ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: امید

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    IN THE AIR
    نوشته‌ها
    231
    امتیاز
    2,031
    شهرت
    0
    1,221
    نویسنده

    امید

    دختری آن جا می نشست
    روی همان نیمکت چوبی و سفت آخر کلاس
    درسش ضعیف بود و همیشه به سوالات جواب های غلط یا ناقصی می داد
    رنگ صورتش همیشه چون دیوار سفید بود و کک و مک های روی صورتش نمایان می شدند
    زیر چشمانش گود افتاده بود و ولباس فرم مدرسه به تنش زار میزد
    گه گاه سرفه می کرد و این حاکی از بدحالی اش بود
    هیچ کدام از بچه های کلاس به او توجهی نداشت
    تنها بود
    زنگ های تفریح با ماسک روی صورت سیبش را در دست می گرفت
    ولی به طرف بچه ها که می رفت چشمانشان را گرد می کردند و او را با دست نشان می دادند و داد می زدند:هی بچه ها فرار کنید او واگیر دارد
    و بقیه با خنده به سرعت آن جا را ترک می کردند و او همان جا روی چمن های خیس حیاط تنها می ایستاد
    تلاش می کرد تا گریه نکند ولی قطره های اشک بی رحمانه می شکستند و از روی گونه هایش جاری می شدند
    روزی که بیماری بر او غلبه کرد و زندگی را از او ربود
    او روی تخت بیمارستان زیر ملحفه های سفید در حالی که لبخندآرامی بر لب داشت با برگه ی امتحانی در دست
    در آغوش زندگی ابدی فرو رفته بود
    بله او بالاخره توانسته بود بهترین نمره را بگیرد
    او امید داشت و امیدش او را تا لحظه ای که نمره ی a
    را روی برگه ی امتحان ندیده بود او را زنده نگاه داشته بود با این که بیمار بود و هیچ کس به او اهمیتی نمی داد
    حالا او رفته بود و دانش آموزان کلاس با چشمانی پر اشک به او می اندیشیدند
    people build up walls not to keep others out
    but to see who cares enough to break them down
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/10/28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    41
    امتیاز
    1,682
    شهرت
    0
    196
    مترجم
    خیلی داستان زیبایی یود...
    گریم گرفت ........
    عالیییییییییییییییییییییی یییییییییی


    [CENTER][SIZE=7][COLOR=#ffd700][B]OTAKU[/B][/COLOR][/SIZE][/CENTER]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/06/23
    محل سکونت
    درمیان مردم
    نوشته‌ها
    28
    امتیاز
    10,177
    شهرت
    0
    119
    کاربر انجمن
    خیلی داستان قشنگی بود

    مرسی


    [COLOR=#ff0000][SIZE=5]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=5][COLOR=#006400][/COLOR][COLOR=#008000] به من نگو تاینی
    [/COLOR][/SIZE]
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2014/07/22
    محل سکونت
    تهران-تمام ایران سرای من است
    نوشته‌ها
    46
    امتیاز
    3,303
    شهرت
    0
    147
    کاربر انجمن
    داستان بسیار زیبایی بود حیف که من گریم نمیاد
    [SIZE=4]آنکس که بداند وبداند که بداند ....... اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
    آنکس که بداند و نداند که بداند ....... بیدارش نمایید که بس خفته نماند
    آنکس که نداند وبداند که نداند ....... لنگان خرک خویش به منزل برساند
    آنکس که نداند و نداند که نداند ....... در جهل مرکب ابدالدهر بماند
    آنکس که نداند و نخواهد که بداند ....... [SIZE=4] حیف است چنین جانوری زنده بماند [/SIZE][/SIZE]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    داستان خیلی قشنگی بود
    مال خودت بود هستی؟؟
    به این می گن داستانا
    :Its my family's house,Its my children's house




  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    IN THE AIR
    نوشته‌ها
    231
    امتیاز
    2,031
    شهرت
    0
    1,221
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط smhmma نمایش پست ها
    داستان خیلی قشنگی بود
    مال خودت بود هستی؟؟
    به این می گن داستانا
    اره مال خودمه.....با الهام از خودم به نحوی
    بعدش اگه مال خودم نبود که تو نویسندگان جوان نمیذاشتمش باهوششششش
    people build up walls not to keep others out
    but to see who cares enough to break them down
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط Raloga نمایش پست ها
    اره مال خودمه.....با الهام از خودم به نحوی
    بعدش اگه مال خودم نبود که تو نویسندگان جوان نمیذاشتمش باهوششششش
    افرین بسیارخوب بود
    الهام از خودت؟؟یعنی برای یکی از دوستات یا اشنایان همچین چیزی اتفاق افتاده؟؟چجوری؟؟
    خخخخ راست می گی لی من نخوندم انجمنش کجاست
    :Its my family's house,Its my children's house




  8. #8
    تاریخ عضویت
    2013/11/16
    نوشته‌ها
    309
    امتیاز
    31,079
    شهرت
    0
    2,649
    کاربر انجمن
    بعله زیبا بود!
    هعععی
    [CENTER][COLOR=#800080][SIZE=4]یه همچین حالی دارم!!!
    : ( :[/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    بسیار قشنگ بود!
    منتهی همونطور که قبلا گفتم بنده اهل گریه نیستم
    دستت درد نکنه هستی! تچکر
    ThundeRam
    Fire and Blood
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2013/08/07
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته‌ها
    227
    امتیاز
    30,642
    شهرت
    0
    1,487
    کاربر انجمن
    آفرین، خیلی قشنگ بود...
    [FONT=andale mono, times][SIZE=5]سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست
    به سوی نور که باشی؛
    سایه ها در پس تواند...[/SIZE][/FONT]
صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •