عيدنوروز آمد و بنده ملالت مي كشم بر سرم هر چه بيايد از ضلالت مي كشم
گاه گاهي هم مرارت از جهالت مي كشم از گراني هاي بي مورد خجالت مي كشم
نزد مهمان هاي نوروزي همي هستم خجل
چون خبر وامانده پاهايم فرو رفته به گل
عيد نوروز آمد و اجناس ما ارزان نشد درد و رنج اين گراني عاقبت درمان نشد
ديدي ارزان تخم مرغ و مرغ و بادمجان نشد قسمت ما مردن و آن صوت الرحمان نشد
زنده مانديم و دوباره عيد نو را ديده ايم
چون كلافي از گراني ها به خود پيچيده ايم
عيد نوروز آمد و مهمان ز تهران آمده عمه از كاشان و زن دايي ز سمنان آمده
خاله زيور با عروسان از لرستان آمده مادر و باباي دامادم ز گرگان آمده
تا كه مرغ و ماهي از يخچال ها بيرون كنند
بعد از آن با خوردن ماهي دل ما خون كنند
عيد نوروز آمد و اينجا نگشته پايتخت مرد دهقان را بگو باشد خيالت تختِ تخت
تا تواني كشت بنما گندم و جو با درخت منتها هرگز تو ننشاني درختي جاي سخت
پايتخت آخر كجا مي گردد اين گلپايگان
تا كه دارد راه ناهموار و پيچ وانشان
عيد نوروز آمد و تا مي تواني خنده كن گر نداري خانه از بي خانماني خنده كن
گر شدي پير از براي زندگاني خنده كن بي خيالي طي نما بر ناتواني خنده كن
چونكه بر هر درد بي درمان بود خنده دوا
مي شوي از دست غمها وقت خنديدن رها
عيد نوروز آمده ست و گوش بعضي ها كر است چونكه جيب عده اي در فكر انبان زر است
پشت اين ميز رياست تك درختي بي بر است جاي نقد و بررسي تمجيدگويي خوشتر است
اي مديري كه رياست مي كني فكري نما
مشكلات شهر تاريخي خود منما رها
راه ناهموار موته كي اتوبان مي شود هر كه بيند راه را سر در گريبان مي شود
بيند هر كس راه ناهموار گريان مي شود گر كه مسوولش ببيند سخت نالان مي شود
اي فغان و صدفغان از اين گدار ورزنه
اين بود از آن عيوب بي شمار ورزنه
كن دعا دزدي نباشد گر كه باشد كم شود قسمت دزدان همي رنج و غم و ماتم شود
عيد نوروزي نصيبش درد و رنج و غم شود گر به زندان رفته باشد سارقي آدم شود
بارالها دزدي و غارتگري افزون شده
قلب بعضي ها از اين غارتگري ها خون شده
اي مديران، ثبت دفترها شود رفتارتان در جرايد هر كسي خواند ز جان كردارتان
هر مورّخ مي نگارد با قلم گفتارتان مرد و زن از بعد مردن بيند اين آثارتان
پس چه خوش باشد گذارد هر كسي يك نام نيك
ني كه بعد از رفتن خود بشنود حرف ركيك
نام نيكويي گذار و مردمان را يار باش اين رياست ها نماند گفتمت هشيار باش
خواب خرگوشي رها كن مدتي بيدار باش چون درخت ريشه داري مدتي پربار باش
نام نيكو گر كه بگذاري دعايت مي كنند
جان فداي مهرباني و صفايت مي كنند
طالبا اشعار زيباي تو هر جا خواندنيست گر بميري نام تو بر لوح دلها ماندنيست
هر كه آيد در جهان روزي از اينجا رفتنيست جامه ها در وقت مردن از بدنها كندنيست
پس مخور غصه كه بعد از مردن تو ، شهردار
كوچه ي تنگي به نامت مي گذارد يادگار
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
"نوبهـــــــار آمـــــــد و آورد گــل و یاسمنا" خرج اين عيــــــد در آورد همي دخـل منا!
پيشتـــــر زانكـــه رسد كوكبه ي مهمانان نشد اينكــه بگريزيم بــــه دشت و دمنـا
تــــــا بجنبيم ، يهـــو بر سرمـان شد آوار خيلي ازپير و جوان،خـرد وكلان،مرد و زنا
تــــو نگـو بهر چنين يورش سختي قبلاً كــــــل فاميل همـــاهنگ شده تلفننا(!)
اكرم و اعظم و گلچهــــره و منظــر خاتون صفدرو قنبروحـاج محسن ومشدي حسنا
عينهــــــو لشكــــر تاتار بياورده هجـــوم عسگر گنده شكم درجلوشان صف شكنا!
بر در خانه رسيدند و به رويش خواندند : "عيد را در سفر ستيم و كنــون در تِرنا!"
قلي سور چــــران از دل و جـان زد فرياد گوييـا رستم يل گشت يهـــو نعــره زنا :
"كـاي فلاني د بجنب اينهمـه تاخير مكن باز كن در كه قديمي شده اين فوت و فنا!"
عاقبت بـــــاز نموديم و هجـــــــوم آوردند لـــــــه شد از بنـــده دم در،عضلات بدنا!
بچه ها بر سر مـــن ريخته ، فرياد زدند: "رد كن اين عيدي ما،بي چك و چانه زدنا!"
"پانصدي" دادم و گفتند :"عمو ،شرمنده! دو تومن هست مظنّه،نـه كه پانصد تومنا!"
الغـــرض از شكمـــوهاي قدَر قدرت شهر گشت تشكيل بـــه ناگــاه يكي انجمنا
ديدم از جعبه ي شيريني و ظــرف آجيل پر شود جيب و سپس كيف ،ز بعد دهنا!
شكم آن قــــــدر ورم كرده ز انبـــاشتگي دو سه دگمه شده وا ،خود به خود از پيرهنا!
گفتم آرام و متين : بهـر خدا رحم كنيد نه براين مفلس بد بخت ،كه بر خويشتنا!
منتي نيست مرا بر همگـــــي تان بالله ميهمــــــانيد و حبيبـــان حــق ذوالمننا!
ليك در موقع خوردن ز خـــدا يــــاد آريد! پرخوري نيست به جز وسوسه ي اهرمنا
هر چه گفتم نشنودند و دو لپّي خوردنـد تا از اين راه در آمد يهــويي كفـــــر منا
عاقبت داد زدم : اي همـــه از بيخ عرب! خوردن العيـــد ، لَكُم ، دلهـرة الخرج لنا؟
چه کسی گفت که با میوه و آجیل حقيـر خویشتن را خفـــه سازید به طرز خفنا!
سهم هرشخص دو قاچ وسه نفر یک میوه! نه كه هر شخص جداگانه شود پوست کنا!!
سال ديگر نخرم ميــــوه و شيريني عيــد چارپايه بخـرم با دو ســه متري رسنا !
شـــوم آونگ و از اين هنگ خلاصي يابم آن زمانكــــه شـــــــــود آزاد روانم ز تنا!
همه گفتند که عید آمـــــد و شادی افزود لیک بر بنده نیفزود بــه غیر از محنـــــــا
بوالفضــــولا بنگر حوصلــــــه ي تنگ مرا ول كن اين لحـن سوسولانه ي تن تن تننا
گرمنوچهری ازاین دست بهاری می دید دیگر از عید ندادی همــــه داد سخنــــــا!
گفتم اي يار ز نوروز مكن اين همــه داد جــــاي ديگــــر بطلب منشاء شرّ و فتنا
چشم وهمچشمي و اسباب تجمل شده اند جمله تحريف گــر رسم و رسوم و سُننا
كاش و صدكاش كه با خرج تراشي هامان افتــــرا جات(!) نبنديم بـه جشني كهنا!