ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: عشق واقعی

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/09/30
    محل سکونت
    عنبر اباد در استان کرمانشاه
    نوشته‌ها
    158
    امتیاز
    7,730
    شهرت
    0
    784
    کاربر انجمن

    عشق واقعی

    یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

    برخی از دانش آموزان گفتند :

    با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
    در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
    یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
    رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
    لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
    بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های
    مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
    داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
    راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
    بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
    راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.
    قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جلد پنجم خون واقعی: مرگ واقعی
    توسط Mhdiih در انجمن فانتزی
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2019/01/15, 14:11
  2. 10مخترعی که قربانی اختراعشان شدند +عکس
    توسط ShErViN در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 8
    آخرین نوشته: 2015/01/06, 10:34
  3. بهادر ملکی(فامیل دور و ببعی)
    توسط MaRs در انجمن بایگانی
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2014/08/28, 13:50
  4. رابین هود واقعی
    توسط mr.red در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/05/02, 11:04
  5. ما ایرانی ها(طنز واقعی)
    توسط argotlam در انجمن بایگانی
    پاسخ: 10
    آخرین نوشته: 2013/10/12, 21:27

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •