ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 4 از 29 نخست ... 2 3 4 5 6 14 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 290
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت

    خاطرات گذشته اما از دست نرفته

    سلام و درود


    خوب عنوان تاپیک هم عنوانه هم یک تذکر

    خاطراتِ گذشته اما از دست نرفته
    و
    خاطرات گذشته ،اما از دست نرفته


    داشتم به تاپیک برگشت پایونیر نگاه می کردم که رفتم توی فکر و به یاد گذشته ها افتادم
    یاد خاطراتی که توی نت داشتم افتادم
    یاد لحظات شیرینی که با دوستان بودم و فراموششون نمی کنم
    دوستانی که شاید هیچوقت چهره اشون رو ندیده باشم
    صداشون رو نشنیده باشم
    اما دوستان من بودن و خاطره های زیادی ازشون دارم
    یادم افتاد به زمانی که توی گروه پایونیر بودم
    به اینکه چطور شروع کردم
    به اینکه چجوری وابسته شدم
    به اینکه چقدر بچه هاشو دوس داشتم و دارم
    به خاطرات گذشته
    اما از دست نرفته
    خاطراتی که هنوز در ذهنم با یاداوریشون لذت می برم
    خاطراتی که سال ها زندگی منو در بردارن
    خاطره آغازم
    و خاطره های خوش
    می دونم خیلی ادمای دیگه هم همچین خاطراتی رو دارن
    نه تنها از گروه پایونیر
    بلکه بچه های قدیمی لایف گیت
    بچه های زندگی پیشتاز
    همه کسانی که به اینجا تعلق داشتن و دارن
    همه خاطرات با ارزشی دارن
    خاطره ها خیلی ارزشمندن
    این زندگی گذشته ما هست که حال ما رو ساخته
    خاطره ها خیلی با ارزشن
    این موضوع رو باز کردم
    تا بگم
    هرکس
    هرخاطره ای
    از هرجا
    از شروع
    از پایان
    از خوشی
    از غم
    یا هرچیز دیگه ای داره
    اگه دوس داره اینجا با بقیه شریک بشه
    برای شروع خودم می گم

    نزدیک به آذر سال 91 بود که وقتی داشتم در به در دنبال کتابی می گشتم که بخونم وارد وبلاگ پایونیر شدم
    کاور کاراموز رنجر رو که دیدم جدا جذبش شدم
    خواستم دانلودش بکنم که گفت باید توی فروم ثبت نام کنم
    ثبت نام کردم و دانلود کردم
    سریع جلدای اول تا سوم رو خوندم و رسید به جلد چهار که وسط ترجمه بود
    خیلی سر می زدم به وبلاگ پایونیر تا ترجمه های جدید رو بگیرم
    بعد یه بار به خودم گفتم این ادما دارن برای من رایگان کتاب ترجمه می کنن
    خیلی نامردیه من بدون یه تشکر خشک و خالی به خاطر زحماتشون فقط دانلود کنم
    دفعه بعد که وارد فروم شدم
    تشکر کردم از پایونیر
    دفعه بعد با خودم گفتم ایا یه تشکر خشک و خالی برای این زحمتی که داره برای ما می کشه بس بود؟؟
    می دونستم خیلی کم بوده
    ولی من کاری بلد نبودم که انجام بدم
    برای همین گفتم حداقل لبخند بیارم روی لبای کسانی که برامون دارن زحمت می کشن
    رفتم توی سایتای مختلف دنبال جوک گشتم
    کلی پیدا کردم و اومدم توی فروم و تاپیک جک باز کردم
    و جک ها رو کپی پیست کردم
    از خودم چیزی انجام نداده بودم
    اما حداقل تونسته بودم لبخندی به روی لبای کسانی که داشتن این زحمتو میکشیدن بیارم
    یا حداقل تصور من این بود
    چندین بار این کارو کردم
    یه تعداد از بچه های فروم
    مثه محمد مهدی
    محمد هادی که الان نیستش
    نپتون
    ژوپیتر
    ازم تشکر کردن
    بعضیاشون صمیمانه تشکر کردن
    و من برای اولین بار لذتی که از یه خدمت رایگان در ازای قدردانی بود رو چشیدم
    واقعا لذت بردم که براشون کاری بکنم
    اینجوری شد که فعالیتمو بیشتر و بیشتر کردم
    اسم بچه ها رو حفظ شدم
    تا حدی شناختمشون
    باهاشون دوست شدم
    و...این اغاز من بود


    دوس دارم هرکدوم از شما دوستان هم یا آغازتون رو بگید یا خاطرات زیباتون رو
    سپاس

    ویرایش توسط smhmma : 2015/06/03 در ساعت 13:43
    :Its my family's house,Its my children's house




  2. #31
    تاریخ عضویت
    2013/02/28
    محل سکونت
    قلعه ى هاگوارتز،برج گريفيندور
    نوشته‌ها
    965
    امتیاز
    7,473
    شهرت
    0
    5,842
    معاون سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط Leyla نمایش پست ها
    خوب چرا اینجا می گی برادر؟
    لومون دادی رفت...
    چیو؟؟؟؟؟
    Some girls watched Beauty and The Beast and wanted the prince
    I watched it and wanted the library
    متن مخفي!


  3. #32
    تاریخ عضویت
    2013/08/23
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    495
    امتیاز
    97,773
    شهرت
    8
    3,651
    مدیر تایپ و اسکن
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hermion نمایش پست ها
    چیو؟؟؟؟؟
    یه رازه!
    ...though the truth me vary, this ship will carry out body safe to shore

    little talks - the monsters and men
  4. #33
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    نوشته‌ها
    524
    امتیاز
    14,029
    شهرت
    8
    3,225
    مدیریت کل سایت
    تاپیک باحالیه!
    عرضم به حضورتون که نزدیکای تابستون سال 91 بودش. من پس از بازگشت از یک اردوی محترمه حالم بد بود! اصولا گاهی اوقات یه دردیم هست که نمیدونم چه دردمه! اینم از همون مواقع بود! دل و دماغ هیـــچ کاری رو نداشتم، سردم بود و یه دردیم بود که همونطور که گفتم هنوز کسی کشف نکرده چه دردی نام دارد! خلاصه اینکه بهم ریخته بودم!
    بعد داشتم تو کتابخونه کامپیوترم میگشتم( یک عدد فولدر دارم به اسم کتابخونه که عقده کتابخونه رو دلم نمونه!) که یهو چشمم افتاد به کارآموز رنجر جلد یک، که نمیدونم چند وقت قبل تر دانلود کرده بودم...البته الان که فکر میکنم به این نتیجه رسیدم که کارآموز رو عید سال 91 از وبلاگ دوست داشتنی فارست(داستان) دانلود کرده بودم و گذاشته بودم بخونمش که فرصت نشده بود. خلاصه ما شروع به خوندن کردیم و حالمان رفته رفته بهتر گشت! تا اینکه تموم شد و من در جستجوی جلدهای بعدی دست به دامان وبلاگ داستان شدم و از اونجا وبلاگ مترجم رو که پرسی سه باشه یافتیدم! بعد رفتم پرسی سه و یادم تو نظرات نازی عنوان کرده بود که فک نمیکنم کسی از من کوچیکتر اینجا باشه! اینجانب اعلام کردم که من هستم! و خلاصه اومدیم تو صحبتا و پایه صحبتا شدیم و کمی بعد تست ترجمه دادیم و دیگه پرسی سه و بچه ها شدن جزو جدا ناپذیر زندگی من!
    بعدم که دیگه همه میدونن چی شد!
    لايمكن الفرار از عشق
  5. #34
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    محل سکونت
    شاهین شهر
    نوشته‌ها
    53
    امتیاز
    10,520
    شهرت
    0
    3,431
    کاربر انجمن
    خب حالا برسیم به خودم
    من از سال 83-84 بود که کتابهای ebook را می خوندم.البته بیشتر اونها به صورت مقاله دانشگاهی یا اینکه کتابهایی مثل بوف کور و کتابهای صادق هدایت و از این

    قبیل بودن.چند سال بعد با کتابهای دارن شان آشنا شدم و از طریق وبلاگ دارن شان کتابهای نبرد با شیاطین و سرزمین اشباح و ... را می خوندم.توی خیلی از سایتها

    و وبلاگها عضو بودم.مثل دارن شان،98تیا،طرفدارن فانتزی و ... توی چند تا دیگه هم می رفتم مثل نوقلم،داستان،رهگذران،دورا ن اژدها،گودلایف و ... بعد از اینکه برای

    مدیران گودلایف اون اتفاق تلخ افتاد(خدا هر دو برادر را رحمت کنه) دیگه کمتر اونجا می رم.یعنی سالی یه بار شاید.

    در ضمن از طریق وبلاگ خانم مشیری جلدهای نغمه را پی گیری می کردم که بعد سایت زدن و منم عضو شدم و متاسفانه اون سایت غیر فعال شد(خیلی حیف شد)

    از طریق طرفدارن فانتزی با پرسی جکسون آشنا شدم و همانطور که سمیه گفت زیاد در ارائه فصول منظم نبودن.منم داشتم دنبال کتاب پرسی می گشتم که با وبلاگ

    پرسی 3 آشنا شدم.فکر کنم یک ماهی مونده به عید بود.سال 90 بود فکر کنم.همینطور کم و بیش نظر می ذاشتم.از بچه های وبلاگ داستان هم بودن.بلک لرد و ...،

    بعد یه روز زهرا خانم سعیدی اومد گفت که پایونیر با ماشین تصادف کرده.همه بچه ها واقعا نگران بودن و اومدن کامنت گذاشتن که خوشبختانه خود سمیه خانم اومد و

    کلی هم زهرا را دعوا کرد که چرا به بچه ها گفتید و از این حرفها.ولی بعد خودشون هم گفتن واقعا از این همه اظهار محبت خوشحال شدن .بعد از یه مدت هم به من

    پیشنهاد ویراستاری برای کارآموز رنجر را دادن.فکر کنم فصل 8 بود.منم انجام دادم.هنوز هم نمی دونم از کارم راضی بودن یا نه.

