ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

    موجودات تاریک : جلد اول : درست مثل یک هیولا ...

    • نویسنده کتاب:
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 8
    • ایجاد شده در: 2015/01/31
    • امتیاز:
    • کتاب کامل است.
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور
    سلام
    قبل از هرچیزی باید بگم که مشکلات داستان رو بگید تا من برطرفش کنم
    کلا هر نظری که راجب داستان دارید بگید من با انتقاد های اتشین هم ناراحت نمیشم پس دستتون بازه
    زیادی حرف زدم بریم خلاصه :

    از خواب که بلند شد با خود گفت : این هم درست مثل باقی روز هاست ، درست همان طور یکنواخت و کسالت بار ، اما این یکنواختی درست تا قبل از امدن به خانه ادامه داشت ، نه کمتر و نه بیشتر ، درست از همان موقعی که درب خانه را کوبید فهمید که امروز مثل باقی روز ها نیست
    و انروز بود که برعکس هر روز ارزو میکرد هنوز هم همان زندگی یکنواخت را داشته باشد
    اما زندگی هیچوقت به ارزوهای او اهمیتی نشان نداده بود و انروز هم اهمیت نداد
    انروز همه چیز تغییر کرد ، هم زندگی اش ، هم خودش و هم دنیایش ، همه چیزش تغییر کرد ، دیگر هیچ چیز همانند گذشته نبود ، همانطور که او بارها ارزو کرده بود
    اما این دنیای جدید اصلا شبیه ارزوهای او نبود ، اصلا شبیه داستان هایی که او خوانده بود نبود ، خیلی خشن تر بود ، و هیچوقت مثل ارزوهایش قرار نبود او قهرمان این دنیا باشد
    این دنیایی بود که خیلی زود تر از انچه که او باید واردش میشد واردش شد
    دنیایی پر از هیولا
    ______________

    l
    ویرایش توسط سورن : 2018/03/13 در ساعت 03:18
  1. 17
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2012/06/27
    محل سکونت
    Iran
    نوشته‌ها
    297
    امتیاز
    16,681
    شهرت
    0
    1,171
    ویراستار
    با یه فصل نظر نمیشه داد
    " به سراغ من اگر می آیید
    نرم و آهسته بیایید ، مبادا که ترک بردارد ،
    چینی نازک تنهایی من "
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/07/05
    محل سکونت
    بندر عباس
    نوشته‌ها
    19
    امتیاز
    6,433
    شهرت
    0
    63
    نویسنده
    درسته
    بنابراین
    این شما و این فصل دوم
    در لحظاتی دیگر
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2015/01/14
    نوشته‌ها
    24
    امتیاز
    3,768
    شهرت
    0
    58
    کاربر انجمن
    تکراره کلمات هست
    [COLOR=#2f4f4f][B][FONT=verdana]لازم نیست خیلی آدم دورتان باشد
    همان چندتایی که هستند آدم باشند کافیست
    (حسین پناهی)[/FONT][/B][/COLOR]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2012/12/02
    نوشته‌ها
    319
    امتیاز
    24,777
    شهرت
    0
    1,781
    تایپیست
    خوب خوندمش، ایده ی داستانت خیلی جالبه
    ولی یه چیزی، این شخص مگه تازه پدرش نمرده؟؟؟ اون وقت، وقتی که جسد پدرش جلوشه با آرامش توی اتاق دنبال سرنخ میگرده؟؟!!!!
    به نظرم توصیفاتش خیلی کم بود، با یکم فضاسازی بیشتر داستانت خیلی قشنگ تر میشد، مثلا میتونستی خونه،‌ اون اتاق مخفی، اسلحه ها و قیافه ی شخصیت هارو خیلی بیشتر توصیف کنی، یا احساسات کمی توی داستانت بود، مثلا وقتی که می‌فهمه که پدرش مرده یا به دوست پدرش درمورد مرگ پدرش میگه، به نظرم احساسات بیشتری باید به کار می‌بردی.
    ولی ایده شو خیلی دوست دارم، حتمااااا ادامه ش بده!


    اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار
    این ملت کتاب نمی‌خوانند....

    احمد شاملو


    A.A
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2014/07/05
    محل سکونت
    بندر عباس
    نوشته‌ها
    19
    امتیاز
    6,433
    شهرت
    0
    63
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط azam نمایش پست ها
    خوب خوندمش، ایده ی داستانت خیلی جالبه
    ولی یه چیزی، این شخص مگه تازه پدرش نمرده؟؟؟ اون وقت، وقتی که جسد پدرش جلوشه با آرامش توی اتاق دنبال سرنخ میگرده؟؟!!!!
    به نظرم توصیفاتش خیلی کم بود، با یکم فضاسازی بیشتر داستانت خیلی قشنگ تر میشد، مثلا میتونستی خونه،‌ اون اتاق مخفی، اسلحه ها و قیافه ی شخصیت هارو خیلی بیشتر توصیف کنی، یا احساسات کمی توی داستانت بود، مثلا وقتی که می‌فهمه که پدرش مرده یا به دوست پدرش درمورد مرگ پدرش میگه، به نظرم احساسات بیشتری باید به کار می‌بردی.
    ولی ایده شو خیلی دوست دارم، حتمااااا ادامه ش بده!
    سلام
    ارامش کجا بود خواهر من
    بنده خدا طی یک شوک بزرگ روانی روانی شد ! رفت دنبال انتقام ، یکی که بمیره دیگه برنمی گرده ، پس تصمیم گرفت بجای کارای الکی بره دنبال قاتل پدرش تا به سزای اعمالش برسونتش
    سلاح ها و اینا رو بیشتر توصیف کنم ؟ واقعا ؟ همه بهم میگفتن زیاد به این چیزا گیر داده بودی باید با یک نگاه گذرا ازشون رد میشدی ولی باشه
    احساسات رو که پسره کلا نداره دی:
    ممنون که وقت گذاشتی
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2014/08/25
    نوشته‌ها
    3
    امتیاز
    4,032
    شهرت
    0
    3
    کاربر انجمن
    سلام لطفا داستان ادامه بده من خيلى دوست داشتم
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2012/12/02
    نوشته‌ها
    319
    امتیاز
    24,777
    شهرت
    0
    1,781
    تایپیست
    نقل قول نوشته اصلی توسط سورن نمایش پست ها
    سلام
    ارامش کجا بود خواهر من
    بنده خدا طی یک شوک بزرگ روانی روانی شد ! رفت دنبال انتقام ، یکی که بمیره دیگه برنمی گرده ، پس تصمیم گرفت بجای کارای الکی بره دنبال قاتل پدرش تا به سزای اعمالش برسونتش
    سلاح ها و اینا رو بیشتر توصیف کنم ؟ واقعا ؟ همه بهم میگفتن زیاد به این چیزا گیر داده بودی باید با یک نگاه گذرا ازشون رد میشدی ولی باشه
    احساسات رو که پسره کلا نداره دی:
    ممنون که وقت گذاشتی
    روانی?? اصن معلوم نبودهااا! خیلی زود از روی موضوع قتل پدرش رد شد و رفت به دنبال جست و جوی اتاق! به نظرم احساسات توی داستانت کم بود, اگه حس شو موقع دیدن جسد و بعد هم اینکه فهمید پدرشه بیشتر می نوشتی خیلیییی قشنگ تر میشد
    والا بقیه رو که نمیدونم! اما من خودم حس کردم تعریفاتت کم بود, و به فضاسازی بیشتر نیاز داشت, و یکم تصورات من از فضا مبهم بود!

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    پ.ن: ببخشید اینقد دیر جواب دادم! من یه کوچولو تنبل ام همه ش یادم میره!


    اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار
    این ملت کتاب نمی‌خوانند....

    احمد شاملو


    A.A
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2014/08/21
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    6,615
    شهرت
    0
    60
    کاربر انجمن
    کاری رو که شروع می کنید تمومش کنید لطفا من سر کار بودنو دوست ندارم
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2014/11/07
    نوشته‌ها
    195
    امتیاز
    4,677
    شهرت
    0
    947
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیمه شب نمایش پست ها
    کاری رو که شروع می کنید تمومش کنید لطفا من سر کار بودنو دوست ندارم
    این طور که به من گفت تا فصل6 نوشته.اما اینترنت نداره
صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نیمرو درست کردن خانم ها و آقایون
    توسط Ginny در انجمن بایگانی
    پاسخ: 15
    آخرین نوشته: 2015/08/02, 01:31
  2. پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2015/07/11, 21:56
  3. بیوگرافی جرج بست
    توسط MaRs در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/08/11, 12:19
  4. بیوگرافی ارنست رادرفورد
    توسط MaRs در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/08/10, 15:26
  5. بیوگرافی هوارد فاست
    توسط MaRs در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/08/10, 12:59

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •