ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 3 از 12 نخست 1 2 3 4 5 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 113
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن

    شیخنامه ی زندگی پیشتاز

    برادران و خواهران گرامی( خواستم بگم لیدیز اند جنتلمن دیدم زیادیتون میشه) با توجه به اتفاقات پیش امده در تاپیکی که مهراد زد( هر کس نمی دونه چی بود نمی خواد بدونه) این تاپیک احداث شد( احداث شد برا تایپک درسته؟) هر کس می خواد برا بقیه ماجرا درس کنه این جانب را مورد مسخره قرار دهد! من ناراحت نمیشم مشکلی هم پیش نمیاد! تمام!
    چاگرم


    اینم اولین داستان!
    روزی شیخ عجم سر در گریبان فرو برده، غرق دریای معرف بود، که ناگاه مریدان برسدیند و بگفتند یا شیخ؟
    شیخ سر بلند کرد گفت: بلیا؟
    گفتند: مردش هستی جرئت حقیقت بازی بنموییم؟
    شیخ گفت: مالتان به این حرفها نمی خورندندی!
    گفتند: زر نزنها!
    شیخ را اتش خشم بر افروخته گردیدندی! صیحه برآورد: یا اهل الجرئته الحقیقه( حال کردین کلمه رو؟)
    پس ناگاه از آسمان جمعی فرو افتادند که در میانشان مهراد نامی و وحید نامی و هادی نامی و بانی خرگوشه نامی بود، و یکی دیگر بود که بسی پشمالو بود!
    پس مریدان که این واقعه دیدند خشتک بدرید، تنبان بر سر کشیده پاچه در دهان فشرده! گفتند: یا شیخ و یا اهل الجرئته الحقیقه! ما غلط کردیم بی خیال!
    اما اینان را خیال بی خیالی بر سر نبود همی فریاد زده و لینک از آسمان و زمین می فرستادند که ناگاه صیحه ای شنیده شد از جانب حانیه! پس اهل الجرئته الحقیقه و شیخ عجم همچون کسانی که از همه جا بی خبرند مشغول خواندن رمانهای فانتزی شده و حانیه برسید! چون ان همه لینک به همراه مریدان دید، فلفل در دهان مریدان ریخته بفرمود از این جماعت( اشاره به شیخ و اهل الجرئت الحقیقه) یاد بگیرد که در حفظ فرهنگ سایت بسی می کوشند! پس بال گشوده به اسمان رفت!
    و در آن لحظه مریدان کلاهم لباسها جرواجر کردند رفتند بمیرند!
    چون خلوت شد مکان شیخ و اهل الجرئته الحقیقه سر به سوی لینک ها گذاشتند و بسی جرئت حقیقت بازی کرده سوالهای چیز دار از هم پرسیدند!
    و از این واقعه پند می گیریم میوه نشسته خوشمزه تره!

    ویرایش بابابزرگ:
    نام تاپیک از ماجراهای عجم به شیخنامه ی زندگی پیشتاز جا به جا شد
    اگر نام بهتری در ذهنتون دارید پیشنهاد بدید

    هنجارها:

    1- قانون شماره چهار(از چهارچوب اخلاقی سایت): کاربران سايت مي بايست در هنگام ارسال پيغام در انجمن ها از کلمات مناسب استفاده نمايند.
    در صورت مشاهده کلمات رکيک و نامناسب ، به فرد خاطی اخطار داده خواهد شد و در صورت تکرار اكانت آن كاربر در اولين فرصت حذف خواهد شد.

    2-در این تاپیک زدن هرگونه اسپمی ممنوع است و در نخستین زمان پاک خواهد شد.

    3-یاد کردن کاربرانی که از شخصیت یا نام آن ها در داستانتان استفاده کرده اید الزامی است.

    4-خواهشمند است در داستان های خود از شیوه های طنز و فکاهی نویسی استفاده کرده و محوریت داستان های خود را خنده ای بر لبان کاربران قرار دهید

    5-هرکس که علاقه ای ندارد نام یا شخصیتش در داستان ها استفاده شود حتما باید ذکر کرده و در صورتی که به پستی در این تاپیک اعتراض دارد به مدیر انجمن یا یکی از پلیسان گزارش دهد.



    ویرایش توسط Ajam : 2015/01/14 در ساعت 22:02
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  2. #21
    تاریخ عضویت
    2013/09/28
    محل سکونت
    سرزمین پارس
    نوشته‌ها
    804
    امتیاز
    27,013
    شهرت
    0
    7,799
    کاربر انجمن
    یا شیخ چرا اینقدر یابه می گویی؟
    [CENTER][SIZE=4][FONT=arial black][B]یادش بخیر[/B][/FONT][/SIZE][/CENTER]
  3. #22
    تاریخ عضویت
    2013/11/16
    نوشته‌ها
    309
    امتیاز
    31,079
    شهرت
    0
    2,649
    کاربر انجمن
    خدا شفاتون بده!
    مهراد حیف که بلد نیسم این مدل دریوری بنویسم وگرنه یه داستانی برات مینوشتم...

    درکل خوبه!شاد شدیم!ادامه بدین!
    [CENTER][COLOR=#800080][SIZE=4]یه همچین حالی دارم!!!
    : ( :[/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  4. #23
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    ده سال از شروع جنگ های شیوخی (معروف به خشتک دری) میگذشت
    هرج و مرج و اشوب تمام دنیای زندگی پیشتاز را فراگرفته بود
    شیخ های کبیر بر سر ادعای برتر.بودن خود با یک دیگر به ستیز می پرداختند و مریدان یک دیگر را با خشتک های پاره به قعر بیابا می افکندند
    و هیچ کس توانایی جلوگیری از جنگ ها را نداشت
    روز به روز جنگ جویانی از سایت های همسایه برای چشیدن طعم خشتک دری به دو لشکر میپیوستند
    هیچ کس امیدی برای نجات از این وضع اسف ناک نداشت
    اما زمزمه هایی بلند شده بود
    زمزمه هایی مبنی بر امدن پیرمردی از نقطه ای گرمسیر
    کسی که توانایی پایان دادن به جنگ را دارد
    کسی که یک سال بعد از شروع جنگ های خشتک دری غیب شده بود و دیگر کسی او را به یاد نداشت
    باشبد تا بقیشم بنویسم
  5. #24
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن
    در هگامه جنگهای خشتک دری، عجم ادهم در بیابان ها به راز و نیاز با پروردگار مشغول بود، تا این که روزی عده ایاز افرادی که پرنس محسن گسیل داشته بود او را یافته به جبر( زورشون که نمی رسید ولی با ارائه یک سری مسائل جبر و هندسه) او را به دربار پرنس محسن بردند، پرنس محسن هر چه زور زد عجم ادهم بفرمود: مرا با سیاست و امور دنیوی کاری نیست!
    پس پرنس از راه دگر وازد شد، وی دو عدد از عزیزان عجم ادهم، یهنی پروانه و کیاناز را گروگان گرفت و بگفت: تا زمانی که به این جنگهای شیوخی( بر وزن صلیبی خخخخخخخ) پایان ندهی این دو اسیر من می مانند!
    پس عجم ادهم به ناچار قبول نمود، و برای جمع کردن لشکر به شرق دور یعنی ژاپن که در آن زمانی سبک نینجستسو رابنیان گذاری کرده بود، و هم اکنون نیز مریدان بسیار در انجا داشت روان شد!
    بعد از رسیدن به ژاپن وی لباس عوض نموده از قالب عجم ادهم به قالب سنسی حمزه فرو رفتندی!
    و در شهر تو کی هستی؟( توکیو در گذر تاریخ این شکلی شده اصلش تو کی هستی بوده) به دنبال مکان مخفی مریدان خود بود( اونجا با مریدان شیخ بد رفتار می کردند) که ناگاه دختری همچون اهله قمری( حالت ماه در آسمان) دید و بسی در شگفت شد هو ار شی؟ پس جلو رفت و بگفت: توجی کیجی هستیجی؟( جی ها رو حذف کنین از ژاپنی ترجمه میشه به فارسی)
    پس ناگاه، دختر در اقدامی ناگاهانی بگفت: مگهجی توجی خواهرجی مادرجی نداریجی؟ پس خواست تا با یکی از تکنیک های نینجتسو شیخ را شتک کند که شیخ صیحه بزد: توجی نینجتوسوکارجی! منجی سنسیجی حمزهجی! پس دختر او را به محل مخفی مریدان شیخ در ژاپن برد! پس شیخ از آن مریدان لشکری گران ساخت و به سمت کشور شیوخ حرکت کرد، ولی در میانه راه با لشکری بزرگ از مریدان خواجه عبدالله انصاریبرخورد کرد و جنگی بزرگ بین انها در گرفتندی! پس از چندین شبانه روز بلاخره مریدان سنسی حمزه پیروز شدند اما تعداد کثیری از آنها از بین رفته بود! ..... باشین تا بقیش بیاد!
    ویرایش توسط Ajam : 2015/01/13 در ساعت 17:30
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  6. #25
    تاریخ عضویت
    2014/04/04
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    557
    امتیاز
    10,266
    شهرت
    2
    1,907
    نویسنده
    من محاوره ای منویسم !


    روزی شیخ عجم خسته از استراحت دستانش را بر روی میز کوبید و نعره زد: اهل الجرئته الحقیقه
    آسماند شکافید و صدای کوبیده شدن چیزی بر روی سقف آمد!
    شیخ عجم فرمود: از در بیاید تو! این خر بازیا به شما نیومده.
    وقتی اهل الجرئته الحقیقه وارد شدند و دورمیز نشستند، شیخ چند تبلت از کشوی میز بیرون آورد و روی میز سراند. به طوریکه به هر کس یکی رسید.
    سپس لینک بر روی تبلت ظاهر شد و اهل الجرئته الحقیقه وارد بازی شدند اما بر خلاف انتظار، دو نام نا آشنا دیدند. سوال اول، نام نا آشنا یک ( خخخخخخخ ) باید یک شوال از شیخ بپرسید و شیخ باید در کمال صداقت به آن جواب دهد.
    سوال: اینجا چه غلظی می کنی؟
    شیخ عجم تایپ کرد: پس کجا چیکار کنم؟
    مدت مدیدی نا آشناین سوال کردند و اهل الجرئته الحقیقه آنها را در خشم کردند و در نهایت قرعه به نفع آنها برگشت. باگز خرگشه باید یک سوال از نام نا آشنا یک بپرسد و نام نا آشنا یک باید در کمال صداقت به آن پاسخ دهد.
    تو کی هستی؟
    نا آشنا گول خورد
    حانیه
    اهل الجرئته الحقیقه فریاد کشان تبلت ها را خرد کردند و سر به بیابان گذاشتند !!!!!!!

    خودتو اذیت نکن. زندگی کوتاهه. اما عوض بقیه رو اذیت کن. خیلی حال میده.
  7. #26
    تاریخ عضویت
    2014/06/22
    محل سکونت
    ویرجینیای شمالی
    نوشته‌ها
    359
    امتیاز
    4,283
    شهرت
    0
    1,060
    کاربر اخراجی
    شیخ الهلو پس فتح کوچک خود به سمت خانه ی جنتلمن ها که بیشتر آنان را مریدان و پیش مرگان شیخ مهراد تشکیل میدادند لشگر کشید. به قلعه رسید اما کسی در قلعه نبود و بسی ضایع گشت برگشت. پس از این افتضاح اورا شیخ الضایع نامیدند و به صفات او روز به روز افزوده شد
  8. #27
    تاریخ عضویت
    2014/09/12
    محل سکونت
    اصفهان شهر زیبای خدا...
    نوشته‌ها
    255
    امتیاز
    5,323
    شهرت
    0
    1,249
    گرافیست
    ایول رمان به این توپی نخونده بودم

    خب اینجارم بذارین تسمشو شیخستون لایف

    شیخین نحترن ادامه دیــــــــــــــــــــــد ...
    دوردودوددود
    به احترام آرزو های بر باد رفته ام سکوت می کنم
    بلند تر از فریاد


    زنده باد زندگی پیشتاز
  9. #28
    تاریخ عضویت
    2014/04/04
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    557
    امتیاز
    10,266
    شهرت
    2
    1,907
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط MaRs نمایش پست ها
    شیخ الهلو پس فتح کوچک خود به سمت خانه ی جنتلمن ها که بیشتر آنان را مریدان و پیش مرگان شیخ مهراد تشکیل میدادند لشگر کشید. به قلعه رسید اما کسی در قلعه نبود و بسی ضایع گشت برگشت. پس از این افتضاح اورا شیخ الضایع نامیدند و به صفات او روز به روز افزوده شد
    جنتلمنان و عصیانگران به نبرد مربوطه واردش نشین تازه جنتلمنا طبق نوشته های کهن نبر که قدیمی ترین تاپیک داستان درباره بچه های سایته فرماندهیش مال منه !!!!
    خودتو اذیت نکن. زندگی کوتاهه. اما عوض بقیه رو اذیت کن. خیلی حال میده.
  10. #29
    تاریخ عضویت
    2014/06/22
    محل سکونت
    ویرجینیای شمالی
    نوشته‌ها
    359
    امتیاز
    4,283
    شهرت
    0
    1,060
    کاربر اخراجی
    نقل قول نوشته اصلی توسط BOOKBL نمایش پست ها
    جنتلمنان و عصیانگران به نبرد مربوطه واردش نشین تازه جنتلمنا طبق نوشته های کهن نبر که قدیمی ترین تاپیک داستان درباره بچه های سایته فرماندهیش مال منه !!!!

    گویند روز خرگوشکی خود را وارد نبرد شیوخ بزرگ کرد(war of shiookh) و آورده اند که شیخ مهراد دختران سایت را جمع نموده و چهره های بدون آرایش حانیه، عطرین، و فاطی قاطی را به او نمایش داده است طوری که خرگوش نامی 20 روز است درتاریکی نشسته و با رسیدن نور جیغ میکشد و خشتک میدرد.
    و این است سزای تکذیب کنندگان
  11. #30
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    یک سال از شروع زمزمه هایی در مورد پیر مرد می‌گذشت امام هنوز تصمیم به دخالت در جنگ شیوخ نکرده بود.
    اوضاع روز به روز بدتر و بدتر می‌شد.
    تا آن موقع نصف تیم مدیریت برای همیشه دنیای پیشتاز را ترک کرده بودند
    فسیل نیر در گوشه ای عزلت نشین شده بود.
    در یکی از روز های سرد زمستانی آن سال
    بزرگترین جنگ تاریخ جنگ شیوخ - در زبان عامیانه معروف به جنگ های خشتک دری- شکل گرفت.
    شیخ مراد با نه هزار مرید تشنه به خون از قم و شیخ عجم با دوازده هزار مرید از کرمان برای جنگ به سمت هم حرکت کردند.
    پس از روز ها اسب سواری دو لشکر در میان دشت لوت به یک دیگر رسیدند.
    خشتک های یک دیگر را دریدند
    شیخ عجم و شیخ وحید و شیخ سپهر در سمت چپ میدان و شیخ مراد و باگز بانی به همراه دست چپ شیخ مراد عطی عشق جاستین در سمت راست میدان قرار گرفتند.
    خاطرات روزهای جرئت و حقیقت برای آن ها زنده شد. اگر آن زمان می‌دانستند که کارشان به کجا می‌کشد شاید هرگز.....
    غمی دیگر نیز بر سینه فرماندهان جنگی سنگینی می‌کرد. غم از دست دادن ششمین اهل جرئت و حقیقت و شیخ پیاز
    خاطره نحس آن روز برای شیوخ به شدت درد آور بود. هردو گروه آرزو می‌کردند که اکنون او در کنار آن ها با طرف مقابل می‌جنگید.
    بزرگان دو سپاه برای گفتگوی قبل از جنگ و خواستن تسلیم شدن از سوی حریف دی میان میدان به گفت و گو پرداختند
    اینگونه بود که بزرگترین جنگ تاریخ جنگ های خشتک دری به وقوع پیوست جنگ بزرگ خشتک کشی

    ادامه دارد.... @smhmma @Ajam @vahidkia @پشمالو @MaRs @BOOKBL R @Atrin R
    ویرایش توسط sir m.h.e : 2015/01/14 در ساعت 21:21
صفحه 3 از 12 نخست 1 2 3 4 5 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 113

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اطلاعیه: افتتاحیه آزمایشی پیشتازان کتاب(پرتال مشترک زندگی پیشتاز و بوک‌پیج)
    توسط JuPiTeR در انجمن ارتباط با مديران( اطلاعیه‌ها و فراخوان‌های مدیریت)
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2019/03/20, 21:20
  2. مشورت در مورد پیشنهاد به ریک رایردان
    توسط Sadegh Harador در انجمن کتاب‌ها
    پاسخ: 30
    آخرین نوشته: 2014/12/11, 21:03
  3. پیشاپیش به مناسبت روز پزشک...!
    توسط DaReN در انجمن مناسبت‌ها
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2013/08/23, 13:21

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •