ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

    هیچ وقت دیر نیست

    • نویسنده کتاب: مهسا زهیری
    • ژانر: رمنس
    • دنبال کننده: 1
    • ایجاد شده در: 2014/09/26
    • امتیاز:
    • کتاب کامل است.
    • دارای خلاصه و کاور
    • تک جلدی
    hich-vaght-dir-nist.jpg

    نام کتاب: هیچ وقت دیر نیست
    نویسنده: مهسا زهیری
    خلاصه:
    داستان پیرامون تلاش های شخصیت زن داستان در جهت جبران کردن اشتباهات گذشته اش هست. یک جور رویارویی نیروهای مثبت و منفی که یکی از نتایج حاصلش می تونه این باشه که هیچ چیز قطعاً خوب یا قطعاً بدی وجود نداره… و اینکه هیچ وقت دیر نیست!


    خب فکر کنم بعضیا متوجه ارادت خاص من به کتابای مهسا زهیری شده باشن! کساییم که متوجه نشدن الان متوجه بشن
    من به شدت علاثه دارم به نوع قلم مهسا زهیری.... موضوعاتشم معمولا خیلی خوبه....
    این کتاب هم بیشتر از رمنس تم جنایی، پلیسی داره (حداقل تا اینجایی که من خوندم!) و کلی هم طرفدار پیدا کرده...



    قسمتی از کتاب

    متن مخفي!
    اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه. اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزها داشت، نه آدمی کنار من بود. تنها جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتهای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد. البته به جز کلاغی که پنج دقیقه ی تمام بالای سرم قار قار می کرد و دلم می خواست با پاشنه ی کفش مخش رو توی منقارش بیارم.
    با دو انگشت استخوان بینی م رو مالش دادم و دوباره به انتهای جاده نگاه کردم. نه به اون پراید کهنه بلکه به خط های موازی که یه جایی می پیچید و شاید ماشینی رو به سمت من هدایت می کرد که منتظرش بودم. آدم هایی که یادشون نرفته باشه امروز چهار اردیبهشته.
    به ساعت نگاه کردم. نیم ساعت بود که توی تنهایی ایستاده بودم و اگر توی این دو سال با هر بدبختی ای دست و پنجه نرم نکرده بودم، از این همه انتظار حتماً زیر گریه می زدم.
    به بالا نگاه کردم. خورشید گوشه ی آسمون بود. اگر الان دو سال پیش بود، با دوست هام برنامه ی نمایشگاه کتاب رو میذاشتم نه اینکه جلوی در زندان قدم بزنم. هر چند که فرقی هم نمی کرد. من یاد گرفته بودم که اگر گندی می زنم باید پاش بایستم. از همون دو سال پیش توی دادگاه به این نتیجه رسیده بودم که کار من با همه ی آدم هایی که می شناختم، دیگه تموم شده… آدم هایی که من رو درست نشناخته بودند. هرچند که باورش سخت بود و امید برگشتن من رو سر پا نگه می داشت. اما امروز، دقیقاً از ۳۵ دقیقه ی پیش بهم ثابت شد که چیزی من رو به زندگی سابقم برنمی گردونه.
    پراید از پارک خارج شد و با سرعت پایین به طرف من اومد. از دور به دیوارهای بلند نگاه کردم. شاید اگر زیاد اینجا معطل می کردم دوباره سراغم می اومدند و این سیاه ترین کابوس من بود. سربازها با سپر و نیزه و شنل سیاه… به فانتزی مسخره ام خندیدم. پراید جلوی پام نگه داشت و شیشه رو پایین داد.
    -تا کی؟
    -تا کی چی؟
    -تا کی منتظر می مونی؟
    صورتش از دو سال پیش هیچ تغییری نکرده بود. همون موها و چشم ها. همون لبخند. بدون اینکه لبخند بزنم جواب دادم: تو منتظر چی بودی؟
    -تو.

    هیچ وقت دیر نیست PDF




    ویرایش توسط Hermion : 2014/09/26 در ساعت 12:20
  1. 5
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/11/16
    محل سکونت
    اعماق وحشت
    نوشته‌ها
    270
    امتیاز
    11,613
    شهرت
    0
    1,120
    کاربر انجمن
    من کلا علاقه ای به رمان های رومنس ایرانی ندارم و ترجیح می دم بیشتر کتابهای خارجی بخونم و لی به هرحال ممنونم
    [CENTER][B][SIZE=3]اگر نمی توانید انسان خوبی باشید حداقل حیوان کثیفی نباشید

    [/SIZE][/B]
    [/CENTER]
    [CENTER][B][SIZE=3]ژوزه ساراماگو
    [/SIZE][/B][/CENTER]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    نوشته‌ها
    524
    امتیاز
    14,029
    شهرت
    8
    3,225
    مدیریت کل سایت
    كتاب قشنگي بود، كاملا متفاوت از تمام كتاب هاي پليسي بود...اصلن كلا حتي يك عاشقانه متفاوت بود...
    كارهاب دختر داستان ممكنه از نظر خيليا كلا از بن و پايه غلط باشه( كه خودمم توي اين دسته هستم) اما خب كاراش از نظر خودش كاملا درست بود...
    واقعا قشنگ و دوست داشتني بود به نظرم من دوستش داشتم امااا....اما امان از روزي كه اخرين پست رو خوندم...فقط دلم ميخواست دستم به مهسا برسه و مو به كله اش نزارم! پايانش كاملا غير منتظره است اما خب راستشو بخوايد يه جورايي پايان ازاد هم محسوب ميشه و من ترجيح ميدم با استفاده از اين پايان ازاد كاملا پايان ديگه اي رو به غير از اون چيزي كه در وهله اول به چشم مياد، در نظر بگيرم...
    جالب بود، رمنس خون ها حتما امتحانش كنن...رمنس نخون ها كتاب خوبيه براي خوندن، چون ابعاد اجتماعي خاص خودش رو هم داره...
    لايمكن الفرار از عشق
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    خونمون ^^
    نوشته‌ها
    97
    امتیاز
    18,047
    شهرت
    5
    854
    کاربر انجمن
    رمان خیلی قشنگی بود
    معرکه بود
    از اون دسته رمانایی بود که لحظه ی بعدش غیر قابل پیش بینی بود و همین هیجان انگیزش میکرد
    من خودم عاشق رمانای پلیسی جنایی ام این از اون رمانایی بود که خیلی به دلم نشت .. نقطه ی اوجش به نظرم آخرش بود و ضربه ی عظیمی به تصوراتت تا اون لحظه میزنه چون اصلا انتظار نمی رفت چنین چیزی
    آخرش خیلی دلم سوخت و به شدت عصبی شدم
    ولی ارزششو داشت
    این مدل قربون صدقه‌ها هست میگن عشق کی بودی تو. اول خاقانی گفته:
    از گُلِ سرخ رسته اى، نرگسِ دسته بسته اى
    نرخِ شکر شکسته اى، پسته دهانِ کیستى؟
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عاشق بی حیا نیست !!!
    توسط eliya1400 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 5
    آخرین نوشته: 2015/04/16, 14:32
  2. لیست علایق
    توسط khas در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 29
    آخرین نوشته: 2014/10/26, 15:55
  3. این مطلب به هیچ وجه جالب نیست
    توسط m_ali در انجمن پاتوق گپ
    پاسخ: 15
    آخرین نوشته: 2014/07/10, 02:09
  4. بیست توپ بیاد ماندنی بیست سال اخیر فوتبال
    توسط Paneer در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2013/10/24, 13:24

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •