ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/06/06
    محل سکونت
    somewhere out there
    نوشته‌ها
    215
    امتیاز
    10,624
    شهرت
    0
    1,005
    کاربر انجمن

    به یاد داری؟

    به یاد داری؛ آن بعد از ظهر روز دوشنبه، آفتاب پاییزی تند بود و بادی سرد
    می وزید.
    برگ های یک در میان سبز و رنگی، زیر ابرهای نارنجی شناور در آسمان یاسی،
    خاطرات عمر کوتاهشان را مرور می کردند. تو بودی و من. کنار یکی از آن حوض
    هایی که فواره اش بالا می رفت، ناگهان قطع می شد و دوباره اوج می گرفت. و
    آن موقع که شرشر آب ساکت می شد، عجب خلاء سنگینی! جز نفس های خودمان و
    پیچش سوز باد بین درختان هیچ صدای دیگری نبود. بوی جلبک های کف حوض با
    عطر ثابت و دلفریبت به هم می آمیخت. چهره ات مانند روزهای قبل زیبا و
    روشن بود؛ ماتیک صورتی براق، چشمان و مژگان سیاه، آن لباس سرخ جذابت. اما
    تو از ماه قبل پیرتر شده بودی و من هم سردتر بودم. لبخندت دیگر آن جلای
    اول را نداشت و این روزها، سر هر دوی ما گرم کارهای مهم تری بود. نیازی
    نبود کلامی جاری شود. ای کاش فواره دوباره روشن شود تا کلمات راحت تر از
    سرم بگذرند. وقت خداحافظیست. از دست من که دلخور نیستی؟ چون من هم از تو
    گله ای ندارم. اگر فردا دستت را در دست کس دیگری دیدم، به دل نخواهم
    گرفت؛ همانطور که قبل از من هم کسانی که دستت را در دست من دیدند از تو
    شکوه ای نداشتند. پس تو هم اگر شنیدی با دختر دیگری بستنی می خوردم، فکرش
    را هم نکن. نه من چیزی به تو بدهکارم و نه تو به من. به همان راحتی که آن
    برگ قرمز خشکیده از درخت کنده می شود وقتش رسیده از هم جدا شویم . برای
    خداحافظی، لبخندی کافی بود.
    روی پاشنه ی کفش چشم نوازت چرخیدی و با خش خش یکنواختی که مدام محوتر می
    شد دور شدی. و در حالی که آفتاب سرخ تر می شد، آسمان تیره تر و سایه های
    سرد یکی یکی با فانوس های زرد پارک ها پر می شد، تو به سوی بی نهایت خود
    رفتی و من به سوی بی نهایت خودم. و اما فردا آفتاب دیگری خواهد دمید. و
    من از تو، تنها شاید نامت در یادم بماند. بدرود...
    [LEFT]time is passing by anyway...[/LEFT]
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2015/04/24
    محل سکونت
    اصفهان شهر گنبد های فیروزه ای
    نوشته‌ها
    34
    امتیاز
    3,542
    شهرت
    0
    126
    کاربر انجمن
    عالی عالی
    من متنفرم از ناز کشیدن مردا برای زنی که لیاقتشونو نداره و برعکس
    [CENTER][COLOR=#800080][B][I]اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چین است و آن چون؟
    با چرخ نکن حواله کندر ره عقل چرخ از من و تو هزار بار بیچاره تر است[/I][/B][/COLOR]
    [/CENTER]
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خدایا چرا کافرم کردی؟
    توسط آرش ساعی در انجمن دل‌نوشته
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2016/12/29, 20:39
  2. گفت و گوها محاوره یا ادبی؟
    توسط Ajam در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 17
    آخرین نوشته: 2016/03/20, 00:11
  3. تاحالا زندگی کرده ای؟
    توسط aftab در انجمن مطالب جالب و دانستنی‌ها
    پاسخ: 1
    آخرین نوشته: 2015/03/13, 22:44
  4. عشق کتابی؟.............اینو ببین!
    توسط DaReN در انجمن فیلم و سریال و انیمه
    پاسخ: 4
    آخرین نوشته: 2014/12/03, 02:43
  5. چر این شناسه رو داری؟
    توسط لرد ولدمورت در انجمن پاتوق گپ
    پاسخ: 37
    آخرین نوشته: 2014/09/01, 03:58

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •