ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/09/01
    نوشته‌ها
    775
    امتیاز
    12,072
    شهرت
    0
    4,813
    کاربر انجمن

    اندکی حرف مزخرف از زبان حمزه! هر کس از دستم ناراحته بخونه!

    نمی بایست حرف بزنم! هر مدیری می تونه بیاد این تاپیکو پاک کنه ببنده هر کاری که دوس داره!
    ویرایش توسط Ajam : 2014/09/19 در ساعت 19:12
    [CENTER][FONT=B Koodak][SIZE=5]خودتو تغییر بده، عالم برات تغییر می کنه[/SIZE][/FONT]
    [/CENTER]
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    بعد از اتفاقات امروز دلم میخواست حرف مزخرف 3 رو بنویسم
    خوب شد که یه تایپیک با عنوانی شبیه اون زدی
    پس شروع میکنم


    وقتی حرف مزخرف نویسی رو شروع کردم امیدم این بود که با نوشتن ناراحتی هام و به اشتراک گذاری شون از بار روی دوشم کم کنم و مغزم آزاد بشه تا بتونم کتابی رو که ماه ها پیش شروع کردم ادامه بدم اما مثل این که روزگار با من سر سازش نداره. هروقت میام اعصابم رو اروم کنم دوباره یه چیزی جلوی پام میزاره. من ادمی هستم که پتانسیل عصبانی شدن بالایی دارم بالاتر از اون که خیلی ها تصورش میکنن. در ثانیه ای از حالت عادی به وحشتناک ترین موجود ممکن تبدیل میشم هیولایی که خیلی از دوستای صمیمیم ازش وحشت دارن.
    با این وجود به شدت هم احساست قویی دارم جوری که اگه کسی توی دلم جا گرفت سخته بیرون رفتنش و این اصلا نتیجه خوبی نداره به همین دلیل باعث شد احساسات رو بکشم و در عمیق ترین جاهای ممکن فنشون کنم سعی کردم دیگه هیچ کس رو راه ندم اما این روزگار نمیزاره
    یه عده به وارد شدن عده ای که میشه گفت هیچی ازشون نمیدونم عده ای که خیلی راحت تر میتونن نابود کنن. نابودی به دست کسایی که باهاشون رفیق شدی سخته سخت تر از این که قابل تصور باشه. مشکل از خودمه به دوستی ها بها دادم. شاید باید مثه خیلی ها سطحی میموندم اما میشه گفت بی تجربگی باعث این مسئله شد چون فکر میکردم مثه رفیق های دنیای واقعی میتونم با آدمای این دنیای مجازی رفیق باشم. اما یادم نبود اینجا همه جور آدمی هست و هر ادمی درد هایی داره که دلش نمیخواد خیلی ها ازشون متوجه بشن.
    شاید فکر میکردم دردای خودم خیلی بزرگن که نوشتمشون اما یه چیزی رو مطمئن باشید هیچ وقت درد های بقیه رو کوچیک نمیگیرم و مطمئنم خیلی ها هستن که درد هاشون بیشتر از منه و اینم میدونم حق ندارم که دردی رو دوش کسی اضافه کنم چون همه درد های خودشون رو دارن
    داداش حمزه تو که منو تگ کردی واسه این تایپیک از دردهاتم گفتی و یه نمونش رو نشون دادی ولی آیا مطمئنی که تو بیشترین درد رو داری؟ غم هات بیشتر از همه ی بچه های سایته؟ فکر میکنی فقط تویی که درک نشدی؟
    اگه اولین تایپیک حرف مزخرف رو یادت باشه گفتم که من فقط یه قسمت کوچیک درد هامو میگم دلیلش این بود که دیگه ظرفیتم تمومه و چون قصد داشتم خالی کنم یه مقداریش رو نوشتم، خیلی ها هستن که ظرفیت تحملشون بیشتر از منه و قصدی هم برای خالی کردن این پیمانه درد ندارن پس تصور نکن که من فکر میکنم دردام بیشتره.
    حرف خیلی دارم که بزنم ولی الان توانایی نوشتن رو ندارم شاید بعدا همینجا بنویسم
    ولی یه چیزی رو بدون
    داشتن زخم های بزرگ هنر نیست و افتخار نداره هنر اینه که به بقیه زخم نزنیم حتی اگه خراش کوچیکی بیش نباشه
    امیدوارم متوجه حرفام شده باشی
    هرجور تصمیمته ولی من سرحرفم هستم
    اگه به اون قول عمل کنی دیگه نه من نه تو
    راستی تا نرفتم
    به قول باید عمل کرد ولی به شرط این که عاقلانه باشه
    نذر رو باید ادا کرد ولی به شرط این که آسیبی بهت نرسونه
    نماز رو نباید شکست ولی اگه جان یا مالت مورد خطر قرار بگیره اشکالی نداره بشکن
    همه چیز ها اینجورین
    ولی خوب اگر اینطوری دوست داری باشه مشکلی نیست
    صلاح مملکت خویش خسروان دانند
    ممنون اگه حرفام رو خوندی
    تجسم

    ویرایش توسط sir m.h.e : 2014/09/19 در ساعت 19:33
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/08/05
    محل سکونت
    بریتانیا کملوت
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    7,313
    شهرت
    0
    466
    نویسنده
    همه حرفام رو بهت زدم محمد تو پروفت هست می تونی چک کنی...
    درک کردم که نصف حراتو با من بودی...
    ولی حرفات واقعا مزخرف بودن
    ببشخید محمد...
    منم مقصر بودم
    هادی از تو هم عذر می خوام
    حرفایی زدم که ناراحتت کردن
    ولی...یه چیز دیگه محمد
    که واقعا به این فکر کن که جدا خیلیا درد های بزرگ نری دارن
    ولی دم نمیزنن از درداشون
    سکوت میکنن
    و فقط سکوت
    اینو همیشه یادت باشه
    دلم شکست
    خوب میشه
    ولی جاش تا ابد میمونه...
    دنیا جفت دستات پوچه​...
    بنبست آغاز هر کوچه...
    The ways
    ...

  4. #4
    تاریخ عضویت
    2014/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    32
    امتیاز
    1,544
    شهرت
    10
    254
    کاربر انجمن
    ميدونم اين قضيه بهم ربطي نداره؛ولي اين حرصمو در مياره که سر هيچ و پوچ بقيه رو ناراحت ميکنيم.قول چيه؟فقط ي قرار داد ميون انسان ها؛پس ميتونه به راحتي شکسته شه؛ولي بعضيه ها حاضرن دل بقيه رو بشکنن ولي قولشون رو نشکنن.نميگم که نبايد به قولمون عمل کنيم ولي بايد يادمون باشه که چيزايي مهم تر از قول هم تو دنيا وجود دارن.چطور ميتونيم ادعا کنيم که کسي رو دوست داريم وقتي بخاطر يک مسئله کوچيک دلشو ميشکنيم و بهش ميگيم فراموشش ميکنيم؟به قول معروف:فراموش کردن کسي که دوسش داري مثل بخاطر آوردن کسيه که هيچ وقت نديديش!اين حرفارو بزاريد به حساب حرفاي مزخرف من...
    [CENTER][SIZE=4][FONT=arial][B]
    وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من
    دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
    شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید...
    بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ...
    همانهایی که بی اجازه واردشدند
    خودخواهانه قضاوت کردند
    بی مقدمه شکستند
    وبی خداحافظی رفتند![/B][/FONT][/SIZE][/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2013/09/28
    محل سکونت
    سرزمین پارس
    نوشته‌ها
    804
    امتیاز
    27,013
    شهرت
    0
    7,799
    کاربر انجمن
    1 هفته نبودما ...سایت زیر و رو شد
    ویرایش توسط Prince-of-Persia : 2014/09/20 در ساعت 11:01
    [CENTER][SIZE=4][FONT=arial black][B]یادش بخیر[/B][/FONT][/SIZE][/CENTER]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2012/08/21
    محل سکونت
    ...
    نوشته‌ها
    404
    امتیاز
    7,066
    شهرت
    0
    2,567
    مدیر ارشد
    نمی خوام حرف بیمورد یا نا مربوط...یا چه میدونم شوخی بزنم...ولی جدی میگم...حقیقتش یه مدتیه که دیگه رسمی حرف نمیزنم..پس رک میگم...
    .
    .
    من خسته شدم...این کارا چیه؟؟؟ میگین دارین تخلیه و غیره...ولی دارین یه تصویر غیر واقعی رو از یه سری درد نداشته نشون میدین...منظورم این نیست که اینا وجود ندارن...ولی شما رو چه به این ها...از همین الان شروع به این کارا بکنین افسردگی چن سال بعدتونو چیکار میخواین بکنین؟؟؟

    عوض این که چه میدونم تلاش کنین خلافشونو نشون بدین یا سعی کنین از وجودتون پاک کنین نشستین مث پیرمد پیرزنای هزار ساله حرف میزنین؟؟؟ هادی ..ممد..اندکی حرف مزخرف...کاملا از عنوان معلومه...نمیگم درست نیستن..ولی شما در حد و سنی نیستین که این همه ناراحتی داشته باشین...یا داشته باشین راهش این نیس که اینارو هی بگین راهش اینه فراموش کنین...پاک کنین...یه زندگی چدید..نمیگم راحته ولی طاقت فرسام نیست...تمومش کنین..خواهش منه...البته من نخوام میتونم اصن سر نزنم بعه تاپیک ولی خب...دوس مدارم یه سری جوون این حرفا رو بزنن یا زندگیشونو این طوری تصور کنن...زندگی زیاد فراز و نشیب داره...

    اگه شما به اینا میگین درد پس برین ببینتین دردای مردم دردمند چیه..اون موقع که باید برین خودکشی....متاسفانه از وقتی اومدماینجا رسمی حرف زدن یادم رفته...همینارم به زور گفتم...رسمیم نبودن ولی خب اون طوری بهتر بود..نمیدونم ... ولی دیگه هی زدن تاپیکای شماره بعدی اینا باید تموم شه..نظر شخصی من اینه ...تا ببینیم نظر دوستان چی باشه...

    موفق باشین
    در پس هر تاریکی نوریست ، نوید روشنایی

    آنگاه که سرنوشتم تغییر کند

    من آن را دوباره خواهم ساخت ؛ با قدرتم

    چرا که قدرت از آن من است

    آنگاه که درهای سرنوشت بسته شوند

    تنها من محرم خواهم بود

    ای دست های ناپیدای سرنوشت

    من شمارا به مبارزه میطلبم
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/08/21
    محل سکونت
    ...
    نوشته‌ها
    404
    امتیاز
    7,066
    شهرت
    0
    2,567
    مدیر ارشد
    آ؛ا جواب ندین دیگه جواب ندین...عجم باید برگرده..مهم نیس چطور ولی باس برگرده
    در پس هر تاریکی نوریست ، نوید روشنایی

    آنگاه که سرنوشتم تغییر کند

    من آن را دوباره خواهم ساخت ؛ با قدرتم

    چرا که قدرت از آن من است

    آنگاه که درهای سرنوشت بسته شوند

    تنها من محرم خواهم بود

    ای دست های ناپیدای سرنوشت

    من شمارا به مبارزه میطلبم
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2014/01/27
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته‌ها
    27
    امتیاز
    7,129
    شهرت
    0
    90
    مترجم
    منم با خخخ(شرمنده اسمتو نمیدونم ناراحت نشو ببخشید) موافقم.
    ما الان تو سنی نیستیم که از این حرفا بزنیم. بچه های همسن ما هنوز تو کوچه پنجره میشکونن!
    ما الان باید بازی باشیم، کتاب ، درس... کنکور...وااااااااااااااااا ااااااااااای...خدا.......گفتم کنکور... میخوام درد دل کنم...........
    [LEFT]“Dreams like a podcast,
    Downloading truth in my ears.
    They tell me cool stuff."
    "Apollo?" I guess, because I figured nobody else could make a haiku that bad.
    He put his finger to his lips. "I'm incognito. Call me Fred."
    "A god named Fred?”
    ― [URL="http://www.goodreads.com/author/show/15872.Rick_Riordan"]Rick Riordan[/URL] [/LEFT]
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوربین های مداربسته دومنظوره
    توسط sam44 در انجمن خبر خونه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2015/07/11, 10:41
  2. آثار هنری با دستمال
    توسط .AvA. در انجمن بایگانی
    پاسخ: 7
    آخرین نوشته: 2015/07/10, 01:32
  3. پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/02/02, 11:46
  4. رستم و جومونگ
    توسط Ajam در انجمن حکایات و اشعار
    پاسخ: 4
    آخرین نوشته: 2014/01/24, 15:26
  5. دلنوشته ژوپیتر: خسته ام، خسته از...
    توسط JuPiTeR در انجمن بایگانی
    پاسخ: 45
    آخرین نوشته: 2013/12/25, 23:27

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •