاگوارتز،برج گريفيندور
    نوشته‌ها
    965
    امتیاز
    7,473
    شهرت
    0
    5,842
    معاون سایت
    روشنى ،من،گل،آب

    ابرى نيست
    بادى نيست
    مى نشينم لب حوض
    گردش ماهى ها،روشنى،من، گل ،آب
    پاكى خوشه زيست
    مادرم ريحان مى چيند
    نان و ريحان وپنير
    آسمان بى ابر،اطلسى ها تر
    رستگارى نزديك:لاى گل ها حياط
    نور در كاسه ى مس،چه نوازش ها مى ريزد
    نردبان سر ديوار بلند
    صبح را روى زمين مى آرد
    پشت لبخندى پنهان هر چيز
    روزنى دارد ديوار زمان
    كه از آن چهره ى من پيداست
    چيزهايى هست كه نمى دانم
    مدانم،سبزه اى را بكنم خواهم مرد
    مى روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم
    راه مى بينم در ظلمت،من پر از فانوسم
    من پر از فانوسم
    من پر از نورم و شن
    و پر از دار و درخت
    پرم از راه ،از پل،از رود ،از موج
    پرم از سايه برگى در آب
    درونم چه تنهاست.
    Some girls watched Beauty and The Beast and wanted the prince
    I watched it and wanted the library
    متن مخفي!


  11. #20
    تاریخ عضویت
    2013/04/28
    محل سکونت
    جهنم!!!
    نوشته‌ها
    15
    امتیاز
    6,634
    شهرت
    0
    5
    کاربر انجمن
    من به سیبی خشنودم

    و به بوییدن یک بوته ی بابونه

    من به یک آیینه یک بستگی پاک قناعت دارم

    من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد

    و نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف کند

    من صدای پر بلدرچین را می شناسم

    ماه در خواب بیابان چیست؟
صفحه 2 از 3 نخست 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. گلچین اشعار سهراب سپهری
    توسط Samara در انجمن حکایات و اشعار
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2015/06/28, 21:58
  2. امشاسپندان یاران اهورامزدا
    توسط Ajam در انجمن افسانه‌ها(موجودات ماورایی و اساطیر)
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2015/06/26, 15:26
  3. اسپمر سنتر شماره چهار
    توسط JuPiTeR در انجمن پاتوق گپ
    پاسخ: 1050
    آخرین نوشته: 2015/05/14, 22:29
  4. اسپمر سنتر شماره سه
    توسط JuPiTeR در انجمن بایگانی
    پاسخ: 7190
    آخرین نوشته: 2015/02/08, 12:35

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •