ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2014/08/05
    محل سکونت
    بریتانیا کملوت
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    7,313
    شهرت
    0
    466
    نویسنده

    کلاغ ها همیشه بد خبر نیستند

    کلاغ ها همیشه بد خبر نیستند




    ماشین از دل بی گناه پسر خبر دار شد ،
    کلاغ خبر داده بود
    خودش را فدای او کرد
    ماشین دیگری آوردند و کلاغ هایی را که به ماشین نزدیک می شدند
    سروان می پراند
    ...
    کلاغ مادر تصمیم گرفته بود که این بار خودش را برساند
    اما...
    اما گلوله سروان سریع تر رسید
    ...
    کلاغ بچه نیز خبر دار بود
    خودش دخترک را دیده بود و مادرش را خبر دار کرده بود
    و حالا چیزی برای از دست دادن نداشت ،
    پس او هم تصمیمش را گرفت
    تصمیم گرفت که خودش را برساند ،
    نه به ماشین بلکه به در مقصد سروان
    ...
    سروان یک پدر بود
    پدری که از دل عاشق پسرک خبر نداشت و
    فقط انتقام می دانست و بس
    ...
    کلاغ رسید
    در را خبر دار کرد
    در محکم دشمنش را به خاطر دل پسرک
    به آغوش کشید
    لولایی که همیشه سر دعوایشان با هم
    جسغشان در هوا بود
    ...
    کلاغ ماموریت خود را انجام داد
    سروان رسید
    کلاغ با غرور در چشمان سروان نگاه کرد
    اما سروان با گلوله به نگاه کلاغ پاسخ داد
    چشم کلاغ دوست گلوله رادید
    تازه دلش مثل سروان شده بود برای سروان
    تصمیم گرفت فدا کند و سرش قسم خورد
    ...
    خودش را از بالای سر دیوار تیز به طناب رساند
    گفت که پسر بی گناه است
    طناب به همکارش خبر داد
    و چهار پایه به سرباز
    سرباز به اشک
    اشک به آسمان
    آسمان به زمین خبر داد
    و این بار همه ی شان با هم
    تصمیم گرفتند که اسلحه سروان را خبر دار کنند
    سروان از در عبور کرده بود
    آسمان خودش را یخ زد و بر زمین جان داد
    برای بی گناهی پسر
    زمین خودش را خشکاند
    برای بی گناهی پسر
    اما...
    اما پسر به طناب رسیده بود
    طناب رگش رازد
    برای دل بی گناه پسرک
    چهار پایه پاهای خود را شکست
    برای دل بی گناه پسر
    وحالا
    فقط سرباز مانده بود و اسلحه سروان
    سرباز جلو آمد و ایستاد
    خیلی جوان بود اما مرد بود
    سروان حتی به سرباز نیز رحم نکرد
    و فقط اسلحه مانده بود و پسرک
    و هیچ کس نمی دانست که
    اسلحه برای لحظات سخت آموزش دیده بود

    لطفا نظراتون رو بگید ام خوش حال میشم
    دنیا جفت دستات پوچه​...
    بنبست آغاز هر کوچه...
    The ways
    ...

  2. #11
    تاریخ عضویت
    2014/11/04
    نوشته‌ها
    96
    امتیاز
    4,464
    شهرت
    0
    354
    نویسنده
    پسره بیچاره بیگناه بود اصلا دختر سروان خودکشی کرده بود...
    فک کنم خیلی مفهوم تر شد خخخ
    در كل حقش بود اعدامش كردن
    شاعر در اين خصوص مي فرمايد :
    كلاغ دم سياه غار غارو سر كن
    كلاغ دم سياه شهرو خبر كن
    البته اگه اشتباه كرده باشم،‌شاعر منو ببخشه
    حالا كه متوجه شدم شعر برام معني پيدا كرده قشنگ بود .
    ولي در كل پسره حقش بود ،‌اصلاً‌ممكنه كار خود بي وجودش بوده اعتراف نكرده در اينجا بايد به دخترك فكر كرد كه بي گناه خود را كشته،‌دليلش چي بوده؟ همين پسرك، معلوم نيست باهاش چيكار كرده بوده كه دختره بيچاره خودكشي كرده، اقا حقش بوده. تازه يك بار كمه بايد به سه بار اعدام محكومش مي كردند
    زندگی زندان سرد کینه هاست، من گریزانم ازاین زندان که نامش زندگیست

  3. #12
    تاریخ عضویت
    2013/11/16
    نوشته‌ها
    309
    امتیاز
    31,079
    شهرت
    0
    2,649
    کاربر انجمن
    اهم راسش من نفهمیدم قضیه چی بود؟!
    فقط خوندمش!
    یکی واسه من بنقده!!
    [CENTER][COLOR=#800080][SIZE=4]یه همچین حالی دارم!!!
    : ( :[/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  4. #13
    تاریخ عضویت
    2014/08/05
    محل سکونت
    بریتانیا کملوت
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    7,313
    شهرت
    0
    466
    نویسنده
    اهم اهم خب دوسه تان فک کنم همه فهمیدین که شعر خودم بوده اون که هیج...
    و اینکه این قضیه ی یه دختر و پسرین که عاشق هم بودن ولی به هر حال نشده با هم ازدواج کنن و دختره به همین دلیل خودکشی میکنه و بد بختی پسره هم اونجا بوده بعد همه فک میکنن که کار پسره بوده و حکمش اعدام میشه و پسره هم حرفی نمی زنه از ناراحتی خودش...
    ولی یه کلاغ همه ی ماجرا رو میبینه و همه ی اون شخصیتایی که تو داستان هستن هر کاری میکنن تا پسره اعدام نشه و مامور اعدام هم پدر دخترس که سروانه...
    به هر حال پسره با تیر اسلحه ی سروان میمیره...
    هوم امیدوارم دوسش داشته باشین
    دنیا جفت دستات پوچه​...
    بنبست آغاز هر کوچه...
    The ways
    ...

  5. #14
    تاریخ عضویت
    2014/06/22
    محل سکونت
    ویرجینیای شمالی
    نوشته‌ها
    359
    امتیاز
    4,283
    شهرت
    0
    1,060
    کاربر اخراجی
    نقل قول نوشته اصلی توسط BOOKBL نمایش پست ها
    کلاغ منو یاد کفتر می ندازه کلا چیز باحالیه ‼
    عجب استدلالی. چجوری کلاغ که سیاهه تورو ید کفتر میندازه؟ خیر سرت بچه ی قمی تا حالا کفتر دیدی؟
    کلاغ 2 برابر کفتره
صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من کافر نیستم
    توسط skghkhm در انجمن داستان‌های بلند نویسندگان جوان
    پاسخ: 8
    آخرین نوشته: 2015/10/22, 00:17
  2. من کیستم؟
    توسط He$tiA در انجمن دل‌نوشته
    پاسخ: 10
    آخرین نوشته: 2015/01/28, 12:53
  3. حق و شایستگی
    توسط Percy Jackson در انجمن آموزشگاه
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/11/16, 21:20
  4. دلایل اصلی مرگ در قرن بیستم
    توسط pmirzad در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 6
    آخرین نوشته: 2014/10/20, 22:15
  5. دختران شایسته منتخب از هند
    توسط آرمیتا37 در انجمن بایگانی
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/09/11, 12:37

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •