ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 4 نخست 1 2 3 4 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    476
    امتیاز
    7,603
    شهرت
    0
    1,043
    کاربر انجمن

    انواع و اقسام خاطرات دوران مدرسه

    سلام به همگی
    همونطور که از اسم انجمن و به خصوص تایک بر میاد معلومه جای تعریف خاطرات بچه ها از شیطونیای مدرسشونه که میدونم کم هم نبوده!

    حالا از گانگسترای مدرسه و همچنین بچه های آروووووووووووووم (جهت یاد گیری و آموزش!) میخوام بیان و تجربیات گرانبهاشونو در زمینه این فعالیتای صلح جویانه بین معلمین و ما و مدرسه در اختیار هم بذارن تا هم سطح علمی بالا بره!
    هم در شادی هم سهیم بشیم!
    و هم یه تجدید خاطره ای داشته باشیم...!




    پس در کل:خاطرات جالب دوران مدرسه رو اینجا بزارید
    ویرایش توسط DaReN : 2013/08/25 در ساعت 12:47
  2. #11
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    476
    امتیاز
    7,603
    شهرت
    0
    1,043
    کاربر انجمن
    شوخی قدیمی پونزو که ما ماهی یه بار تکرار میکردیم معلما یادشون نره جای که میخوان بشیننو نگا کنن!!1

    ولی یه دفعه چوب پرده رو لق کردیم ،بهش دست نزدیم.
    دبیر فضول اومد پرده رو بکشه ،چوب پرده با تمام قدرت خورد تو ساق دستش!!!

    از اون موقع اگه برقم نباشه ،پرده هم کشیده باشه به پرده نگاهم نمیکنه!!!
  3. #12
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    476
    امتیاز
    7,603
    شهرت
    0
    1,043
    کاربر انجمن
    محمد حسین گفت یادش نمیاد من تا موقع فکر کنه اینا رو دارم از تو پایونیر میارم اینور،اینم مال اونه:عامو خوش به حالتون من هیچوقت نتونستم از این کارا بکنم
    حداکثر کارم تیکه انداختن بود
    نامردی توی این یکی واردم
    ولی خوب من که شانس ندارم هیچ کاری نمی کردم ولی معلما خیلی شدید باهام بد بودن
    مخصوصاً راهنمایی
    معلم های فارسی هر سه سال
    معلم علوم سال سه
    ناظم که اصن میومد سرش رو می کرد توی کلاس منو نگاه می کرد اگر می دید من سرجام هستم یا ول میکرد می رفت یا بقیه رو هم نگاه می کرد بعد ول می کرد می رفت
    منم بیشتر اروم بودم
    ولی خوب وای اگر به جای صندلیم جای دیگه ای بودم
    معلم فرسی اولمون از این ک من سرگروه ارشد شده بودم خیلی ناراحت بود خیلی باهام لج کرد
    چون که من اولش سرگروه بودم یکی دیگه سرگروه ارشد بود بعد من با زیرگروهم خیلی درس کار می کردم و آزمون می گرفتم ازشون این چیزا سرگروه ارشد خواست بیاد توی گروه من و من شدم سرگروه ارشد
    معلمه دهنم سرویس کرد که دانش آموز محبوبش اومده زیر گروه من و من جاش رو گرفتم
    یعنی پدرم رو درآورد
    دیگه یادم نمیاد باهام سلام کرده باشه(این اصلاً چیز اذیت کننده ای نیست ولی می خواستم شدت رو برسونم که حتی دوس نداشت بم سلام کنه)
    معلم فرسی دوم هم یه برا یه چیز خنده دار گفت همه خندیدن منم خندیدم و وقتی دیگه همه چی تموم شد هنوز یه لبخند رو لب من بود
    بهم گفت موسوی برای چی می خوند؟؟
    رفت معاون رو صدا زد و فرستادم دفتر به جرم لبخند زدن
    اصن خیلی با من بد بود
    اینقدر که توی مدرسه همه می دونستن
    سال سوم معلم فارسیمون مشق داده بود از 30 نفر باور کنید 20 و چند نفر ننوشته بودن
    همین رسید به من فهمید ننوشتم از سرجام بلندم کرد فرستادم گوشه ی کلاس بعد نشست سر جاش و کلی دعوا کرد
    من گفتم چرا فقط من؟؟
    گفت تو فرق داری
    من تورو می ندازم
    امکان نداره بزارم نمره بیاری
    تو فرق داری
    اصن دلم می خواست لهش کنم
    میا معلم علوم سال سوم
    من داشتم جزوه می نوشتم یه دفه در میومد می گفت موسوی خفه شو
    حالا من متعجب که چکار کردم می گفت من من که کاری نکردم می گفت دروغ نگو داشتی حرف می زدی
    می گفتم خوب اینا همه ی بچه ها شاهد من اصن سرم رو بالا هم نیاوردم
    یا داشتم به درس گوش می کردم یه دفه درمیومد می گفت موسوی کپت رو ببند
    اینقدر اذیتم کرد که دیگه شده بود جک
    هیشکی نبود مدونه این با من بد نیست
    یه بار به این بهانه که وقتی داشتم وارد مدرسه می شدم برات بوق زدم درو باز کنی محل نذاشتی انداختم برای سه روز بیرون از کلاس
    اصن من ندیده بودمش
    کسی که بعدش براش درو باز کرد هم همکلاسیم بود بهش گفت نه ما دیدیم که اصن موسوی متوجه نشده و شما پشت سرش بودید ندیدتتون
    ولی قبول نکرد
    مدیر اومد دیدم
    ازم پرسید چرا بیرونم
    براش گفتم
    مردک کچل گفت که نه معلم به خاطر همچین چیزی نمی ندازه بیرون و کلی دعوام کرد دوباره
    مدیرمون کچل بود مو مصنوعی می زاشت
    احمق نمی فهمید نباید موی مصنوعیت رنگش با موی اصلیت فرق بکنه
    موی بقله کلش با وسط کلش تفاوت رنگی داشت
    اینقدر اذیتم کرد
    نمی زاشت برم کتابخونه
    اگر توی کتابخونه می دیدم ازم نمره کم می کرد
    حتی زنگ تفریح ها هم نمی زاشت اونجا باشم
    اصن کلاً نمی دونم چه ویژگی داشتم که اینقدر معلما و مدیر و ناظم باهام بد بودن
    من بدون این که کاری بکنم مجازات می شدم دیگه اگر کاری می کردم چی می شد؟؟
    برای همین اصن از این شیطنت ها نکردم
    فقط سرکلاس یکی دوتا معلم که خیلی باهام خوب بودن و کلاض ادمای گلی بودن تیکه می نداختم همه حال کنن
    ولی خوب بازم حداقل خیلی رفیق داشتم و همه باهام خوب بودن چز قلدرا
    تنها شیطنتم این بود که اگر کسی رو می دیم قلدری می کنه له و لوردش می کردم
    در حد مرگ می ترسوندمش
    همیشم هیکلم نسبتاض بزرگ بود و زورم می رسید حال قلدرا رو می گرفتم
    از قلدرا متنفر بودم و البته هستم
    ولی خوب خیلی لذت داشت به همین خاطر بعد از یه مدت فهمیدم خیلی بین بچه ها محبوب شدم
    خیلی حال می داد
    تنها قسمت خوبش همین بود
    ولی همینم خودش خیلی بود
    من شیطنت دیگه ای جز تیکه انداختن و بعضی وقتا ترسوندن قلدرا شیطنت دیگه ای نداشتم
    اها چرا بود سال پنجم دبستان جنگ توی جنگ کاغذی شرکت کردم
    و یه بارم لامپ کلاس رو روشن خاموش کردم چون کلاسمون زیرزمین بود تاریک می شد و روشن می شد
    همین دیگه منم بچه مثبت بودم
  4. #13
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    476
    امتیاز
    7,603
    شهرت
    0
    1,043
    کاربر انجمن
    این مال خودمه:یادمه تو راهنمایی برای اینکه کلاسارو بپیچونیم میرفتیم کارد آبدارخونه رو میدزدیدیم،باهاش پیچای قفل در رو شل میکردیم که بازنشه .برای محکم کاری یه میخم تو قفل میکردیم که هیچ کاری نشه کرد !!!!
    تنها راهش بازکردن لولای در بود!!!

    اینقدر این کارارو کردیم که اومدن قفلای درا رو از یه طرف باز کردن بردن!
    یه دفعه هم با چنگال این کارو کردیم!!!
  5. #14
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    476
    امتیاز
    7,603
    شهرت
    0
    1,043
    کاربر انجمن
    این یکی مال لیلیه،کم پیداس من به جاش میذارم:
    من یادمه سال دوم راهنمایی درِ کلاسمون مشکل داشت و همش خود به خود قفل میشد
    یه روز سر زنگ دینی با همه ی بچه های باحال کلاس برای چند دقیقه از کلاس رفتیم بیرون و
    معلم و بچه مثبتا موندن تو .
    بعد درو بستیم و طبق عادت مالوف در قفل شد!
    هیچی دیگه تا زنگ آخر معلم و بچه ها اون تو بودن و ما این بیرون توی حیاط بازی می کردیم!
  6. #15
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    476
    امتیاز
    7,603
    شهرت
    0
    1,043
    کاربر انجمن
    اینم همچنین:
    اول راهنمایی که بودیم ، یه روز یکی از بچه پولدارای کلاس تولد گرفت
    و کلی بادکنک اورد . ما هم یکی از بادکنک هارو پر از آب کردیم و گذاشتیم روی
    سکوی بالای سر معلم
    توی اوج جشن یکی از بچی ها یه سوزن پرت کرد و بادکنک به شکل وحشتناکی ترکید و معلم خیس آب شد!!
    ناظم کلی تهدید کرد که از انظباطمون سه نمره کم میکنه!
  7. #16
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قائمشهر
    نوشته‌ها
    477
    امتیاز
    23,898
    شهرت
    0
    482
    کاربر انجمن
    سوم راهنمایی بودیم موقع امتحانای وسط سال معلمای ما عادت داشتن صب همون روز ورقه ها رو کپی کنن ما هم ما یه دوشاخه گرفتیم فاز و نول رو به وصل کردیم صبح می زدیمش به برق فیوز می پرید دستگاه کپی کار نمی کرد همین جوری دو ماه اول سال امتحان نداشتیم
    اول معلم حرفه فنمون فهمید بعد کمکم بقیه تا اخر سر فیوز پریزای کلاس ما رو قطع کردن
    [CENTER][COLOR=#00ff00][B][FONT=tahoma][B]یاد گرفتم، پیشنهاد میکنم... [/B][B]

    1. با احمق بحث نکنم و بگزارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند...

    2. با وقیح جدل نکنم، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه خواهد کرد...

    3. با کودک بحث نکنم، چون مرا با دانش خویش می سنجد و هم سطح خویش میپندارد...[/B][/FONT][/B]
    [/COLOR][SIZE=4][COLOR=#00ff00]
    [/COLOR][COLOR=#FF0000]
    [/COLOR][/SIZE][IMG]https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRoa3_Hb8bk6Jq5YWQgebX1kFmprf8DgyUTNB2v7ivWvoLPG8Bc[/IMG][SIZE=4][COLOR=#008000]
    [/COLOR]
    [/SIZE][/CENTER]
  8. #17
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    نوشته‌ها
    524
    امتیاز
    14,029
    شهرت
    8
    3,225
    مدیریت کل سایت
    ماها خیلی بچه های شری نبودیم...حداقل نه در برابر سال بالایی هامون!!!! یعنی نسبت به اونا که ما مثبت بودیم!!!

    اینا کارایی که بچه های سال بالایی میکردن...ما اول راهنمایی بودیم و این خاطره مال سال سومی هاس(راهنمایی)

    من و رفیقم داشتیم همینجوری تو حیاط قدم میزدیم و وقت میگذرونیدم و حرف میزدیم یهو من دیدم از بالا صدای خنده و جیغ میاد...مدرسه ما ساختمونش دو طبقه اس ولی چون طبقه ی اول یکمی بلندتر از حد عادیه در نتیجه طبقه ی دوم در حقیقت طبقه ی دو و نیمه!!!
    هیچی ما دیدیم صدای خنده میاد کله رو کردیم بالا....بعد قشنگ تا چند ثانیه تو شوک بودم!!! این لبه ی پنجره هس که روش گلدون میزارن؟ یکی از بچه های سوم رفته بود روش وایستاده بود(جلوی پنجره نرده بود) بعد همکلاسیا و رفقاش پنجره رو از پشت بسته بودن!!!!!!!!!!! واساده بودن پشت پنجره هر هر به دوستشون که بین اسمون و زمین گیر کرده بود میخندیدن!!!!!!! این بنده خدا هم با یه دستش نرده ها رو گرفته بودبا اون یکی دست هی میزد به پنجره و فحش بهشون میداد و البته هم پاشون میخندید!!!!

    هیچی خداوکیلی شانس اوردن هیچ کدوم از ناظما و معلما ندیدنشون...وگرنه پدرشونو در میاوردن....
    لايمكن الفرار از عشق
  9. #18
    تاریخ عضویت
    2013/08/10
    محل سکونت
    اهواز
    نوشته‌ها
    26
    امتیاز
    9,423
    شهرت
    0
    79
    کاربر انجمن
    کارایی که ما گردیم یه کم بی تربیتیه ولی ی بار کلاس جفتیمون یه کاری کرد دِله همه بچه ها مدرسه خنک شد کف صندلی خودش یکم لق بود کندنش کج گذاشتنش روی صندلی معلم وقتی نشست رفت تو صندلی )) تا چند روز می لنگید خیلییی باحال بود
    یه بارم پارسال با بچه ها یه کاری کردیم میزش چپ شد معلممون چاق بود می خواست بشینه میزو یکم هول میداد جلو ما هم یه سکو داشتیم که میزه رو اون بود اومدیم میزو گذاشتیم لبه سکو وقتی نشست میز افتاد همه وسایلشم افتاد خودشم افتاد خیلی سهنه باحالی بود کارا دیگه هم کردیم اما یادم نیس یادم اومد میگم
  10. #19
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    من تنها چیزی که یادم میاد اینه که یه معلم خیلی بدی داشتیم سوم راهنمایی که با من شدید بد بود بچه ها ازش خیلی بدشون میومد
    یه بار الکی فرستادم دفتر وقتی برگشتم یکمی توپم پر بود بهم گفت چته منم برگشتم شستمش پهنش کردم روی بند خشک بشه (البته هیچ حرف بدی نزدم ولی تیکه و دعوا رو ترکیب کردم)اخرش بچه ها دست زدن
    خیلی حال کرده بودن خودمم خالی شدم
    همین دیگه
    :Its my family's house,Its my children's house




  11. #20
    تاریخ عضویت
    2013/08/04
    نوشته‌ها
    179
    امتیاز
    8,258
    شهرت
    0
    352
    نویسنده
    آها.

    من سوییچ معلم رو اب کردم. خیلی فاز داد.

    یکی از پایه های صندلیشو شکوندیم وقتی نشست افتاد سرش خورد تو دیوار زخم شد.
صفحه 2 از 4 نخست 1 2 3 4 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •