ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

    من خون آشام نیستم

    • نویسنده کتاب:
    • ژانر: انتخاب نشده
    • دنبال کننده: 1
    • ایجاد شده در: 2014/01/05
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    فصل اول خرا خود تایپ نمودم...بقیه در صورتی که خوشتون اومد میذارم...نیومد هم اصلا مهم نیست تو مدرسه متقاضی زیاد داره....

    فصل اول
    ریتا یکدفعه چشمانش را باز کرد و گفت:چی؟؟!!پدربزرگ همچنان به او می نگریست و او ادامه داد:باورم نمیشه....شما دارین شوخی می کنین..این امکان نداره.پدربزرگ با حالتی جدی گفت:نه...شوخی نیست....همش واقعیته..میخواستم قبل از اینکه پدر و مادرت بمیرن بهت بگم ولی اونا خواستن تو به سن قانونی برسی تا بتونی برای ادامه ی کار کمک کنی...ریتا پدربزرگ ادوارد را خیلی دوست داشت و وقتی اخلاقش خوب بود(مسلما الآن نه..)او را ادی صدا می زد.ریتا گری دختری هفده ساله با موهای بلند قهوه ای که تا پایین کمرش می رسید و پوست بسیار سفید زیبایش با آن اندام کامل و بی نقصش همیشه مورد توجه بود....ریتا صدای زیبایی نیز داشت که مثل موسیقی در گوش طنین می انداخت و تا حالا چند بار هم آهنگ ضبط کرده بود(با دوستان).او در ده سالگی پدر و مادرش را از دست داده بود و با پدربزرگش در کالیفرنیا زندگی می کرد و پدربزرگ همیشه به او گفته بود که پدر و مادرش بر اثر سانحه********ی هوایی مرده اند ولی حالا....او سر در نمی آورد و احساس می* کرد همه*ی ستون های زندگی اش دارد از هم می پاشد و فقط نیاز داشت با لیز حرف بزند.لیزا میترساید صمیمی ترین دوست او بود و یک دختر با موهای فرفری بسیار مشکی بلند(البته می خواست کوتاهشان کند ولی خب ریتا نمی گذاشت )و هیکلی ظریف ولی بلند که احساسات تند و تیزی هم نداشت(برعکس ریتا) با اینکه مادرش هندی بود.من واقعا نمی فهمم بعد از یه عمر زندگی با تصور اینکه یه آدم عادیم بخوام زندگی جدیدی رو شروع کنم....پدربزرگ گفت:میدونم الآن گیج شدی و حتی فکر میکنی پدربزرگ ادی دیوونه شده یا سرش به جایی خورده...اما میخوام یه مقدار تنها به این موضوع فکر کنی...ما بعدا حرف می زنیم.این همان چیزی بود که ریتا الآن واقعا به آن نیاز داشت...تنهایی!باید فکر می کرد و درک می کرد که چه چیزیست...
    خیـــــــــــلی کوتاهه میدانم ولی کل فصل ها همینه جلد اول هم 80 فصلی هست...اعتراض در این مورد نداریم...امیدوارم خوب باشه...
  1. 9
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/08/10
    محل سکونت
    در هر لحظه در همه جا!
    نوشته‌ها
    613
    امتیاز
    16,585
    شهرت
    0
    2,986
    مدیر بازنشسته
    رالوگا قضاوت روی همین کار سختیه. بزار حداقل یه چیزایی از ماجرا دستمون بیاد...

    ولی باید داستان جالبی باشه. پس ادامه بده...
    [SIZE=4][COLOR=#800000][B]
    [LEFT].I don't know where I'm going, But I'm on my way [/LEFT]
    [RIGHT]Carl Sagan-[/RIGHT]
    [/B][/COLOR][/SIZE][CENTER]
    [SA][IMG]http://up.vbiran.ir/uploads/18141143526292613078_photo_2015-06-26_00-26-59.jpg[/IMG][/SA][/CENTER]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    IN THE AIR
    نوشته‌ها
    231
    امتیاز
    2,031
    شهرت
    0
    1,221
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط Cyrus-The-Great نمایش پست ها
    رالوگا قضاوت روی همین کار سختیه. بزار حداقل یه چیزایی از ماجرا دستمون بیاد...

    ولی باید داستان جالبی باشه. پس ادامه بده...
    داداش کجای کاری تا فصل 23 نوشتم ولی دوستم داره تایپ میکنه ...
    تقصیر منه که نگرفتمشون تا فصل 5 یا 6 تایپیده
    people build up walls not to keep others out
    but to see who cares enough to break them down
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2013/08/10
    محل سکونت
    در هر لحظه در همه جا!
    نوشته‌ها
    613
    امتیاز
    16,585
    شهرت
    0
    2,986
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط Raloga نمایش پست ها
    داداش کجای کاری تا فصل 23 نوشتم ولی دوستم داره تایپ میکنه ...
    تقصیر منه که نگرفتمشون تا فصل 5 یا 6 تایپیده
    نگفتم که ننوشتی... الان فکر کنم دو سه ماهی هست که گفتی دارم می نویسم و دوستم داره تایپ میکنه.

    گفتم نوشتنش و انتشارش رو ادامه بده.
    [SIZE=4][COLOR=#800000][B]
    [LEFT].I don't know where I'm going, But I'm on my way [/LEFT]
    [RIGHT]Carl Sagan-[/RIGHT]
    [/B][/COLOR][/SIZE][CENTER]
    [SA][IMG]http://up.vbiran.ir/uploads/18141143526292613078_photo_2015-06-26_00-26-59.jpg[/IMG][/SA][/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    249
    امتیاز
    8,488
    شهرت
    0
    574
    مترجم
    رالوگا قلم خوبی داری ولی به گفته ی خودت دادی تایپ شه بقیش اگه میشه حداقل یه فصل کامل بزار تا کامل برات نقدش کنم. ولی الان براساس این متن خیلی خوب بود به نظرم توصیفاتت نسبتا دقیق و جزئی بود. امیدوارم ادامه بدی و بعدا انتشارش بدی
    [B][COLOR="#FF0000"] یاهو : majidking1377

    اینستاگرام : majid_hoss77

    اسکایپ: majidking[/COLOR][/B]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    IN THE AIR
    نوشته‌ها
    231
    امتیاز
    2,031
    شهرت
    0
    1,221
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط Cyrus-The-Great نمایش پست ها
    نگفتم که ننوشتی... الان فکر کنم دو سه ماهی هست که گفتی دارم می نویسم و دوستم داره تایپ میکنه.
    گفتم نوشتنش و انتشارش رو ادامه بده.
    ok....چون تو گفتی....(در واقع اگه نکنم دوستان کلمو میکنن)مرسی از اینکه بهش اهمیت دادی..

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Cyrus-The-Great نمایش پست ها
    نگفتم که ننوشتی... الان فکر کنم دو سه ماهی هست که گفتی دارم می نویسم و دوستم داره تایپ میکنه.
    گفتم نوشتنش و انتشارش رو ادامه بده.
    ok....چون تو گفتی....(در واقع اگه نکنم دوستان کلمو میکنن)مرسی از اینکه بهش اهمیت دادی..
    ولی چون اون تایپر احمق بدقولی میکنه دیر میشه....متاسفم
    people build up walls not to keep others out
    but to see who cares enough to break them down
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2012/06/27
    محل سکونت
    Iran
    نوشته‌ها
    297
    امتیاز
    16,681
    شهرت
    0
    1,171
    ویراستار
    خب داستان خوبی بود راستی شخصیت اصلی داستان دختر است؟
    چرا هرجی دختر در داستان ها مختلف تبدیل به خون آشام میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    " به سراغ من اگر می آیید
    نرم و آهسته بیایید ، مبادا که ترک بردارد ،
    چینی نازک تنهایی من "
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2012/09/04
    نوشته‌ها
    102
    امتیاز
    16,932
    شهرت
    0
    720
    مدیر انجمن
    سلام
    خسته نباشید، یک راست سر اصل مطلب که وقت تنگ است.
    ریتا یکدفعه چشمانش را باز کرد و گفت:چی؟؟!!پدربزرگ همچنان به او می نگریست و او ادامه داد:باورم نمیشه....شما دارین شوخی می کنین..این امکان نداره.پدربزرگ با حالتی جدی گفت:نه...شوخی نیست....همش واقعیته..میخواستم قبل از اینکه پدر و مادرت بمیرن بهت بگم ولی اونا خواستن تو به سن قانونی برسی تا بتونی برای ادامه ی کار کمک کنی...

    • استفاده نا به جا و بیش از حد سه نقطه، چرا؟ فکر کنم با سه نقطه قرار داد داری که به جای ویرگول و ویرگول نقط هم ازش استفاده کنی.
    • نقطه مکث کامل، ویرگول مکث کوتاه و ویرگول نقطه مکث کوتاه تر از نقطه و بلند تر از ویرگول.
    • چرا متن رو پشت سر هم نوشتی؟ چرا نرفتی سطر بعدی؟ و به جاش باز از سه نقطه استفاده کردی؟ یکی از عواملی که داستان های خوب و بد رو از هم جدا می کنه تمیز نوشتن و اصولی نوشتن هست. حالا طرف هر چقدر نثرش قوی باشه باز وقتی قواعد نگارشی رو رعایت نکنه، متنش از نظر ادبی اعتبار کمتری پیدا می کنه و گاهی فاقد ارزش میشه.
    • تو این ده خط هفت بار از ریتا استفاده کردی، هفت بار پدر بزرگ(هدف تکراره) توجه کن این ایراد رو همه دارند، استفاده زیاد از اسم ها در صورتی که برای جمله بندی میشه تعدادی از این ها رو حذف کرد. تو این ده خط اینقدر اینا تکرار بشن، وای به حال صفحات بعد، اگر داری اول شخص روایت می کنی پس دیگه نیازی به تکرار این همه اسم نیست و اگر راوی دانای کل هست که دیگه دستت خیلی باز تر هست.

    ریتا پدربزرگ ادوارد را خیلی دوست داشت و وقتی اخلاقش خوب بود(مسلما الآن نه..)او را ادی صدا می زد.ریتا گری دختری هفده ساله با موهای بلند قهوه ای که تا پایین کمرش می رسید و پوست بسیار سفید زیبایش با آن اندام کامل و بی نقصش همیشه مورد توجه بود....ریتا صدای زیبایی نیز داشت که مثل موسیقی در گوش طنین می انداخت و تا حالا چند بار هم آهنگ ضبط کرده بود(با دوستان).

    • متن بالا وقتی می خونی مثل متن تلگراف می مونه، قطع و وصلی داره. سعی کن جملاتت رو طوری بنویسی که حداقل به این صورت نباشه. جاهایی که به لحاظ معنایی به هم مربوط هستند رو پیوسته بنویس، همچنین نوع راویت رو هم مشخص کن، اگر دانای کل می نویسی یا اول شخص، قاطیشون نکن، البته ترکیبی هم میشه منتهی نه به این صورت.

    او در ده سالگی پدر و مادرش را از دست داده بود و با پدربزرگش در کالیفرنیا زندگی می کرد و پدربزرگ همیشه به او گفته بود که پدر و مادرش بر اثر سانحه********ی هوایی مرده اند ولی حالا....او سر در نمی آورد و احساس می* کرد همه*ی ستون های زندگی اش دارد از هم می پاشد و فقط نیاز داشت با لیز حرف بزند.

    • (به جایی اینکه بگی ده سال بهترین زمان برای گفتن سن شخصیت هست) هفت سال پیش در اثر یک سانحه پدر و مادرش را از دست داده بود. از ان زمان پیش پدربزرگش که قیم او بود، زندگی کرده بود. کاملا گیج شده بود، چرا آنها به او دروغ گفته بودند. حتی دلش نمی خواست به این مسئله فکر کند، نیاز داشت تا با بهترین دوستش لیز حرف بزند. کسی که ...
    • هنر نویسنده انتخاب بهترین کلمات و استفاده اونها در بهترین زمان و موقعیت هست. یه نویسند خوب و بد فرقشون در این نکته هست که از بهترین شرایطی که خودشون ایجاد کردن، بهترین بهره رو ببرن.

    لیزا میترساید صمیمی ترین دوست او بود و یک دختر با موهای فرفری بسیار مشکی بلند(البته می خواست کوتاهشان کند ولی خب ریتا نمی گذاشت )و هیکلی ظریف ولی بلند که احساسات تند و تیزی هم نداشت(برعکس ریتا)

    • اینا چیه؟ منظورم داخل پرانتز هست، بعضی اوقات تو روایت دانای کل نویسنده متنی کوتاه که کاملا مرتبط با جمله هست رو داخل - - روایت می کنند. ولی این جور روایتی که شما دارید درست نیست، این مسائل رو باید داخل متن بیاری نه به این صورت مثلا وقتی به دیدنش میره، خودش رو مقایسه کنه.
    • متنی که گذاشتی اصلا نمیشه روش نظر داد، تیکه ای کوتاه از یک فصله یا واقعا یک فصله؟!!! برای این تیکه خیلی بهتر می تونستی مانور بدی، اطراف رو نشون بدی، حالات و احساسات پدربزرگش و این دختره رو نشون بدی. حتی بهترین زمان برای توصیف پدر بزرگش تو همین تیکه بود، بیشتر از این نمیشه در مورد این متن کوتاه نظر داد، منتهی ایراداتش تقریبا مشخصه و یک نکته، چرا همیشه دخترها زیبان، پسر ها زیبان البته این مشکل رو خودم هم دارم منتهی تا حالا شده فکر کنید و شخصیتی خلق کنید که قلب و درون زیبایی داشته باشه نه ظاهر زیبایی. کلا این زیبایی در داستان های در این سبک کاملا تکراری، سطحی و کاملا کلیشه ای شده و هر کسی هم که بخواد در این ژانر بنویسه باید خیلی خلاقیت نشون بده، باید سعی کنه متفاوت بنویسه تا خواننده های حرفه ای تر رو هم جذب داستانش بکنه.
    • چیزای دیگه ای هم می خواستم بنویسم ولی خب قرار نیست که کسی رو ناامید کنم، بنویس که نوشتن خودش یه تجربه خوب هست. وقت نیست متن بالا رو دوباره بخونم، غلط نگارشی یا ایرادی داشت ببخشید.

    بای
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2013/08/30
    محل سکونت
    IN THE AIR
    نوشته‌ها
    231
    امتیاز
    2,031
    شهرت
    0
    1,221
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط smajids نمایش پست ها
    خب داستان خوبی بود راستی شخصیت اصلی داستان دختر است؟
    چرا هرجی دختر در داستان ها مختلف تبدیل به خون آشام میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    دلیل داره...پسرم دختره از اول خون آشام بوده...همه ی کتابا اول دختره پسره رو میبینه بعد میفهمه بعد به یارو میگه منو تبدیل کن

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط snap نمایش پست ها
    سلام
    خسته نباشید، یک راست سر اصل مطلب که وقت تنگ است.
    ریتا یکدفعه چشمانش را باز کرد و گفت:چی؟؟!!پدربزرگ همچنان به او می نگریست و او ادامه داد:باورم نمیشه....شما دارین شوخی می کنین..این امکان نداره.پدربزرگ با حالتی جدی گفت:نه...شوخی نیست....همش واقعیته..میخواستم قبل از اینکه پدر و مادرت بمیرن بهت بگم ولی اونا خواستن تو به سن قانونی برسی تا بتونی برای ادامه ی کار کمک کنی...

    • استفاده نا به جا و بیش از حد سه نقطه، چرا؟ فکر کنم با سه نقطه قرار داد داری که به جای ویرگول و ویرگول نقط هم ازش استفاده کنی.
    • نقطه مکث کامل، ویرگول مکث کوتاه و ویرگول نقطه مکث کوتاه تر از نقطه و بلند تر از ویرگول.
    • چرا متن رو پشت سر هم نوشتی؟ چرا نرفتی سطر بعدی؟ و به جاش باز از سه نقطه استفاده کردی؟ یکی از عواملی که داستان های خوب و بد رو از هم جدا می کنه تمیز نوشتن و اصولی نوشتن هست. حالا طرف هر چقدر نثرش قوی باشه باز وقتی قواعد نگارشی رو رعایت نکنه، متنش از نظر ادبی اعتبار کمتری پیدا می کنه و گاهی فاقد ارزش میشه.
    • تو این ده خط هفت بار از ریتا استفاده کردی، هفت بار پدر بزرگ(هدف تکراره) توجه کن این ایراد رو همه دارند، استفاده زیاد از اسم ها در صورتی که برای جمله بندی میشه تعدادی از این ها رو حذف کرد. تو این ده خط اینقدر اینا تکرار بشن، وای به حال صفحات بعد، اگر داری اول شخص روایت می کنی پس دیگه نیازی به تکرار این همه اسم نیست و اگر راوی دانای کل هست که دیگه دستت خیلی باز تر هست.

    ریتا پدربزرگ ادوارد را خیلی دوست داشت و وقتی اخلاقش خوب بود(مسلما الآن نه..)او را ادی صدا می زد.ریتا گری دختری هفده ساله با موهای بلند قهوه ای که تا پایین کمرش می رسید و پوست بسیار سفید زیبایش با آن اندام کامل و بی نقصش همیشه مورد توجه بود....ریتا صدای زیبایی نیز داشت که مثل موسیقی در گوش طنین می انداخت و تا حالا چند بار هم آهنگ ضبط کرده بود(با دوستان).

    • متن بالا وقتی می خونی مثل متن تلگراف می مونه، قطع و وصلی داره. سعی کن جملاتت رو طوری بنویسی که حداقل به این صورت نباشه. جاهایی که به لحاظ معنایی به هم مربوط هستند رو پیوسته بنویس، همچنین نوع راویت رو هم مشخص کن، اگر دانای کل می نویسی یا اول شخص، قاطیشون نکن، البته ترکیبی هم میشه منتهی نه به این صورت.

    او در ده سالگی پدر و مادرش را از دست داده بود و با پدربزرگش در کالیفرنیا زندگی می کرد و پدربزرگ همیشه به او گفته بود که پدر و مادرش بر اثر سانحه********ی هوایی مرده اند ولی حالا....او سر در نمی آورد و احساس می* کرد همه*ی ستون های زندگی اش دارد از هم می پاشد و فقط نیاز داشت با لیز حرف بزند.

    • (به جایی اینکه بگی ده سال بهترین زمان برای گفتن سن شخصیت هست) هفت سال پیش در اثر یک سانحه پدر و مادرش را از دست داده بود. از ان زمان پیش پدربزرگش که قیم او بود، زندگی کرده بود. کاملا گیج شده بود، چرا آنها به او دروغ گفته بودند. حتی دلش نمی خواست به این مسئله فکر کند، نیاز داشت تا با بهترین دوستش لیز حرف بزند. کسی که ...
    • هنر نویسنده انتخاب بهترین کلمات و استفاده اونها در بهترین زمان و موقعیت هست. یه نویسند خوب و بد فرقشون در این نکته هست که از بهترین شرایطی که خودشون ایجاد کردن، بهترین بهره رو ببرن.

    لیزا میترساید صمیمی ترین دوست او بود و یک دختر با موهای فرفری بسیار مشکی بلند(البته می خواست کوتاهشان کند ولی خب ریتا نمی گذاشت )و هیکلی ظریف ولی بلند که احساسات تند و تیزی هم نداشت(برعکس ریتا)

    • اینا چیه؟ منظورم داخل پرانتز هست، بعضی اوقات تو روایت دانای کل نویسنده متنی کوتاه که کاملا مرتبط با جمله هست رو داخل - - روایت می کنند. ولی این جور روایتی که شما دارید درست نیست، این مسائل رو باید داخل متن بیاری نه به این صورت مثلا وقتی به دیدنش میره، خودش رو مقایسه کنه.
    • متنی که گذاشتی اصلا نمیشه روش نظر داد، تیکه ای کوتاه از یک فصله یا واقعا یک فصله؟!!! برای این تیکه خیلی بهتر می تونستی مانور بدی، اطراف رو نشون بدی، حالات و احساسات پدربزرگش و این دختره رو نشون بدی. حتی بهترین زمان برای توصیف پدر بزرگش تو همین تیکه بود، بیشتر از این نمیشه در مورد این متن کوتاه نظر داد، منتهی ایراداتش تقریبا مشخصه و یک نکته، چرا همیشه دخترها زیبان، پسر ها زیبان البته این مشکل رو خودم هم دارم منتهی تا حالا شده فکر کنید و شخصیتی خلق کنید که قلب و درون زیبایی داشته باشه نه ظاهر زیبایی. کلا این زیبایی در داستان های در این سبک کاملا تکراری، سطحی و کاملا کلیشه ای شده و هر کسی هم که بخواد در این ژانر بنویسه باید خیلی خلاقیت نشون بده، باید سعی کنه متفاوت بنویسه تا خواننده های حرفه ای تر رو هم جذب داستانش بکنه.
    • چیزای دیگه ای هم می خواستم بنویسم ولی خب قرار نیست که کسی رو ناامید کنم، بنویس که نوشتن خودش یه تجربه خوب هست. وقت نیست متن بالا رو دوباره بخونم، غلط نگارشی یا ایرادی داشت ببخشید.

    بای
    به جان دوستم با اولمه پرانتزا هم معمولا چیزای خنده داره فصل ها همه کوتاهن سعی میکنم نکاتی رو گفتی رعایت کنم ممنونم
    people build up walls not to keep others out
    but to see who cares enough to break them down
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2013/09/07
    محل سکونت
    در میان ابرها...
    نوشته‌ها
    163
    امتیاز
    9,318
    شهرت
    0
    680
    مترجم
    فکر کنم باید داستان جالبی داشته باشه...

    اما هستی جان بهت توصیه می کنم بیش تر به جزءیات بپردازی...توضیحات بیش تری بدی

    و حالت ها رو بهتر توصیف کنی....

    ( ببخشید که این قدر انتقاد کردم... فقط می خواستم کمکت کنم،امیدوارم ناراحت نشین)

    موفق باشی
    [SIZE=2]با هم بخندیم
    نه
    به هم[/SIZE]
صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من کافر نیستم
    توسط skghkhm در انجمن داستان‌های بلند نویسندگان جوان
    پاسخ: 8
    آخرین نوشته: 2015/10/22, 00:17
  2. من کیستم؟
    توسط He$tiA در انجمن دل‌نوشته
    پاسخ: 10
    آخرین نوشته: 2015/01/28, 12:53
  3. کلاغ ها همیشه بد خبر نیستند
    توسط kianaz در انجمن شعر
    پاسخ: 13
    آخرین نوشته: 2014/11/30, 19:27
  4. حق و شایستگی
    توسط Percy Jackson در انجمن آموزشگاه
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/11/16, 21:20
  5. دختران شایسته منتخب از هند
    توسط آرمیتا37 در انجمن بایگانی
    پاسخ: 3
    آخرین نوشته: 2014/09/11, 12:37

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •