ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

موضوع: داستان مرگ

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن

    داستان مرگ

    لین داستان full smal رو چند وقت پیش نوشتم و توی پایونیر گروپ گذاشتم که باعث کلی سر و صدا کتک خوری شد با این حال اینجا هم می گذارمش



    فصل اول: مرگ
    مرگ....

    تا قبل از اینکه بمیرم گمان می کردم که مرگ
    پایان سختی هاست، باعث آرامش، دوری از مشکلات و مسائل زندگی و لی اینگونه نیست.


    مرگ دردناک تر است حداقل برای من در اینج زندگی
    سخت تر است البته اگر بتوان اسمش را زندگی گذاشت.


    روزها می گذرند بدون اینکه حتی تفاوتی با روز
    قبل داشته باشند البته لگر در اینجا روز و شب وجود داشته باشد، ما اینجا کلا هفت
    نفر هستیم، ریاد حرف نمی زنیم در واقع اصلا با هم حرف نمی زنیم انگار نیرویی جلوی
    ارتباط برقرار کردن ما را می گیرد.



    فصل دوم: زمان




    زمان به کندی می گذرد البته اگر اصلا زمان در
    اینجا وجود داشته باشد.


    اینجا خورشید و ماه ندارد، شب و روز ندارد، حتی
    مطمئن نیستم هوا هم داشته باشد، هیچ حرکتی وجود ندارد و ساعت هایش مانند سال ها و
    سال ها مانند قرن ها، حتی نمی دانم چقدر از مرگ من می گذرد، یک سال ، یک ماه، یک
    هفته و یا حتی چند دقیقه در این مکان زمان مفهمومی ندارد، انگار زمان ایستاده به
    انتظار، منتظر است!


    ولی منتظر چه کسی؟



    فصل سوم: انتظار




    همان طور که گفتم در اینجا روز و شب وجود ندارد،
    اینجا هیچ رنگی وجود ندارد، هیچ نوری و جود ندارد، اینجا مملو از هیچ است مملو از
    نیستی، امیدی وجود ندارد فقط انتظار است، در انتظار چه کس یب چه چیزی؟ نمی دانم
    ولی این انتظار از لحظه ورودم به این جهان مانند پرستویی که راه خانه خود را پیدا
    می کند یا کنجشکی پرواز را یاد می گیرد به طور غریضی درونم وجود داشت.


    هنوز سردگم هستم شاید اینجا جهنم باشد، چه عذابی
    سخت تر از بلاتکلیفی و در انتظار هیچ بودن؟ احساس می کنم کم کم در افکارم غرق می
    شوم، شاید دیوانگی بهتر از این انتظار پوچ باشد... شاید...



    فصل چهارم: تغییر




    ولی ناگهان همه چیز تغییر می کند، نوری را از
    دور می بینم که نزدیک می شود، جهان اطراف نور شروع به شکل گرفتن می کند و از هیچ
    متولد می شود، دشت ها ، کوه ها، درخت ها و رود ها همه و همه از سمت نور شروع به
    گسترده شدن می کنند و تمام افق را می پوشاندند و با نور پیش می آیند.


    نو باز هم نزدیک تر می آید، اکنون می توانم سایه
    شخصی را در میان هاله نور ببینم.


    پایان انتظار شیرین است، می توانم آثار شادی را
    بر چهره دیگران هم ببینم، همگی خوشحالیم.



    فصل پنجم: آن مرد




    همگی در کنار هم به انتظار او ایستاده ایم و او
    می آید، پایان انتظار، مردی که ردای سبز پوشیده و چهره اش را با شالش پوشانده است
    درمیان هاله ای از نور به سمت ما می آید، همه ما بی اختیلر در برابر او زانو می زنیم،
    او به سر نفر اول دست می کشد و چهره نفر اول لبریز از شادی می شود، من پنجمین نفر
    هستم، او همین کار را با سه نفر بعد هم انجام می دهم و به من می رسد، لحظه ای به
    چهره من نگاه می کند ولی سرش را تکان می دهد و از من می گذرد و به سوی دونفر بعد
    می رود.


    فصل ششم: پاداش




    مرد سبز پوش به سمتی اشاره می کند و در امتداد
    دستش دروازه ای شکل می گیرد، دروازه باز می شود و باغ زیبایی در پشت آن نمایان شد،
    زیبایی جهن شکل گرفته در اطرافمان در برابر زیبایی باغ مانند قطره ای در برابر
    دریا است، شش نفری که مرد به سر آنها دست کشید تز در رد می شوند، و دروازه بسته و
    ناپدید می شود و من می مان و مرد سبز پوش در حالی که اشک از چشمان جاری است رو به
    او می کنم و می پرسم چرا؟






    فصل هفتم: هویت









    درحالی که اشک از چشمانم سرازیر است زیر لب پرسم

    چرا؟




    مرد می گوید:تو سزلوار این بخشش نیستی.




    دوباره به آرامی می پرسم چرا؟




    مرد سبز پوش می گوید: تو در دنیا به زخم من نمک

    پاشیدی تو سزاوار عذاب هستی.




    دحالی که هق هقم به ضجه تبدیل شد به سختی می

    پرسم شما چه کسی هستید؟




    مرد درحالی که شالش را از چهره اش باز می کند می

    گوید: من خیار سبز هستم.
    ویرایش توسط master : 2014/04/16 در ساعت 20:25
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    نوشته‌ها
    149
    امتیاز
    9,050
    شهرت
    0
    651
    کاربر انجمن
    ممنون بابت تکرار نپتون.اگه بازهم داری حتمابذار
    [sa][IMG]http://upload7.ir/images/86345209819462023310.png[/IMG][/sa]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2013/08/12
    نوشته‌ها
    39
    امتیاز
    6,894
    شهرت
    0
    115
    کاربر انجمن
    چه جالب ....یادش بخیر ممنون فرزندم تجدید خاطره ی خوبی بود ....
    باشد که رستگار شویم
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    بودن یا نبودن مسئله این است پدر
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    قائمشهر
    نوشته‌ها
    477
    امتیاز
    23,898
    شهرت
    0
    482
    کاربر انجمن
    خیلی قشنگ بود اگه بازهم داری حتما بذار اگه هم نداری بنویس و بذار
    [CENTER][COLOR=#00ff00][B][FONT=tahoma][B]یاد گرفتم، پیشنهاد میکنم... [/B][B]

    1. با احمق بحث نکنم و بگزارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند...

    2. با وقیح جدل نکنم، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه خواهد کرد...

    3. با کودک بحث نکنم، چون مرا با دانش خویش می سنجد و هم سطح خویش میپندارد...[/B][/FONT][/B]
    [/COLOR][SIZE=4][COLOR=#00ff00]
    [/COLOR][COLOR=#FF0000]
    [/COLOR][/SIZE][IMG]https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRoa3_Hb8bk6Jq5YWQgebX1kFmprf8DgyUTNB2v7ivWvoLPG8Bc[/IMG][SIZE=4][COLOR=#008000]
    [/COLOR]
    [/SIZE][/CENTER]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    اون هایی رو هم که دارم قبلا نوشتم شروین جان پس فرقی نداره هرچی بگذارم رو نوشتم چه حالا چه دیروز چه فردا....
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2013/08/12
    نوشته‌ها
    39
    امتیاز
    6,894
    شهرت
    0
    115
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط nepton نمایش پست ها
    بودن یا نبودن مسئله این است پدر
    بله حرف شما متین....جمله ی بسیار پر معنایی است.....
    باشد که رستگار شویم....
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ROBEN نمایش پست ها
    بله حرف شما متین....جمله ی بسیار پر معنایی است.....
    باشد که رستگار شویم....
    باشد...



    برای چی اینجا پست زیر ده حرف نمی شه زد؟؟؟؟
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2013/08/10
    محل سکونت
    در هر لحظه در همه جا!
    نوشته‌ها
    613
    امتیاز
    16,585
    شهرت
    0
    2,986
    مدیر بازنشسته
    خیلی خوبه نپتون. ادامه بده.
  10. #10
    تاریخ عضویت
    2012/11/22
    محل سکونت
    آتلانتیس
    نوشته‌ها
    300
    امتیاز
    8,890
    شهرت
    0
    1,358
    کاربر انجمن
    اگه دوست داری اینم بخون

    https://www.pioneer-life.ir/thread1308.html
    برای دریافت فصول کتاب های [SIZE=4][COLOR=#0000ff][B]مسابقات عطش[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B][SIZE=2] و[/SIZE][/B][/COLOR][COLOR=#0000ff][B] جلد پنجم آشیانه افسانه[/B][/COLOR][/SIZE] به صورت اسکن به وبلاگ من مراجعه کنید

    [CENTER][URL]http://nepton13.rozblog.com/[/URL][URL="http://nepton-blog.persianblog.ir/posts"]

    [/URL]
    [/CENTER]
    [sa][CENTER][IMG]http://s5.picofile.com/file/8129557034/ERT.jpg[/IMG][/CENTER]
    [/sa]
صفحه 1 از 3 1 2 3 آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 87
    آخرین نوشته: 2018/07/29, 18:09
  2. پاسخ: 49
    آخرین نوشته: 2016/06/30, 01:54
  3. عنصر داستان شما چیست ؟ (ویژه داستان نویسان)
    توسط Araa M.C در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 11
    آخرین نوشته: 2015/06/23, 21:10
  4. پاسخ: 12
    آخرین نوشته: 2014/09/09, 14:34

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •