ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 5 از 5 نخست ... 3 4 5
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 46 , از مجموع 46
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/08/07
    محل سکونت
    در سیارک خودم..تنهای تنها
    نوشته‌ها
    349
    امتیاز
    65,102
    شهرت
    2
    2,398
    پليس سایت

    شعر های زیبا

    دوستان تصمیم گرفتم که شعر هایی که خوندم و خوشم اومده رو اینجا قرار بدم
    برای شروع دوتا شعر میزارم اگه اسقبال شد و خوشتون اومد سعی می کنم هر چند روز یه شعر قرار بدم
    *******************************

    الفبای دنیا

    تو فکر نون بودم
    سفره ام پر از خون شد
    خونم به جوش اومد
    خونه ام بیابون شد

    آدم شدم،حوا
    گندم به دستم داد
    نون از همون اول
    راحت شکستم داد

    شیطون تو جلدم رفت
    دنیا فریبم داد
    تو فکر نون بودم
    عشق از قلم افتاد

    عاشق شدم دیدم
    لیلی پی نونه
    دنبال نون رفتم
    گفتن که مجنونه

    رستم شدم دیدم
    دنیا رو تو مشتم
    اما برای نون
    سهرابمو کشتم

    دیدم جدا از این
    حرفای ناگفته
    <<نون>> از الفبای
    دنیا نمی افته

    تو فکر نون موندم
    تو حسرت گندم
    با فکر نون مردم
    تو فکر این مردم

    امیر ارجینی
    ***********************
    بخشش

    گلم بخشیدنت سخته
    ولی من قولشو میدم
    "همین فردا که نه"اما
    یه روز از خاطرت میرم

    تو رو مسئول می دونم
    ولی می بخشمت بازم
    ازت رد می شم و می رم
    بهت این بار می بازم!

    کسی جای من ساده
    اگه تو عشق تو گم بود
    به فکر انتقام از تو
    به فکر حرف مردم بود

    کسی غیر از توئه بی رحم
    اگه حال منو می دید
    همه حقو به من می داد
    تو رو هرگز نمی بخشید

    ولی من با همه حرفا
    گذشتم از تو آسوده
    آخه این بازیه عشقه
    که تا بوده همین بوده

    گلم بخشیدن آسون نیست
    نمی فهمی که چی می گم
    "همین فردا که نه"اما
    یه روز از خاطرت میرم

    سیامک عباسی
    برای این گل قرمز نماز مرده بخوانید،مرا شمرده بخوانید...
  2. #41
    تاریخ عضویت
    2013/02/28
    محل سکونت
    قلعه ى هاگوارتز،برج گريفيندور
    نوشته‌ها
    965
    امتیاز
    7,473
    شهرت
    0
    5,842
    معاون سایت
    نقل قول نوشته اصلی توسط khas نمایش پست ها
    وقتی کبوتر واژه یی
    در تور بی طناب ترانه می افتد،
    بر می دارمش،
    می بوسمش،
    و رهایش می کنم!
    همان بوسه برای تداوم ترانه ام کافی ست!
    به زدودن اشکی از زوایای گریه ها رضایت نمی دهم!

    اگه دوست داشتین بگین ادامه اش رو بزارم
    معلومه...همشو بذار
    Some girls watched Beauty and The Beast and wanted the prince
    I watched it and wanted the library
    متن مخفي!


  3. #42
    تاریخ عضویت
    2013/08/07
    محل سکونت
    در سیارک خودم..تنهای تنها
    نوشته‌ها
    349
    امتیاز
    65,102
    شهرت
    2
    2,398
    پليس سایت
    نمی خواهم شعرم را به خط خوش بنویسم!
    نمی خواهم از پی واژه تا پلکان کتاب و کوره راه لغت نامه ها سفر کنم!
    تنها می خواهم
    دمی سر بر شانه یی بگذارم،
    و به اندازه ی دوری دست مرداب و دامن درناها گریه کنم!
    دیگر این که چرا شانه یی آشناتر از سپیدی کاغذ و قامت قلم نمی یابم،
    جوابش در چشم های توست
    که شهد نام و شکوه شانه ات را
    از گریه های من دریغ می کنی!
    حالا که کسی در حوالی خلوت خاموش ما نیست!
    لحظه ای به دور از قافیه های غرور و گلایه به من بگو،
    آیا تمام این ترانه های اشک آلود
    به تکرار آن روز های زلال زنبق و رازقی نمی ارزند؟
    برای این گل قرمز نماز مرده بخوانید،مرا شمرده بخوانید...
  4. #43
    تاریخ عضویت
    2013/08/23
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    495
    امتیاز
    97,773
    شهرت
    8
    3,651
    مدیر تایپ و اسکن
    توضیح: چهار بیت اول این شعر رو اقبال لاهور گفته، اما بقیش سروده ی فریدون مشیریه.
    خیلی قشنگه...


    ساحل افتاده گفت: «گرچه بسي زيستم
    هيچ نه معلوم شد آه كه من كيستم»
    موج زخود رفته اي تيز خراميد و گفت:
    «هستم اگر مي روم گر نروم نيستم»
    موج زخود رفته رفت ساحل افتاده ماند
    پاي به دامن كشيد و آن سر آسوده را سوي افق ها كشاند
    ساحل تنها به درد در پي او ناله كرد:
    «موج سبكبال من بي خبر از حال من پاي تو در بند نيست
    بر سر دوشت چو من كوه دماوند نيست
    "هستم اگر مي روم " خوشتر از اين پند نيست
    بسته به زنجير را ليك خوش آيند نيست»
    ناله خاموش او در دلم آتش فكند
    رفتن؟ ماندن؟ كدام؟ اي دل انديشمند
    گفت: «به پايان راه هر دو به هم مي رسند؟»
    عمر گذر كرده را غرق تماشا شدم
    سينه كشان همچو موج راهي دريا شدم
    هستم اگر مي روم گفتم و رفتم چو باد
    تن همه شوق و اميد جان همه آوا شدم
    بس به فراز و نشيب رفتم و باز آمدم
    زآنهم رفتن چه سود خشت به دريا زدم
    شوق در آمد زپاي پاي درآمد به سنگ
    وان نفس گرم تاز در خم و پيچ درنگ
    اكنون دگر، دريغ، تن به قضا داده است
    موج زخود رفته بود ساحل افتاده است...
    ...though the truth me vary, this ship will carry out body safe to shore

    little talks - the monsters and men
  5. #44
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    492
    امتیاز
    33,625
    شهرت
    21
    2,308
    پليس سایت
    گفت دانایی که گرگی خیره سر
    هست پنهان در نهاد هر بشر
    هرکه گرگش را در اندازد به خاک
    رفته رفته میشود انسان پاک
    وان که با گرگش مدارا میکند
    خلق و خوی گرگ پیدا میکند
    در جوانی جان گرگت را بگیر
    وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
    روز پیری گر که باشی همچو شیر
    ناتوانی در مصاف گرگ پیر
    مردمان گر یکدگر را میدرند
    گرگ هاشان رهنما و رهبرند
    وان ستمکاران که با هم محرم اند
    گرگ هاشان آشنایان همدم اند
    گرگ ها همرا ه و انسان ها غریب
    با که باید گفت این حال عجیب

    فریدون مشیری
    یه سرباز وقتی که می‌رسه به ته خط تازه تبدیل به وزیر می‌شه
    _________
    چقدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
    __________
    من اعصاب بیست سال دیگمو الان دارم از بدن خودم مساعده می‌گیرم
    یاس
  6. #45
    تاریخ عضویت
    2012/08/21
    محل سکونت
    ...
    نوشته‌ها
    404
    امتیاز
    7,066
    شهرت
    0
    2,567
    مدیر ارشد
    نمی دونم اینو خوندین یا نه
    ...یکی از شعر های فروغ فزخزاده...من خیلیل دوسش دارم....البته این یه تیکشه فک کنم
    ..نگاه کن که غم
    درون دیده ام
    چگونه
    قطره قطره
    آب میشود
    چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب میشود

    نگاه کن تمام هستیم خراب میشود...شراره ای مرا به کام می کشد..... مرا به اوج میبرد..... مرا به دام میکشد
    نگاه کن من از ستاره سوختم....... لبالب از ستارگان تب شدم...چو ماهیان سرخرنگ ساده دل ........ستاره چین برکه های شب شدم
    در پس هر تاریکی نوریست ، نوید روشنایی

    آنگاه که سرنوشتم تغییر کند

    من آن را دوباره خواهم ساخت ؛ با قدرتم

    چرا که قدرت از آن من است

    آنگاه که درهای سرنوشت بسته شوند

    تنها من محرم خواهم بود

    ای دست های ناپیدای سرنوشت

    من شمارا به مبارزه میطلبم
  7. #46
    تاریخ عضویت
    2014/02/05
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته‌ها
    93
    امتیاز
    12,480
    شهرت
    0
    954
    ویراستار
    این شعر از سهراب سپهریه
    صدا كن مرا.
    صداي تو خوب است.
    صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
    كه در انتهاي صميميت حزن مي‌رويد.

    در ابعاد اين عصر خاموش
    من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم.
    بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است.
    و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش‌بيني نمي‌كرد.
    و خاصيت عشق اين است.

    كسي نيست،
    بيا زندگي را بدزديم، آن وقت
    ميان دو ديدار قسمت كنيم.
    بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم.
    بيا زودتر چيزها را ببينيم.
    ببين، عقربك‌هاي فواره در صفحه ساعت حوض
    زمان را به گردي بدل مي‌كنند.
    بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي‌ام.
    بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را.

    مرا گرم كن
    (و يك‌بار هم در بيابان كاشان هوا ابر شد
    و باران تندي گرفت
    و سردم شد، آن وقت در پشت يك سنگ،
    اجاق شقايق مرا گرم كرد.)

    در اين كوچه‌هايي كه تاريك هستند
    من از حاصل ضرب ترديد و كبريت مي‌ترسم.
    من از سطح سيماني قرن مي‌ترسم.
    بيا تا نترسم من از شهرهايي كه خاك سياشان چراگاه جرثقيل است.
    مرا باز كن مثل يك در به روي هبوط گلابي در اين عصر معراج پولاد.
    مرا خواب كن زير يك شاخه دور از شب اصطكاك فلزات.
    اگر كاشف معدن صبح آمد، صدا كن مرا.
    و من، در طلوع گل ياسي از پشت انگشت‌هاي تو، بيدار خواهم شد.
    و آن وقت
    حكايت كن از بمب‌هايي كه من خواب بودم، و افتاد.
    حكايت كن از گونه‌هايي كه من خواب بودم، و تر شد.
    بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند.
    در آن گيروداري كه چرخ زره‌پوش از روي روياي كودك گذر داشت
    قناري نخ زرد آواز خود را به پاي چه احساس آسايشي بست.
    بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد.
    چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد.
    چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد.

    و آن وقت من، مثل ايماني از تابش "استوا" گرم،
    تو را در سرآغاز يك باغ خواهم نشانيد.
    یک شعر فوق العاده



    من ک خیلی دوسش دارم اینو عاااااااااااالیه
صفحه 5 از 5 نخست ... 3 4 5
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 46 , از مجموع 46

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود انیمه بسیار زیبای God Eater با زیرنویس فارسی
    توسط H.A.M.I.D در انجمن فیلم و سریال و انیمه
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2015/09/02, 11:42
  2. کودک زیر باران مرد
    توسط negar_gh در انجمن شعر
    پاسخ: 8
    آخرین نوشته: 2015/02/03, 22:52
  3. لحظات زیبا و دلچسب زندگی از نگاه چارلی چاپلین
    توسط Prince-of-Persia در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 4
    آخرین نوشته: 2014/08/01, 00:09
  4. دانلود فیلم زیبا و جذاب Up in the Air
    توسط ShErViN در انجمن فیلم و سریال و انیمه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2013/11/01, 18:54

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •