ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 10 نخست 1 2 3 4 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 92

    نجات دهندگان:جنگ در زمین

    • نویسنده کتاب: هادی
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 20
    • ایجاد شده در: 2014/07/14
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    خب مثل این که منم زده به سرم
    این اولی کتابیه که میخوام ارائه بدم اما من بسیار بی تجربه ام و احتمالا کارم بد از آب دربیاد
    ولی برای بهتر شدنش از شما کمک میخوام که با نقد هاتون یاریم بدید فقط یه جور نقد نکنید کلا از ادامش منصرف شم (خخخخخخخخخ)
    خیلی دلم میخواد یه دوگانه از این ایده ای که دارم بسازم ولی من کارام معلوم دید یهو دیدید همین رو هم نصفه ول کردم
    به هر حال به یک ویراستار و یک طراح کاور نیازمندم

    مقدمه
    فصل1- مرگ عزیزان(ویراستاری از فاطمه که خیلی توی آماده کردن این فصل کمکم کرد)
    فصل2: نجات دهنده جدید
    فصل 3 : شروع آموزش ها
    فصل4:استفاده از اسلحه
    فصل5-پایان آموزش ها
    فصل6- ساختمان 2500
    فصل7-در تاریکی
    ویرایش توسط sir m.h.e : 2015/04/04 در ساعت 20:01
  1. 40
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط koochooloo نمایش پست ها
    خو من تازه واردم و هیچی حالیم نی
    ولی ایده ی خیلی نابی داشت و من از خوندنش لذت بردم فقط حجم کم صفحات و خالی از هیچ احساسی یه ذره داستان رو خشک و خسته کننده میکرد اونجایی پنج نفر کشته میشن رو خیلی زود ازش گذشتی در حالیکه باید احساسات خود اون پسر رو هم بگی توصیف که اصن نداشت ولی در کل ایده ی خوبی داشت
    و این که خیلی از اسم انسان ربات استفاده کردی بودی میتونستی براش القاب انتحاب کنی : انسان نما ، حیوان بی احساس ، نابودگر ، ربات پیشرفته.........
    خوب بود ادامه بده
    صفحات کم بودن رو حق با شماست
    ولی بقییش دلیل داره که به زودی در فصلای بعد مشخص میشه
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2014/06/28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    71
    امتیاز
    7,733
    شهرت
    0
    339
    کاربر انجمن
    سلام!
    تبریک بابت ایده ناب و ذهن خلاق! ایده نو و عالی ایه، امیدوارم خوب پردازشش کرده باشید.
    برای 7-8 صفحه ک نمیشه خیلی چیزی گفت، فقط اینکه توصیفات خیلی کم بود، بخاطر همین خشک و بی روح شده بود یه سری جاها و راستش بیشتر حالت گزارشی داشت تا داستانی. مقدمه ای ک نوشته بودید عالی بود، ولی برای شروع داستان این حالت گزارشی بودن یکم تو ذوق میزد. کاملا جا داشت نهایتا یکی دو صفحه بیشتر باشه ولی با توصیفات بجایی یکم روح بدید به داستان (مطمئنا میخواستین سریع از این قسمتا بگذرید و مسلمه ک اصل داستان جای دیگه ایه ولی همین عجله یکم جذابیت داستانو کم میکنه).
    و اینکه به نظرم همین الان تصمیم بگیرین میخواین لحن داستان چجوری باشه و با یک لحن بنویسید. یه سری جاها خیلی خودمونی و محاوره ای بود و یه سری جاها رو خیلی سخت و کتابی نوشته بودین. لحن های سنگین ریسک بالایی دارن، یا باید ایده داستان و پردازشش اونقد جذاب باشه ک خواننده سختی خوندشو به جون بخره(کتابهایی مثل ارباب حلقه ها یا سلماریون ک لحن فوق سنگینش اولش خیلی تو ذوق میزنه و خسته کننده اس، ولی داستان اونقدر جذاب هست و کشش داره ک غرق داستان بشی و حتی همین لحن به یکی از نکات قوت کتاب تبدیل میشه)یا اینکه بهتره از لحن ساده تری استفاده بشه.





    امیدوارم نکاتی ک گفتم مفید واقع بشن.
    منتظر فصل های بعدی هستم
    موفق باشید و شاد

    ویرایش توسط Jina : 2014/07/19 در ساعت 19:46
    برای تمام رنج هایی که میبری
    صبر کن
    «صبر»
    اوج احترام به حکمت خداست...
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط Jina نمایش پست ها
    سلام!
    تبریک بابت ایده ناب و ذهن خلاق! ایده نو و عالی ایه، امیدوارم خوب پردازشش کرده باشید.
    برای 7-8 صفحه ک نمیشه خیلی چیزی گفت، فقط اینکه توصیفات خیلی کم بود، بخاطر همین خشک و بی روح شده بود یه سری جاها و راستش بیشتر حالت گزارشی داشت تا داستانی. مقدمه ای ک نوشته بودید عالی بود، ولی برای شروع داستان این حالت گزارشی بودن یکم تو ذوق میزد. کاملا جا داشت نهایتا یکی دو صفحه بیشتر باشه ولی با توصیفات بجایی یکم روح بدید به داستان (مطمئنا میخواستین سریع از این قسمتا بگذرید و مسلمه ک اصل داستان جای دیگه ایه ولی همین عجله یکم جذابیت داستانو کم میکنه).
    و اینکه به نظرم همین الان تصمیم بگیرین میخواین لحن داستان چجوری باشه و با یک لحن بنویسید. یه سری جاها خیلی خودمونی و محاوره ای بود و یه سری جاها رو خیلی سخت و کتابی نوشته بودین. لحن های سنگین ریسک بالایی دارن، یا باید ایده داستان و پردازشش اونقد جذاب باشه ک خواننده سختی خوندشو به جون بخره(کتابهایی مثل ارباب حلقه ها یا سلماریون ک لحن فوق سنگینش اولش خیلی تو ذوق میزنه و خسته کننده اس، ولی داستان اونقدر جذاب هست و کشش داره ک غرق داستان بشی و حتی همین لحن به یکی از نکات قوت کتاب تبدیل میشه)یا اینکه بهتره از لحن ساده تری استفاده بشه.





    امیدوارم نکاتی ک گفتم مفید واقع بشن.
    منتظر فصل های بعدی هستم
    موفق باشید و شاد

    خب با تشکر از نقدتون
    در مرود مقدمه من خودم میخواستم که به صورت خبری و خشک باشه چون تنها هدف مقدمه این بود که بدونید انسان ربات ها از کجا اومدند و نجات دهنده ها کین
    در مورد لحن قراره مکالمه ها گفتاری و حرف های راوی نوشتاری باشه سعی میکنم نقص هاش رو کم کنم
    مشکلات دیگه هم برای تازه کاری منه تو فصلای دیگه امیدوارم بهتر بشه
    راستی احتمالا فصل بعد آخر هفته بیاد

    فصل دوم ارائه شد
    با عذر خواهی از تاخیر پیش اومده
    مثل این که نت ویراستارم تموم شده بود
    با تشکر از نقد های سازنده تون
    ویرایش توسط master : 2014/08/24 در ساعت 04:33
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته‌ها
    202
    امتیاز
    20,459
    شهرت
    0
    1,459
    ویراستار
    سلام!
    قشنگ بود! واقعا نمیدونم چرا حس هانگر گیم بهم دست داد؟ زیاد به هم شبیه نیستن آخه!
    فک کنم بخاطر سال وقوع ماجرا ها بود.
    فرمانده هادی آره؟

    قشنگ بود در کل! فقط یکم فونتش رو بهتر کن لطفا! فصل یک رو کور شدم
    منتظر فصل 3 ام!
    موفق باشی(:
    I played solider, you played king
    Struck me down when I kissed that ring
    You lost that right to hold that crown
    I built you up, but you let me down
    So when you fall, I'll take my turn
    And fan the flames as your blazes burn

    Burn It Down
    Linkin Park

  6. #16
    تاریخ عضویت
    2014/06/22
    محل سکونت
    ویرجینیای شمالی
    نوشته‌ها
    359
    امتیاز
    4,283
    شهرت
    0
    1,060
    کاربر اخراجی
    مرسی داداش چرا رنک نویسنده نمیگیری؟
  7. #17
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط hidden نمایش پست ها
    مرسی داداش چرا رنک نویسنده نمیگیری؟
    مهراد؟ درست نگاه کردی؟ رنک نویسنده رو دارم

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Will.T نمایش پست ها
    سلام!
    قشنگ بود! واقعا نمیدونم چرا حس هانگر گیم بهم دست داد؟ زیاد به هم شبیه نیستن آخه!
    فک کنم بخاطر سال وقوع ماجرا ها بود.
    فرمانده هادی آره؟

    قشنگ بود در کل! فقط یکم فونتش رو بهتر کن لطفا! فصل یک رو کور شدم
    منتظر فصل 3 ام!
    موفق باشی(:
    هانگر گیم؟ نمیدونم فقط داستان قرار نیست عشق و عاشقی داشته باشه (کاملا منطقه جنگیه)
    آره که فرمانده هادی پس چی؟
    قرار بود اسم شخصیت اصلی هادی باشه بعد دیدم عوض کنم بهتره اسم فرمانده رو گذاشتم هادی(اسم به این خوبی دارم چرا نزارم روش؟خخ)
    در مورد فونت
    فونت فصل دو میترا بود که به گفته خود امیر فونت مناسبی برای نوشتنه
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته‌ها
    202
    امتیاز
    20,459
    شهرت
    0
    1,459
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط sir m.h.e نمایش پست ها
    هانگر گیم؟ نمیدونم فقط داستان قرار نیست عشق و عاشقی داشته باشه (کاملا منطقه جنگیه)
    آره که فرمانده هادی پس چی؟
    قرار بود اسم شخصیت اصلی هادی باشه بعد دیدم عوض کنم بهتره اسم فرمانده رو گذاشتم هادی(اسم به این خوبی دارم چرا نزارم روش؟خخ)
    در مورد فونت
    فونت فصل دو میترا بود که به گفته خود امیر فونت مناسبی برای نوشتنه
    آره همینجوری یهو بهم حسش دست داد
    وای مرسی! خوبه عشق و عاشقی نداشته باشه! تشکر!
    آره فصل دو خیلی خوب بود!
    I played solider, you played king
    Struck me down when I kissed that ring
    You lost that right to hold that crown
    I built you up, but you let me down
    So when you fall, I'll take my turn
    And fan the flames as your blazes burn

    Burn It Down
    Linkin Park

  9. #19
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط Will.T نمایش پست ها
    آره همینجوری یهو بهم حسش دست داد
    وای مرسی! خوبه عشق و عاشقی نداشته باشه! تشکر!
    آره فصل دو خیلی خوب بود!
    wow اولین دختری هستی که میبینم به عشق و عاشقی علاقه نداره خوبه خوبه بین دخترا این یه نوع خیلی کمه
    خوشحالم که خوشت اومده از فصل دو
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
  10. #20
    تاریخ عضویت
    2014/06/22
    محل سکونت
    ویرجینیای شمالی
    نوشته‌ها
    359
    امتیاز
    4,283
    شهرت
    0
    1,060
    کاربر اخراجی

    Talking

    روراست بهت بگم ذهن بازی داری داداش
    خوش به حالت
    عالیه
    راستی کی میگه دخترا به عشق و عاشقی علاقه دارن
    همش فتوشاپه مثل سنگن کفاصطا
  11. #21
    تاریخ عضویت
    2012/06/06
    محل سکونت
    somewhere out there
    نوشته‌ها
    215
    امتیاز
    10,624
    شهرت
    0
    1,005
    کاربر انجمن
    اول ایرادهایی که به نظرم اومد رو می گم.

    شاهین که از تختش بلند میشه اولین چیزی که میگی اینه که اونجا 30 تا تخت داشته. به نظرم کسی که با اون وضعیت بلند میشه نمی شینه تعداد تختها رو بشماره. بعدش جلوتر میگی که بعدا دوباره توجه می کنه به اتاق و تازه متوجه امکانات اونجا میشه و دوباره می گی که سی تا تخت داشته. و برای من سوال شد حالا مهمه که دقیقا سی تا تخت داشته؟
    مشکلات نگارشی مثل استفاده از دو تا علامت تعجب (!!). استفاده از لفظ "هعی" به اون صورت.
    "اتاق دارای سی تخت بسیار پیشرفته و مدرن بود." حشو وجود داره.
    گفتگوی
    -پس با موضوع کنار اومدی؟
    -تقریبا ولی نمی خوام در موردش صحبت کنم.
    تصنعی به نظر میاد. ضمن اینکه این "نمی خوام درموردش صحبت کنم" یا "نمی خوای درموردش صحبت کنی" چندین بار تکرار میشه و این جالب نیست.

    -باید بریم پیش رئیس اردوگاه
    -یکی از روسای ارشد نجات دهنده ها؟

    شاهین از کجا می دونه اون از روسای ارشد نجات دهنده هاست؟

    "فرمانده را مانند فردی متعادل که از قدرت خود برای زورگویی استفاده نمی کند نشان داد" این جمله کاملا توی ذوقم زد. به نظرم کلا حذفش کن. اولین اینکه چجوری با یک نگاه دقیقا متوجه توصیفی به این شکل شد. ضمن اینکه چیزهایی از این دست (مثلا شخصیت افراد) باید از رفتار و گفتار او در طول داستان توسط خواننده احساس و درک بشن. نه اینکه اینطور خشک و گستاخانه (به تعبیر خودم) مورد استفاده قرار بگیرند. اون هم در اولین برخورد با شخصیت جدید.

    چه جوری از زخمهای بسیار روی صورتش می شه فهمید که تمام ماموریت هاشو به خوبی و با موفقیت پشت سر گذاشته؟

    جایی که فرمانده داره توضیح میده چرا شاهینو اوردن اینجا و فضیه بی حس کننده ها رو توضیح میده طولانیه در صورتی که میشه کوتاهتر باشه. تکرار توش وجود داره. یا مثلا جمله "پس می خوام بهت پیشنهاد بدم آیا حاضری به ما بپیوندی؟" جمله جالبی نیست به نظرم.

    نکته دیگه ای که تو ذهنمه اینه که خیلی راحت همدیگرو با اسم کوچیک صدا می کنن. "اسم فرمانده هادیه" واقعا جایی کسی فرمانده ای رو اینجوری صدا می کنه؟ یا "افرادی مثل تو و این آقا نیما که کنارت وایستاده" به نظرم احتیاج داره فضای نظامی و جدی اردوگاه را به وجود بیاری.


    اینها ایرادهای موردی بودند. نکاتی دیگه ای هم تو ذهنم هست. مثلا یکیش اینکه وقتی میرن از مسئول انبار مسایلو بگیرن. می تونستی اینجا روی شخصیت مثلا عجیب و غریب جک مانور بدی. یا از حرفهایی که می زنه غیر مستقیم اطلاعاتی بدی یا فضایی ایجاد کنی (مثلا حرف طنزی بزنه) در صورتی که فقط گفتی سلام و احوال پرسی کردن.
    یا مثلا اونجایی که میره دوش بگیره. چه حسی بهش دست میده. آدم وقتی بعد از سختی که تحمل کرده دوش بگیره، اون افکار و احساساتی که از سرش می گذره. (مخصوصا چون تو خلوت اتفاق می افته برای نشان دادن ابعاد غیر بارز شخصیت می تونه کمک کنه) اما کلن ازش رد شدی.
    از حسهای مختلف کمک نگرفتی. مثلا بویایی، لامسه. فضای نوری رو کلا توصیف نکردی. نور اتاق بیمارستان، نور اتاق انبار. سردی، گرمی و ...
    ولی از فصل اولت به مراتب بهتر بود. حتما ادامه بده.
    ویرایش توسط master : 2014/07/30 در ساعت 03:21
    [LEFT]time is passing by anyway...[/LEFT]
صفحه 2 از 10 نخست 1 2 3 4 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 92

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •