ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: غاصب

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن

    Lightbulb غاصب

    ان‌ها ان‌جا بودند. چهره‌های اشنا.با صورت‌هایی به سردی سنگ و قلب‌هایی به سیاهی ان. در جامه‌های فاخر و زیورالات گرانبها. در جایگاهی بالاتر از مردمی که اشفته و متحیر، در سکوت ایستاده‌بودند، به او خیره شده و منتظر بودند. منتظر مرگ.
    سایورای[1]زیبا، در جامه ای به رنگ چشمان خاکستری‌اش. آیا شب‌هایی را به یاد میاورد که در آغوش یکدیگر آرمیده بودند؟
    انکاناس[2]خائن، در زره‌ی سرخ لشکر نامیرایان،.آیا روز‌هایی را به یاد میاورد که دوشادوش یکدیگر جنگیده بودند؟
    دوران[3] فاخر، در جامه‌ی ساده‌ی وزارت. ایا سال هایی را به یاد میاورد که به پدرش خدمت کرده بود؟
    سرش را بالا گرفت. همچون یک فاتح. همچون روز‌هایی که در تاسورد[4] پیشاپیش سربازانش رژه‌ی افتخار می‌رفت.
    گام‌هایش را محکم برداشت. همچون یک فرمانده. همچون روزهایی که در پیکار های انکا[5]دلیرانه می‌جنگید.
    سپس ایستاد. در برابر او. هاکاریوس[6]غاصب، در جامه‌ی پادشاهی. در برابر برادرکوچکترش، درلباس پدر. و در چشمهایش خیره شد.
    دست‌هایی وادارش کردند تا زانو بزند. مقاومت کرد، فشار دستها بیشتر شد و او در برابر انها، به ناچار، تسلیم شد. اما بازهم به ان چشم های مغرور خیره ماند.
    و بعد او به سخن امد. با صدایی رسا، تا همه بشنوند. همه‌ی عروسک‌های اطرافش.
    _ برادرم! تو همخون منی. و ما از یک ریشه‌ایم. فرصتی دوباره به تو داده میشود، از جانب بخشنده‌ی من. سوگند وفاداری یاد کن، به خدمت من درا و بخشیده شو.
    و منتظر پاسخ ماند.
    تاماریوس[7] در عوض جواب سرش را کمی کج کرد و اب دهانش را روی چکمه های گرانبهای او انداخت. و دوباره به چشم‌های برافروخته او خیره شد.
    هاکاریوس، عصبانی، فریاد زد « تو فرصتی داشتی و ان را به هیچ گرفتی. ببریدش.»
    دست‌ها دوباره پیش امده، بلندش کردند و او را به سمتی دیگر کشیدند. رو به مردم به زانو در اوردنش و سرش را روی پایه‌ای از چوب مرغوب سرخدار گذاشتند. جلاد بالای سرش امد، با تبری جواهر نشان. ضیافتی در خور برای محکومی عالیقدر.
    در اخرین لحظات، همانطور که در انتظار بوسه سرد تبر بود، او را دید.
    در میان مردم، بانویی ایستاده بود در ردایی سیاه تر از شب. با موهایی کوتاه و چشمان سیاه و به او لبخند میزد.خودش بود.
    تجسم واقعی مرگ، زیبا و سرد.
    تاماریوس چشمهایش را بست و منتظر ماند.
    ان سوی دیوار چه چیزی انتظارش را می کشید؟
    [1] Sayora
    [2] Enkanas
    [3] Doran
    [4] Tasvard
    [5] Aneka
    [6] Hakaryous


    اولین داستانی که میذارم خوشحال میشم نظرتون رو بدونم بیشتر در مورد نگارش و موضوع داستان
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2015/04/07
    نوشته‌ها
    40
    امتیاز
    4,171
    شهرت
    0
    215
    کاربر انجمن
    سلام.
    خب نمی دونم دقیقا این داستان پیش زمینه ای داره و مثلا برای یه داستان دیگه نوشته شده یا خیر؟
    اما اگه این داستان کاملا مستقله و خودش و خودش که باید بگم هم خوب بود و هم بد.
    خوب بود توصبفاتتون و بد بود سیر کلی داستان.

    ببینید برای تک تک قسمت های داستانتون نمونه های فوقالعاده تری هست. و چون چیز جدیدی نداره داستان خب چرا باید اون نمونه ها یفوق العده رو رها کنیم و بیایم این رو بخونیم؟
    مثلا برای اختلاف برادر ها و برادر کشی: هملت بود فک کنم
    برای صحنه ی اعدام و دیدن یه زن: فیلم شجاع دل.

    شما قدرت بالایی دارن برای نوشتن، فقط ایده هاتون رو باید بیشتر روشون کار کنید.
    موق باشین و پاینده
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    والا به نظر من که شیوه ی نوشتاری خیلی خوب بود
    یعنی اینکه توانایی نوشتن بالایی دارید
    موضوع داستان هم به نظر من چون خیلی کوتاه بود جالب بود ولی چیز خاصی نداشت
    عموما داستان های کوتاه یه درس عبرتی چیزی دارن
    این یکی فقط اینو داشت که چطور دوستان قدیم می شن دشمنان جدید فقط برای قدرت(تازه نمی دونم شما این مفهومو توی ذهنتون داشتید یا نه ولی می شد اینو استنباط کرد)
    به نظرم اگر معلوم می شد شخصیت تاماریوس برای چی داره اعدام می ش خیلی بهتر بود
    مثلا برای مردمش؟؟برای قدرت؟؟برای انتقام؟؟برای...؟؟؟


    پ.ن:توجه داشته باشید این نقد ها کاملا بی رحمانه هست چون هدفمون تشویق شما نبود و فقط می خواستیم نقد بشین برای بهتر شدن نوشته هاتون.برای همین ناراحت نشید و باور کنید اگر گفتیم توانایی نوشتنش رو دارید یا از نوشتار خوبی برخوردارید یعنی واقعا توانا هستید
    :Its my family's house,Its my children's house




  4. #4
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    ممنون از قوت قلباتون
    داستان مستقله.
    در مورد چرایی اعدام تاماریوس، اشاره کردم که برادر بزرگتره و با مرگ پدر طبیعتا باید شاه بشه ودر این مورد یا باید بمیره یا شاه بودن برادر کوچک رو بپذیره.
    در مورد مفهوم هم فقط میخواستم یه شکل از مرگ رو روایت کنم.
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط narsisa نمایش پست ها
    ممنون از قوت قلباتون
    داستان مستقله.
    در مورد چرایی اعدام تاماریوس، اشاره کردم که برادر بزرگتره و با مرگ پدر طبیعتا باید شاه بشه ودر این مورد یا باید بمیره یا شاه بودن برادر کوچک رو بپذیره.
    در مورد مفهوم هم فقط میخواستم یه شکل از مرگ رو روایت کنم.
    خب اگر چرایی اعدام اینه دیگه اون قسمتش که داداش بزرگه می گه سوگند وفاداری یاد کن بعد تاماریوس تف می ندازه رو کفشش برای چیه؟؟؟؟؟؟؟
    اها فهمیدم


    پ.ن:بزار اینو هم بگم دخترم.درکل اینجوری نبود که 4 خط بخونم حوصلم سر بره بقیشو نخونم.این خیلی چیز خوبیه
    :Its my family's house,Its my children's house




  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    منم چرت و پرتامو بگم؟
    می دونی نگارش و نثر خیلی خبو بود ولی به نظرم یه جورایی بی هدف بود، یعنی هدف داشتا ولی هدفش مشهود نبود!
    دیگه این که این متن به نظرم می تونست یه مقدمه برا یه داستان باشه یا یه پاینا برا یه داستان به صورت مستقل خیلی حال نداد بهم!
    دیگه حرفی ندارم فقط این خدایی قلم قوی داری ایده رو بهتر کنی عالی میشه!
    ممنونکه داستانتو با ما شریک شدی!
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    قلمت سخت و محکمه اما قوی می نویسی
    نثر خوب و مختص به خودت رو داری که این خودش حسن خیلی خوبیه
    بعد استفاده از فعلات کمه؛ که بعضی جاها ببخشید ولی شدید رو اعصابم بود.
    داستان پراکنده بود! حس کردم که دارم داستان رو می خونم اما یکی میاد هر چند ثانیه یه بار جلو چشمام رو می گیره و متن رو ازم دور می کنه
    البته هر مشکلی قابل حله و اشکالات و حسن های ریز و درشتت می تونن با تمرین نوشتن کمتر و بیشتر بشن
    ممنون از اینکه نوشتی
    ویرایش توسط ThundeR : 2016/01/10 در ساعت 17:58
    ThundeRam
    Fire and Blood
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2016/01/09
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    114
    امتیاز
    3,538
    شهرت
    0
    963
    کاربر انجمن
    خوب بود.
    فقط این اسمها رو از کجای تخیلت در آوردی؟
    عجیب غریب بودن اسمها.
    نقدی هم ندارم باحال بود.
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2015/05/07
    محل سکونت
    TeH
    نوشته‌ها
    103
    امتیاز
    2,218
    شهرت
    0
    415
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط F@teme نمایش پست ها
    خوب بود.
    فقط این اسمها رو از کجای تخیلت در آوردی؟
    عجیب غریب بودن اسمها.
    نقدی هم ندارم باحال بود.
    من یه سوال دارم که فک کنم جواب سوال توهم باشه.مهدیه توکتاب100سال تنهایی رو خوندی؟؟؟یاکلا کتابای گارسیا مارکز؟@Magystic Reen
    [CENTER][COLOR=#40e0d0][SIZE=3][FONT=verdana] [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#40e0d0]من آوازم که می روم به سینه ی قبیله ای
    [/COLOR][CENTER][COLOR=#40e0d0]نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای[/COLOR][COLOR=#008000]
    [/COLOR][COLOR=#99cc00]سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را[/COLOR][COLOR=#008000]
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها[/COLOR]
    [/CENTER]
    [COLOR=#ff8c00]منو تو وارث خورشید و ماهیم
    [/COLOR][COLOR=#ff8c00]منو تو نغمه ای بی اشتباهیم[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#800080]تا زمینی می چرخد تا هوا هواست[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#000080]منو تو در جنونی سر به راهیم [SIZE=3][FONT=verdana]
    [/FONT][/SIZE]
    [/COLOR][/CENTER]
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط narges.o نمایش پست ها
    من یه سوال دارم که فک کنم جواب سوال توهم باشه.مهدیه توکتاب100سال تنهایی رو خوندی؟؟؟یاکلا کتابای گارسیا مارکز؟@Magystic Reen
    اره خوندم. مگه شبیه اسمای اوناس؟
    هاکاریوس رو که مطمئنم یه جا شنیدم بقیه ولی همینطورین.
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •