ماجرای سوم
یه روزی با دوستام قرار گذاشته بودیم بریم بیرون
محل قرارمون توی پایانه اتوبوس بود
من یه 20 دقه ای زودتر رسیدم و رفتم روی صندلی های پایانه بشینم که دیدم همه ی صندلیا پره به جز یکی که کنار یه دختریه
هیچی دیگه از سر اجبار رفتم نشستم روی همون صندلیه
اقا تا من نشستم دختره زل زد بهم
یکی نبود بهش بگه اخه لامصب تو از پشت اون دماغ من صورتمو می بینی که زل زدی؟؟
بعد به فکرم رسید نکنه به همون دماغم زل زده
هیچی دیگه خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که یه دفعه یه صدای جیغ جیغویی از ناکجا آباد در اومد گفت راستی نمایشگاه کتاب هست توی گلستان
منم شک زده دور و برم رو نگاه کردم که ببینم صدا از کجا میاد
خلاصه بگم بعد از اینکه تو جیبامو چک کردم ببینم صدا از اونجا نباشه
یادم به همین دختره افتاد نگاش کردم دیدم داره بهم لبخند می زنه
بعد ادامه داد من به هرکس می رسم درموردش می گم چون هیچ جایی تبلیغشو نزده و مردم نمی فهمن منم شانسی یه پوسترشو دیدم برای همین به همه می گم که بدونن و....
یعد از یه بیست دقه ای که همه حرفاشو زد(والا همش یه معنی می داد
)
گفتم بله می دونم دارم می رم همون جا الان منتظر دوستامم
اقا تا من اینو گفتم یه دفعه نیشش باز شد گفت اره من خودم بچه ی گلستانم اون روز داشتم می رفتم....
من
(مونده بودم اینایی که می گه چه ربطی به من داره
)
و اون هنوز داست ادامه می داد:
اره دیگه بابام بهم گفت دختربابا مربا بده بابا منم مربا دادم بابا اخه می دونی می گن کسی که مربا نده باباش شوور گیرش نمیاد....
من
(کی ماجرا رسید به باباش؟؟؟)
ادامه می داد:
منم می دونی که از این دخترام که...
من
(من می دونم؟؟؟خدا وکیلی؟؟؟
)
و ادامه می داد:
اره دیگه برای همین دلم نمیاد بزارم مردا از کسی مثل من محروم بشن برای همین مربا دادم بابام....
(مریدان در حال خشتک دریدن)
من
(همه ی اینایی که گفت دلیل مربا دادن به باباش بود؟؟خدا وکیلی؟؟)
و هنوز ادامه می داد:
اره دیگه عزیزم حالا کی می خوای با خانوادم اشنا بشی؟؟؟
من:
مـــــــــــن؟؟؟
دور و اطرافمو یه نگاه کردم هیشکی جز خودم ندیدم
همین دیگه تموم شد
چیه؟؟چرا اینجوری بهم نگاه می کنید؟؟؟
تا به حال پایان سورئالیسم پسا اخر زمانی ندیدید؟؟؟
جدی ندیدید؟؟؟
منم ندیدم
اگر دیدی به منم بگید برم ببینم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از اونجایی که من خیلی بخشندم ادامشو می گم
هیچی اقا همون لحظه که می خواستم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد
گوشی رو برداشتم بابام از اون وره خط گفت:
کدوم گورستونی هستی خشتکو؟؟؟
من:بابا این چه طرز حرف زدنه؟؟؟
پایانه اتوبوسم
بابام:حرف نباشه تو چرا هنوز توی پایانه ای؟؟یه ساعت پیش باید می رسیدی نمایشگاه
من
بابا من چهل دقه پیش از خونه راه افتادم چجوری باید بیست دقه قبل از راه افتادن میرسیدم نمایشگاه؟؟
بابام داشت می گفت رو حرف من...
که یه دفعه دختر کنار دستیم جفت پا پرید وسط سرشو کرد تو گوشی بلند بلند گفت سلام پدرجان خوبید؟؟؟
من
(یا ابلفـــــــــــرض بدبدخت شدم این از کجا پیدا شد دیگه؟؟)
بابام:چـــــــــــــــــی ؟؟؟؟؟ممـــــــــــــــــ د؟؟؟؟؟ این صدای کی بــــــــــــــــــود؟؟
من: به جون ....
دختره:پدرجان من مچول خاتون هستم همونی که پسرتون عاشقش شده
من
(وقتی اسمشو گفت)
(وقتی ادامه داد)
بابام:....
هیچی بابام اینقدر خندید که پوکید برای همین نمی تونست حرف بزنه
منم دیدم شانس اوردم سریع قطع کردم
تا اومدم طرف دختره یه چیزی بهش بگم دوباره تلفنم زنگ خورد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چیه؟؟به شما چه من با پشت تلفن چی گفتم؟؟
عجب دوره زمونه ای شده ها مردم به مکالمه های خصوصی دیگرون هم کار دارن
بعد پرو پرو خیره هم می شن تو چشای آدم
واقعا زشته
برید خجالت بکشید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یعنی اگر من اینقدر دل رحم نبودم شما چکار می کردید؟؟؟
هیچی دیگه گوشی رو برداشتم صدای یه دختری از پشت خط اومد:
سلااااااااااام عزیزم من برگشتم خوبــــــــــــی جوجوی من؟؟
من
(این دیگه کیه؟؟)
من:ببخشید شما؟؟؟
دختر پشت خط:
اوا تو باز منو یادت رفت؟؟
بابا من همونم که اون شب زنگ زدم بعد تو یه دل نه صد دل عاشقم شدی
من
لعنتی تو هنوزم زنده ای؟؟؟
دختر بغل دستیم یه سیلی نخشکیده خوابیوند تو گوشم بعدم با چشمای پر از اشک زل زد بهم گفت لعنت بهت این بود جواب اعتماد من؟؟؟
این بود اون حرفای عاشقانت؟؟
این بود اون وعده و وعیدا؟؟؟
جواب اعتماد من به تو این بود؟؟؟
دلمو شوکوندی
الان دلم شکسته خورده شیشه هاش رفته تو قلبم
خیلی پستی
من:مگه دل و قلب یکی نیستن؟؟پس چجوری خورده شیشه های دلت رفته تو قلبت؟؟
دختره اینو که شنید همچین با کیفش کوبید تو صورتم که این شکلی شدم
دختره ی بی جنبه ی عقده ای خب مگه دروغ گفتم؟؟؟
دختره ول کرد رفت منم تا اومدم یه نفس راحت بکشم یه صدای جییییغ بلندی شنیدم
یا ابلفرض باز چی شده؟؟
نگاه کردم دیدم صدا از تو گوشیم میاد
دختره از پشت گوشی داد زد:
خیلی پستی خائن کثیف این بار دومیه که بهم خیانت می کنی
من
هیچی دیگه طاقتم تموم شد قبل اینکه حرف دیگه ای بزنه قطع کردم
یه نفس عمیق کشیدم و بلند گفتم آخیـــــــــــش
بعد رومو برگردوندم دیدم یه سی نفری زل زدن به من
(دقیقا همینجوری)
یکی از دخترا:برو بمیر پسره ی دختر باز لندهور خائن
بعدم ول کرد رفت بقیه دخترا هم دنبالش
یکی از پسرا با نیش باز:بابا دمت گرم چطوری مخ می زنی به ما هم یاد بده
من
پسرا
دخترا
دختر تلفنیه
بابام
مخابرات
خدا
(خودم تو کف خلقت خودم موندم
)
مریدان
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
درینگ درینگ درینگ
من:بعله بفرمایید؟؟؟
_ سلام عزیزم واااای بازم یادت رفت اسمتو بهم بگی...