    خلاصه کم و بیش در رکاب بچه ها بودیم تا اینکه اون اتفاق ناگوار برای سمیه خانم افتاد.اونجا بود که تازه فهمیدیم خیلی ها هستن که نگران ایشون هستن و همگی

    با هم براشون دعا کردن.خدا هم روی بچه های پاک را زمین نگذاشت و دوست خوبمون را به ما برگردوند.خدا ممنونیم ازت

    از حوادث ناگوار هم خداحافظی سمیه خانم بود که همه را ناراحت کرد.اون وقت من دیدم که بچه ها یه گروه تشکیل دادن.رفتم به گروه هم سر زدم،ولی دیدم هر کس

    اعلام تمایل به یکی از خانواده هایی که در 9 سرنخ هست می کنه.منم زیاد از این کاهیل بازی خوشم نمی اومد بنابراین عضو نشدم تا اینکه یه مدت بعد سمیه خانم

    از طریق یاهو بهم گفت که برو عضو فروم پایونیر بشو.منم گفتم چشم و عضو شدم.کم کم با بچه ها صمیمی شدیم و بعد هم گروهها ادغام شدن و حالا هم در خدمت

    شما دوستان هستیم و البته ش.د هم شدم
    ویرایش توسط ELENOOR : 2014/06/10 در ساعت 11:02
  6. #35
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    نوشته‌ها
    633
    امتیاز
    27,109
    شهرت
    1
    3,905
    مدیر گرافیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط smhmma نمایش پست ها
    بچه ها اول صمیمانه ازتون تشکر می کنم خیلی لطف دارید
    جدی خیلی روحیه گرفتم
    ممنون
    اقا همه شروع ها رو خوندم
    جدا خیلی قشنگ بودن
    محمد مهدی یادته قبل از ادغام همه بچه ها اعتراض می کردن بعد یه دفعه م عصبانی شدم و...
    اااااه قضیه ی سامی جدا خیلی خیلی بد بود
    یادم نمیاد هیچوقت اونقدر توی نت عصبانی شده باشم
    جدا اگر دستم می رسید دوس داشتم خاجش می کردم که دیگه از این غلطا نکنه
    ولی خوب اونم گذشت
    هرچند دردسرش خیلی بعد از رفتنش هم ادامه داشت

    بگذریم
    کیبورد لیلی جز پایانش جدا از دید من یکی حداقل نقطه ی عطفی در کیبورد ها بود و بشدت جالب بود
    خخخخخ
    اره یادش بخیر محمد مهدی خیلی جالبه اون اولا تعدادمون کم بود ولی خیلی هم با هم خوب بودیم
    بعد دخترا هم که اومدن خیلی بهتر شد
    حیف کاترینا و پایونیر رفتن
    خخخخخخخخخخخخخخ
    اتفاقا محمد پلیسه هم به خاطر تعریفای من اومد توی فروم قبلی
    درواقع از قبل کیبورد لیلی عضو شد ولی فعالیت نداشت ولی وقتی اومد خیلی از اونجا خوشش اومد


    هی غزل نامرد اونی که گفت ما از هر تازه واردی استقبال می کنیم من بودم(هرچند چن نفر دیگه هم اینو گفتن فک کنم خخخخ)
    خخخخخخخخ

    خانواده خوبی بودیم
    و الان خانواده خوبی شدیم
    یادش بخیر

    خوب بذارید یه خاطره دیگه بگم
    یادمه اون روزا خیلی به فروم وابسته شده بودم
    جدا خیلی دوستش داشتم
    درواقع خانواده دوم من نبود
    خانواده اولم بود
    خخخخخخخ
    یادمه یکی گفت بیاید کیبورد ها رو دوباره راه بندازیم
    فک کنم سلنا بود
    محمد هادی خدا بیامرز شد مدیر کیبورد ها و اولین کیبورد شد مال خودش
    خخخخخخخخ
    من حتی نمی دونستم کیبورد داغ چی هست
    خخخخخخخخ
    اقا رفتم توی کیبوردش و از ماجرا با خبر شدم و گفتم در راستای فعالیتم دلم می خواد کیبوردشو منفجر کنم
    رفتم نشستم سوال طرح کردم
    اولیاش معمولی بودن
    ولی اون زمان اولین سوالای محمد حسینی طراحی شدن
    اخرش دیگه یکمی کم اوردم از کتاب اموزش پیش از ازدواج برای محمد هادی که 19 سالش بود سوال دراوردم
    خخخخخخخخخخ
    خیلی حال داد
    فک کنم یکم قبل از اون ماجرا کیبورد هادی لیلی اومد
    شایدم یکم بعدش
    لیلی اولین دختر بود از نسلی که بعد شدیم خانواده پایونیر
    یادمه توی تاپیک ترجمه کاراموز بود که من ی حرفی زدم
    شایدم یکی دیگه یه حرفی زد بعد لیلی اومد تشکر کرد و یه حرفی زد و بعد ما بهش خوش امد گفتیم
    درواقع فک کنم خودم بهش خوش امد گفتم و اونم گفت می تونید اسمم لیلیه و کم کم اشنا شدیم باهاش
    یادمه همون زمانا پایونیر یه پستی داخل فک کنم همون تاپیک کاراموز داد و از یه سری ادما تشکر کرد
    یادمه وقتی نام کاربری خودم رو دیدم که ازش به خاطر فعالیت توی بخش جوک تشکر کرده خیلی خوشال شدم خخخخخخخ
    اینقدر مردم به پایونیر احترام می زاشتن و عزت و احترام داشت که یه تشکرش از من که تازه از اونجایی که با نام کاربری بود معلوم بود اسمم رو نمی دونه اینقدر روم تاثیر داشت که کلی خوشال بشم
    درواقع حس کردم شاید جدا یکبار هم شده یه جوکی از من خونده و حداقل یکمی از هدف اولیه ی من برای جوک گذاشتن انجام شده
    خخخخخخخخ
    کلی حرف داشتم ولی همشو یادم رفت
    خاطره جالبی نشد و خیلی بهم ناپیوسته بود
    ولی ایشالا خاطره بعدی یه خاطره خیلی باحال می گم
    خاطره ی اولین سرکاری من
    خخخخخخخخ
    خیلی باحال بود

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    بچه ها اول صمیمانه ازتون تشکر می کنم خیلی لطف دارید
    جدی خیلی روحیه گرفتم
    ممنون
    اقا همه شروع ها رو خوندم
    جدا خیلی قشنگ بودن
    محمد مهدی یادته قبل از ادغام همه بچه ها اعتراض می کردن بعد یه دفعه م عصبانی شدم و...
    اااااه قضیه ی سامی جدا خیلی خیلی بد بود
    یادم نمیاد هیچوقت اونقدر توی نت عصبانی شده باشم
    جدا اگر دستم می رسید دوس داشتم خاجش می کردم که دیگه از این غلطا نکنه
    ولی خوب اونم گذشت
    هرچند دردسرش خیلی بعد از رفتنش هم ادامه داشت

    بگذریم
    کیبورد لیلی جز پایانش جدا از دید من یکی حداقل نقطه ی عطفی در کیبورد ها بود و بشدت جالب بود
    خخخخخ
    اره یادش بخیر محمد مهدی خیلی جالبه اون اولا تعدادمون کم بود ولی خیلی هم با هم خوب بودیم
    بعد دخترا هم که اومدن خیلی بهتر شد
    حیف کاترینا و پایونیر رفتن
    خخخخخخخخخخخخخخ
    اتفاقا محمد پلیسه هم به خاطر تعریفای من اومد توی فروم قبلی
    درواقع از قبل کیبورد لیلی عضو شد ولی فعالیت نداشت ولی وقتی اومد خیلی از اونجا خوشش اومد


    هی غزل نامرد اونی که گفت ما از هر تازه واردی استقبال می کنیم من بودم(هرچند چن نفر دیگه هم اینو گفتن فک کنم خخخخ)
    خخخخخخخخ

    خانواده خوبی بودیم
    و الان خانواده خوبی شدیم
    یادش بخیر

    خوب بذارید یه خاطره دیگه بگم
    یادمه اون روزا خیلی به فروم وابسته شده بودم
    جدا خیلی دوستش داشتم
    درواقع خانواده دوم من نبود
    خانواده اولم بود
    خخخخخخخ
    یادمه یکی گفت بیاید کیبورد ها رو دوباره راه بندازیم
    فک کنم سلنا بود
    محمد هادی خدا بیامرز شد مدیر کیبورد ها و اولین کیبورد شد مال خودش
    خخخخخخخخ
    من حتی نمی دونستم کیبورد داغ چی هست
    خخخخخخخخ
    اقا رفتم توی کیبوردش و از ماجرا با خبر شدم و گفتم در راستای فعالیتم دلم می خواد کیبوردشو منفجر کنم
    رفتم نشستم سوال طرح کردم
    اولیاش معمولی بودن
    ولی اون زمان اولین سوالای محمد حسینی طراحی شدن
    اخرش دیگه یکمی کم اوردم از کتاب اموزش پیش از ازدواج برای محمد هادی که 19 سالش بود سوال دراوردم
    خخخخخخخخخخ
    خیلی حال داد
    فک کنم یکم قبل از اون ماجرا کیبورد هادی لیلی اومد
    شایدم یکم بعدش
    لیلی اولین دختر بود از نسلی که بعد شدیم خانواده پایونیر
    یادمه توی تاپیک ترجمه کاراموز بود که من ی حرفی زدم
    شایدم یکی دیگه یه حرفی زد بعد لیلی اومد تشکر کرد و یه حرفی زد و بعد ما بهش خوش امد گفتیم
    درواقع فک کنم خودم بهش خوش امد گفتم و اونم گفت می تونید اسمم لیلیه و کم کم اشنا شدیم باهاش
    یادمه همون زمانا پایونیر یه پستی داخل فک کنم همون تاپیک کاراموز داد و از یه سری ادما تشکر کرد
    یادمه وقتی نام کاربری خودم رو دیدم که ازش به خاطر فعالیت توی بخش جوک تشکر کرده خیلی خوشال شدم خخخخخخخ
    اینقدر مردم به پایونیر احترام می زاشتن و عزت و احترام داشت که یه تشکرش از من که تازه از اونجایی که با نام کاربری بود معلوم بود اسمم رو نمی دونه اینقدر روم تاثیر داشت که کلی خوشال بشم
    درواقع حس کردم شاید جدا یکبار هم شده یه جوکی از من خونده و حداقل یکمی از هدف اولیه ی من برای جوک گذاشتن انجام شده
    خخخخخخخخ
    کلی حرف داشتم ولی همشو یادم رفت
    خاطره جالبی نشد و خیلی بهم ناپیوسته بود
    ولی ایشالا خاطره بعدی یه خاطره خیلی باحال می گم
    خاطره ی اولین سرکاری من
    خخخخخخخخ
    خیلی باحال بود

    آره سر مخالفت با ادغام خیلی عصبانی شدی با محمد علی چه دعوایی کردی خخخخ

    والا اونقدر که سامی تو یه روز مشهور شد ما نو کل دوران فعالیتمون مشهور نشدیم !

    آره کیبورد لیلی اولین کیبوردی بود که صفحاتش بیش از 15 تا شد !
    کیبورد داغ شاعر یادته ؟؟؟ خییییلی باحال بود ! یعنی کیبورد داغ که تموم شد هیچ اطلاعاتی درباره شاعر بهمون افزوده نشده بود ! کیبورد پرت...پریسا هم باحال بود.اخراش داشت از زندگی سیر می شد!!!

    آره یادش بخیر سوالات محمد حسینی ! که اولین بار درستشون کردی بعد از محمد هادی تو کیبورد داغ من بد بخت پرسیدی ! آخه منه 14 ساله چه به مسائل ازدواج ؟؟؟؟؟؟

    آره یادته ازت پرسیدم اسمت مخفف چیه تو هم هی سرنخ میدادی تا اینکه اسمتو فهمیدم ! واقعا یکی از کسایی که خدارو شکر میکنم دیدمشون تویی ! قبل اینکه تو بیای ژوپیتر بابا بزرگ بود







    نقل قول نوشته اصلی توسط PLUTO نمایش پست ها
    هووووووووووو.... محمد مهدی بترس از من خخخخخخخ.... تا وقتی خود غزل هس چه احتیاج به یادآوری توسط حانیست(توهین نشه بهت خواهر گلم ) ؟



    ای آقا چه غلطی کردم کلمه ترسو به کار بردما ! این ترس نه اون ترس !
    ویرایش توسط smhmma : 2014/06/10 در ساعت 12:15
    [LEFT][INDENT=2].If Plan A didn't work, the alphabet has 25 more letters[/INDENT]
    [/LEFT]
  7. #36
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    سلام به همگیحوصلم سر رفته بود اومدم ببینم توی سایت چه خبره که این پست رودیدم و شروع کردم به خوندن بعد با خودم گفتم: نپتون تو که خوابت نمی آد لااقل یه چیزی بنویس تا یکم مفید باشی!حالا هم دارم می نویسم و چون با موبایل هستم یکم mp3می نویسم در ضمن به دلیل حافظه ی کمی خرابم احتمالا 99.5 درصد وقایع رو یا فراموش کردم یا اشتباه می گم شما به بزرگواری خودتون ببخشید.من کتاب خوندن رو با مجموعه ی کمیک تن تن شروع کردم و بعد هم با خواندن سرزمین اشباه دارن شان با فانتزی آشنا شدم و بعد از سه چهار سال با e bookآشنا شدم و شروع کردم به جمع آوری کتاب های فانتزی البته از کتاب های چاپی هم غافل نبودم و با پرسی جکسون توی کتاب فروشی آشنا شدم که باعث ایجاد اولین جرقه ی آشنایی من با پرسه3 شد.فکر کنم تا جلد سوم پرسی جکسون رو خریدم و خواندم و برای کسب اطلاعات بیشتر راجع به انتشار جلد های بعدی توی اینترنت سرچ می کردم که با پرسی 3 آشنا شدم و به طبع اون با کتاب محشر کارآموز رنجر و سی و نه سرنخ هم آشنا شدم این اولین دوره ی من و مجموعه پایونیر بود که به دانلود کتاب ها بدون حتی یک تشکر خشک خالی محدود می شد.و این داستان ادامه دارد...
    ویرایش توسط JuPiTeR : 2014/06/10 در ساعت 01:23 دلیل: فعال کردن امضا جهت تشکر خخخ
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  8. #37
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط m.mahdi نمایش پست ها
    آره سر مخالفت با ادغام خیلی عصبانی شدی با محمد علی چه دعوایی کردی خخخخ

    والا اونقدر که سامی تو یه روز مشهور شد ما نو کل دوران فعالیتمون مشهور نشدیم !

    آره کیبورد لیلی اولین کیبوردی بود که صفحاتش بیش از 15 تا شد !
    کیبورد داغ شاعر یادته ؟؟؟ خییییلی باحال بود ! یعنی کیبورد داغ که تموم شد هیچ اطلاعاتی درباره شاعر بهمون افزوده نشده بود !

    آره یادش بخیر سوالات محمد حسینی ! که اولین بار درستشون کردی بعد از محمد هادی تو کیبورد داغ من بد بخت پرسیدی ! آخه منه 14 ساله چه به مسائل ازدواج ؟؟؟؟؟؟

    آره یادته ازت پرسیدم اسمت مخفف چیه تو هم هی سرنخ میدادی تا اینکه اسمتو فهمیدم ! واقعا یکی از کسایی که خدارو شکر میکنم دیدمشون تویی ! قبل اینکه تو بیای ژوپیتر بابا بزرگ بود





    ای آقا چه غلطی کردم کلمه ترسو به کار بردما ! این ترس نه اون ترس !
    خخخخخخخخ
    اره یکمی عصبانی شدم
    هیچوقت بیشتر سر قضیه ی سامی عصبانی نشدم
    فقط اون موقع ها توی کافی نت بودم نه می تونستم دادی فریادی چیزی بزنم نه چیزی رو خرد و خاکشیر کنم
    فقط شرشر عرق می ریختم
    خخخخخ
    اره بابا پسره ی ...حال بهم زن
    ول کنم نبود
    هم منو اسفالت کرد هم لیلی رو
    دیگه تهش داشتم برای اینکه شمارشو گیر بیارم بدم پلیس نقشه می ریختم که اومدن انداختنش بیرون
    بذگریم

    اره
    خیلی باحال بود
    کیبورد جدا قشنگی بود
    اره بابا کیبورد شاعر خیلی جالب بود
    اخرش تنها چیزی که فهمیدیم این بود که همسن پایونیره
    هنوزم نفهمیدیم دختره یا پسره
    قبلا مطمئن بودم دختره
    الان شک کردم شایدم نباشه
    ما بازم به نظرم دختره

    خخخخخخخخخخ
    اره
    اتفاقا می خوام بعد امتحانا که دوباره کیبورد می زنم دوباره سوالات محمد حسینی رو شروع کنم
    اتفاقا من از 12 یا 13 سالگی نه تنها درمورد ازدواج فکر می کردم درمورد بچم هم فک می کردم
    نحوه تربیتش و ....
    یه سری از معیار ها برای همسری که می خوام باهاش ازدواج کنم انتخاب کردم
    مثل اخلاق خوب
    خوشگلی
    خوش اندامی
    و....
    خخخخخخخخخ
    تو هم باید بهشون فک کنی
    چون در اینده فرصت نمی کنی به این چیزا فک کنی پسرم

    خخخخخخخخخخخ
    اره
    بعدا فهمیدم ژوپیتر نامرد بهت اسممو گفته
    تو می دونستی
    قربونت عزیزی داداش
    منم همین طور
    اره اما اصن قیافش به بابابزرگا نمی خوره
    خخخخخخخخخ

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.mahdi نمایش پست ها
    آره سر مخالفت با ادغام خیلی عصبانی شدی با محمد علی چه دعوایی کردی خخخخ

    والا اونقدر که سامی تو یه روز مشهور شد ما نو کل دوران فعالیتمون مشهور نشدیم !

    آره کیبورد لیلی اولین کیبوردی بود که صفحاتش بیش از 15 تا شد !
    کیبورد داغ شاعر یادته ؟؟؟ خییییلی باحال بود ! یعنی کیبورد داغ که تموم شد هیچ اطلاعاتی درباره شاعر بهمون افزوده نشده بود !

    آره یادش بخیر سوالات محمد حسینی ! که اولین بار درستشون کردی بعد از محمد هادی تو کیبورد داغ من بد بخت پرسیدی ! آخه منه 14 ساله چه به مسائل ازدواج ؟؟؟؟؟؟

    آره یادته ازت پرسیدم اسمت مخفف چیه تو هم هی سرنخ میدادی تا اینکه اسمتو فهمیدم ! واقعا یکی از کسایی که خدارو شکر میکنم دیدمشون تویی ! قبل اینکه تو بیای ژوپیتر بابا بزرگ بود





    ای آقا چه غلطی کردم کلمه ترسو به کار بردما ! این ترس نه اون ترس !
    خخخخخخخخ
    اره یکمی عصبانی شدم
    هیچوقت بیشتر سر قضیه ی سامی عصبانی نشدم
    فقط اون موقع ها توی کافی نت بودم نه می تونستم دادی فریادی چیزی بزنم نه چیزی رو خرد و خاکشیر کنم
    فقط شرشر عرق می ریختم
    خخخخخ
    اره بابا پسره ی ...حال بهم زن
    ول کنم نبود
    هم منو اسفالت کرد هم لیلی رو
    دیگه تهش داشتم برای اینکه شمارشو گیر بیارم بدم پلیس نقشه می ریختم که اومدن انداختنش بیرون
    بذگریم

    اره
    خیلی باحال بود
    کیبورد جدا قشنگی بود
    اره بابا کیبورد شاعر خیلی جالب بود
    اخرش تنها چیزی که فهمیدیم این بود که همسن پایونیره
    هنوزم نفهمیدیم دختره یا پسره
    قبلا مطمئن بودم دختره
    الان شک کردم شایدم نباشه
    ما بازم به نظرم دختره

    خخخخخخخخخخ
    اره
    اتفاقا می خوام بعد امتحانا که دوباره کیبورد می زنم دوباره سوالات محمد حسینی رو شروع کنم
    اتفاقا من از 12 یا 13 سالگی نه تنها درمورد ازدواج فکر می کردم درمورد بچم هم فک می کردم
    نحوه تربیتش و ....
    یه سری از معیار ها برای همسری که می خوام باهاش ازدواج کنم انتخاب کردم
    مثل اخلاق خوب
    خوشگلی
    خوش اندامی
    و....
    خخخخخخخخخ
    تو هم باید بهشون فک کنی
    چون در اینده فرصت نمی کنی به این چیزا فک کنی پسرم

    خخخخخخخخخخخ
    اره
    بعدا فهمیدم ژوپیتر نامرد بهت اسممو گفته
    تو می دونستی
    قربونت عزیزی داداش
    منم همین طور
    اره اما اصن قیافش به بابابزرگا نمی خوره
    خخخخخخخخخ

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    یه خاطره دیگه بگم
    یادمه قبلا از اونجایی که قانون اسپم نداشتیم توی تمام فروم اسپم می دادیم
    خیلی حال می داد
    بعد یه بار یه تاپیکی زدیم به نام بیاین با هم ور بزنیم
    یا بیاید با هم گپ بزنیم و...
    عین اسپمر سنتر الان بود
    هروقت تعداد صفحاتش خیلی زیاد می شد می رفتیم بعدی
    یه بار داخل یی از اینا داشتیم می حرفیدیم
    من بودم و محمد مهدی بود و لیلی بود و مهسان بود و چن نفر دیگه
    داشتیم صحبت می کردیم که من خواستم شکلک بزنم یه لحظه یه چیزی به ذهنم رسید
    کلی شکلک اینطوری گذاشتم


    بعد به بچه ها گفتم توی این شکلکا یه چیزی نهفته هست و یه چیزی درموردش وجود داره برید دنبالش ببینم کی می تونه بفهمه
    اقا محمد مهدی و یه تعداد از دوستان به مدت سه روز داشتن دنبالش می گشتن
    دقیقا یادمه مثلا محمد مهدی میومد می گفت بردمش توی ورد و سه بعدیش کردم یا چرخوندمش یا سایه انداختم براش یا...
    من بعضی وقتا می گفتم افرین اره کار درستی کردی نزدیک شدی افرین افرین بقیه بچه ها محمد مهدی یا فلان کس نزدیک شده
    بعد یکی دیگه می گفت بردمش توی فتوشاپ زوم کردم روش یا عکسش کردم بهش می گفتم خیلی دور شدی برگرد
    خلاصه کنم براتون سه روز در به در تعداد زیادی از بچه ها شامل اعظم و محمد مهدی و محمد علی و ...داشتن دنبال این می گشتن
    بعد سه روز دلم سوخت بهشون گفتم الان سه روز گذشته و من می خوام بهتون رازشو بگم
    خخخخخخخخخخخخخ
    شروع کردم به نصیحت که پسرانم دخترانم شما باید یاد بگیرید هرچیزی که بهتون گفتن درجا باور نکنید و....
    بعد از یک ساعت نصیحت گفتم منم تنها و تنها برای اینکه به شما چیزی یاد داده باشم و این نصیحتا رو خوب احساس کنید سه روز سر کارتون گذاشتم هیچ کلی داخل این شکلکا نهفته نبود و خودتون می دونید که این فقط برای خود شما بود و....
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
    خیلی حال داد
    بعدش تا مدتها نامردا فش نسارم می کردن
    محمد مهدی می گفت من چشتام در اومد از بس نگاهش کردم و سعی کردم بفهمم
    هرکس یه چزی می گفت
    تا مدتها سر زبونا بود
    جدا خیلی خیلی حال داد
    خخخخخخخ

    جالبه بدونید تنها کسی که بعد ده دقه گفت اقا محمد حسین سرکارمون گذاشته مهسان بود
    که به همین خاطر مجبور شدم بهش پیام خصوصی بدم که قربون دستات حرف نزن داری سرکاری رو خراب می کنی
    لیلی هم همون چن دقه اول ازم با پیام خصوصی پرسید منم دیگه نمی شد به لیلی نگم بهش گفتم
    تنها این دونفر توی اون مدت سرکار نبودن
    بقیه خیلی قشنگ سرکار رفته بودن
    خخخخخخخخخخخخ
    :Its my family's house,Its my children's house




  9. #38
    تاریخ عضویت
    2013/08/31
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    423
    امتیاز
    30,869
    شهرت
    0
    1,777
    کاربر انجمن
    من خلاصه میگم.....
    من به هیچ کدام شما شباهت نداشتم....من از 8 سالگی کتابخون بودم و از ده سالگی نت باز قهار!! اما تو فروما cیاد نمی گشتم فقطم توی یه فروم عضو بودم...یه مدتی که دنبال کتابای خوب میگشتم با پایونیر گروپ اشنا شدم و یه کم اونجا بررسی کردم ببینم عضو بشم یا نه...بعد تا اومدم عضو بشم دیدم میگن که داره ادغام میشه!! منم بیخیال شدم دیگه...بعد دوباره بعد یه مدتی دنبال کتاب نشان اتنا بودم...دربه در دنبالش گشتم یهو با اون وبلاگ oheroes اشنا شدم...صاحب بلاگ چ پافشاری میکرد سرش!!!حالا چیزی نمیگیم راجه بهش ولی وقتی اعلام کردش که دیگه نمیده دیدم امیر گفته ما پروژه رو میگیریم...منم دیگه اومدم اینجا عضو شدم برای دانلود نشان اتنا....فک کنم تو شهریور نود و دو بود...از اون موقع فعالیتی نداشتم فقط همین تاپیک نشان اتنا و بس....یه مدتی اصن فراموشم شد همینشم...بعد دی دوباره به سرم زد ادامش ببینم چی شد...برای همین دوباره اومدم...بعد گفتم حالا بزار یه گشتیم بزنیم اینجا...اولین بخش جالبی که به نظرم اومد ولی بعدش خورد تو ذوقم از بی فعالیتیش بخش فلسفی بود...خلاصه اول اونجا دو تا نظ دادم دیدم انگار نه انگار هیشکی جواب نمیده...برای همین خودم یه تاپیک زدم که سر همون تاپیک اول محمد حسین بعد مجید حقوقدان بعد کی بوود؟؟امممم یادم نیست یکی دیگه دوس شدم.... بعد رفتم تو تاپیک تیکه به اواتار و اینا اونجا هم به عبارتی سوکس(خخخخ) شدم.... بعدش فعلایتامو زیاد کردم مخصوصا رو بخش فلسفی بعد درخواست مدیریت دادم و شدم مدیر ازمایشی الانم اینجا در خدمت شمام...
    پ.ن: من اصن کم حرف زدن تو وجودم نیست
    پ.ن2: محمدحسین دست شما مرسی شادمون کردی!!
    [CENTER]viva la vida
    vive la vie
    long live the life
    زنده باد زندگی
    人生を生きます
    [/CENTER]
  10. #39
    تاریخ عضویت
    2013/08/24
    نوشته‌ها
    462
    امتیاز
    12,747
    شهرت
    8
    1,806
    نویسنده
    عجب
    چه باحال
    احساس مفید بودم میکنم
    باور کنید
    خخخخخخخخخخخخخخخ
    یه تایپیکی زدم اونم به شکل کپی کاری
    بعدش الان دارم میبینم که ابجی و دادای عزیزم( حالا... عمادو یکم شک دارم) از طریق اون شروع به پست دادن و قاتی شدن با بچه ها کردن
    خخخخخخخخخخخخخخخخ
    الان من در ذوق مرگی به سر میبرم
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خ
    چهار چیز بر صاحبان خرد از امت من لازم است :شنیدن دانش, حفظ آن, انتشار آن, و به کار بستن آن.
    حضرت محمد (ص)



    بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او.
    همیلتون

    من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم.
    سقراط

  11. #40
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط AVENJER نمایش پست ها
    عجب
    چه باحال
    احساس مفید بودم میکنم
    باور کنید
    خخخخخخخخخخخخخخخ
    یه تایپیکی زدم اونم به شکل کپی کاری
    بعدش الان دارم میبینم که ابجی و دادای عزیزم( حالا... عمادو یکم شک دارم) از طریق اون شروع به پست دادن و قاتی شدن با بچه ها کردن
    خخخخخخخخخخخخخخخخ
    الان من در ذوق مرگی به سر میبرم
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خ
    خخخخخخخخخخخخخخخ
    مطمئنم توجه داری این احساس رو مدیون منی نه؟؟؟؟؟؟
    خوب افرین که می دونی
    پسر بپر برو دوتا چایی بیار ببینم
    یه دیزی هم درست کن بیار نوش جان کنم
    :Its my family's house,Its my children's house




صفحه 4 از 29 نخست ... 2 3 4 5 6 14 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 290

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شایعات قوت گرفت...جان اسنو زنده است یا نه؟/مسئله این است!
    توسط Araa M.C در انجمن اخبار فیلم، سریال و انیمه
    پاسخ: 7
    آخرین نوشته: 2015/07/26, 18:45
  2. چگونه در فصل امتحانات درست مطالعه کنیم؟
    توسط Samara در انجمن آموزشگاه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2015/06/29, 04:33
  3. هاست های هک شده،یوزر،پس، ip هاست
    توسط H.A.M.I.D در انجمن بایگانی
    پاسخ: 4
    آخرین نوشته: 2015/03/29, 17:47
  4. مرد عنکبوتی شگفت انگیز 2 نتوانست پرندگان ریو را شکست دهد !
    توسط abramz در انجمن اخبار فیلم، سریال و انیمه
    پاسخ: 12
    آخرین نوشته: 2014/06/21, 16:06
  5. نقد و برسی فیلم All Is Lost (همه چیز از دست رفته است)
    توسط Prince-of-Persia در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/02/05, 00:07

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •