مشاعره با شعر نو...

**DaReN** · 2013/08/23, 13:15

دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!
این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:

**sasan2012** · 2013/08/23, 22:50

یک دو سه حرفی به لب آموخته
خاطر بس بی گنهان سوخته
لیک اگر پرده ز خود بردرند
یک قدم از مقدم خود بگذرند
در خم هر پرده ی اسرار خویش
نکته بسنجند فزون تر ز پیش
چون که از این نیز فراتر شوند
بی دل و بی قالب و بی سر شوند
در نگرند این همه بیهوده بود
معنی چندین دم فرسوده بود
آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر
و آنچه بکردند ز شر و ز خیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه به جا مانده بهای دل است
کان همه افسانه ی بی حاصل است
نیما یوشیج

**ShErViN** · 2013/08/23, 23:00

تصویری به دیوار اتاقش می کشید.
وجودش میان آغاز و انجامی در نوسان بود.
وزشی نا پیدا می گذشت:
تصویر کم کم زیبا میشد
و بر نوسان دردناکی پایان می داد.
مرغ افسانه آمده بود.
اتاق را خالی دید.
و خودش را در جای دیگر یافت.
آیا تصویر
دامی نبود
که همه زندگی مرغ افسانه در آن افتاده بود؟
چرا آمد؟
بال هایش را گشود
و اتاق را در خنده تصویر از یاد برد.
سهراب

**لرد ولدمورت** · 2013/08/23, 23:02

یاد مرگ بود و درد

خستگی بود و زخم

خود، خیلی بلنده نمی شه همش رو گذاشت.

**ShErViN** · 2013/08/23, 23:05

تنها دو جاپا دیده می شد.
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود.

سهراب سپهری

**شاعر** · 2013/08/24, 09:55

یک نگاه منتظر به لحظه لحظه ها
یک نگاه منتظر برای دیدنت
یک دقیقه هم هزار ساعتس
در نبود تو

سروده ی خودم

**DaReN** · 2013/08/24, 10:28

و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو , که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی, که در سکوت میان دو برگ این شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند

ممنون شاعر جان از شعر زیبات

**ShErViN** · 2013/08/24, 10:31

دور خواهم شد از این خاک غریب
که در ان هیچ کس نیست که در بیشه ی عشق
قهرمانان را بیدار کند
سهراب

باتشکر فراوان از ذوق شاعر جان

**DaReN** · 2013/08/24, 10:34

دارم راه می افتم
تا چطور با تو حرف بزنم
که چطور به حرف هایت گوش کنم ..
برای به تو رسیدن
یک بار برای همیشه باید راه می افتادم
برای با تو ماندن اما
روزی هزار بار
باید راه افتاد ..

**شاعر** · 2013/08/24, 10:37

دیار مردگان بر سر راهش بود
آفتاب قصد غروب نداشت
همیشه ظهر جهنم کویر تابستانی
همیشه لب خشک
درون تب درون آتش بود

**ShErViN** · 2013/08/24, 10:40

در درون کومهی تاریک من که ذره ای با ان نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
جون دل یاران در هجران یاران
قاصد روز های ابری داروگ کی میرسد باران

زندگی پیشتاز

یکی از برترین سایت‌های ترجمه و تالیف کتاب در کشور

تـــوجـــه

تـــوجـــه

موضوع: مشاعره با شعر نو...

ابزارهای موضوع

جستجو موضوع

نحوه نمایش موضوع

مشاعره با شعر نو...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

درباره زندگی پیشتاز

پیوندها